برهان حدوث
متکلمان اولیه در آثار کلامی خود، بیشتر بر برهان حدوث (ایجاد از نیستی) و برهان تخصیص تأکید داشتند، زیرا این براهین وجود خدا را از طریق موجودات دیگر اثبات میکنند. برهان حدوث بر این اصل استوار است که جهان حادث است و هر موجود حادث نیاز به پدیدآورندهای دارد که خود ازلی باشد. اما این دیدگاه با چالشهایی از سوی فلاسفه مواجه شد که به ازلیت عالم معتقد بودند.[۱]
برای اثبات حدوث عالم، متکلمان به نظریهای فیزیکی تکیه کردند که بر وجود اجسام متشکل از اتمها و اعراض تأکید داشت. برهان اعراض که به ابوالهشیم جُبّایی نسبت داده میشود، بیان میکند که چون اعراض همواره متغیر و حادث هستند و اجسام نمیتوانند بدون اعراض باشند، پس اجسام نیز حادثاند. اما فلاسفهای مانند ابن رشد این استدلال را ناکافی دانسته و امکان تسلسل حوادث را مطرح کردند.[۲]
در واکنش، متکلمان متأخر مانند جوینی تلاش کردند تا نشان دهند که سلسلهای بینهایت از اعراض غیرممکن است. استدلالهایی برای این امر ارائه شد، از جمله اینکه مجموعهای بینهایت از حوادث زمانی نمیتواند افزایش یا کاهش یابد، بنابراین باید آغازی داشته باشد.[۳]
دربارهٔ این اصل که «هر موجود حادث نیاز به علت دارد»، متکلمان دو دیدگاه داشتند: برخی آن را بدیهی دانسته، و برخی مانند عبدالجبار آن را نیازمند اثبات از طریق قیاس با افعال انسانی دانستند. در این قیاس، همانطور که افعال انسان به علت نیاز دارند، جهان نیز به علت نیاز دارد. اما اشاعره، که علیت طبیعی را نمیپذیرفتند، این قیاس را رد کردند و برهان تخصیص را جایگزین آن ساختند. در نتیجه، در درون کلام اسلامی اختلافاتی بر سر این براهین و نحوه اثبات وجود خدا شکل گرفت.[۴]
پانویس
ارجاعات
منابع
- shihadeh, ayman (2008). "The existence of God". The Cambridge Companion to Classical Islamic Theology (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.