بیعت علی با ابوبکر

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عنوان علي بن أبي طالب با عبارت رضی الله عنه

در ماجرای بیعت علی بن ابی‌طالب با ابوبکر، منابع اسلامی گواهی می‌دهند که علی بن ابی‌طالب پس از درگذشت محمد با فشار و اجبار به بیعت با ابوبکر تن داد. هرچند برخی منابع به طور کلی، بیعت کردن علی با ابوبکر را نپذیرفته‌اند. در منابعی آمده است که او در مسجد به اجبار دستش را در دست ابوبکر گذاشتند و خود نیز در پاسخ به اسامه بن زید تأیید کرده که بیعتش از روی اکراه بوده است. همچنین در خطبه شقشقیه از سختی انتخاب میان قیام یا صبر یاد می‌کند و می‌گوید در نهایت صبر را برگزیده است، هرچند آن را به خار در چشم و استخوان در گلو تشبیه کرده است.

پژوهشگران برای چرایی این سکوت و بیعت چند دلیل برشمرده‌اند: کمبود یاران وفادار و بیم از کشته‌شدن خاندان نزدیکش؛ نگرانی از بروز تفرقه و خونریزی میان مسلمانان نوایمان؛ تهدید مرتدان که پس از مرگ پیامبر اسلام قدرت یافته بودند و مدینه را به خطر انداخته بودند؛ و نیز احتمال حمله رومیان در صورت ضعف جبهه داخلی. در چنین شرایطی، علی بیعت را به مصلحت اسلام و امت دانست و از قیام مسلحانه خودداری کرد.

شرح رویداد

درماجرای اجبار نمودن علی بن ابی طالب بر بیعت با نخستین کاندید منصب خلافت آمده است که: «آنگاه‌دست آن حضرت [علی بن ابی طالب] را گرفتند درحالی که او دست خود را جمع می‌کرد، و چندان کشیدند تا اینکه آن را برروی دست ابوبکر قرار دادند و گفتند: «بیعت‌ کن بیعت کن.» و در مسجد طنین افکند که: «ابوالحسن بیعت نمود بیعت نمود».[۱]

و نیز در احتجاج به روایت از محمد باقر آمده که: «وقتى أسامه وارد مدینه شد، چون دید که مردمان بر خلافت ابوبکر اجتماع کرده اند، به سوی علی بن ابی طالب طالب روان شد و به آن حضرت عرضه داشت: این چه وضعی است؟ على بن ابى طالب: فرمود: «چنین است که میبینی!» أسامه پرسید آیا تو با او بیعت کرده ای؟ فرمود: آری ای اسامه»، عرض کرد آیا از روی طوع و به اختیار خود بیعت کردی یا از روی اجبار و اکراه؟» فرمود: «خیر، بلکه از روی اکراه ...»[۲]

علی بن ابی طالب در خطبه شقشقیه ازاین دوراهی سخت و مهم و دلیل گزینش راه دوم اینگونه میگوید: «… من ازخلافت دوری گزیدم و به این فکرمی‌کردم که آیا با تکیه برتوان خود قیام کنم و حق خود ومردم رابگیرم، یا در این فضای پراز ستم وتاریکی صبرکنم؟ فضایی‌که پیران را ناتوان، جوانان را فرسوده و مؤمنان را به سختی می‌اندازد تا آرزوی مرگ کنند. در نهایت، صبر را عاقلانه‌تر دیدم و صبر کردم، اما مانند کسی که خاری در چشم و استخوانی در گلو دارد، شاهد غارت میراثم بودم.»[۳]

دلایل بیعت

برای سکوت و بیعت علی بن ابی‌طالب، دلایل مختلفی از سوی پژوهشگران تاریخ و کلام، مطرح شده است.

نگرانی و بیم از کشته شدن یاران

دوران خلافت علی از یاران فداکار، استوار و آماده پذیرش‌خطر بی‌بهره‌ بود و با اقدام نظامی، تنها به خویشاوندان ونزدیکان خاندان خویش می‌توانست تکیه کند که شمارشان اندک بود و در صورت درگیری کشته و با مرگشان دستگاه حکومت به مشکل بر می‌خورد. خود علی در اینباره گفته است: «اگر بعد از درگذشت پیامبر، عمویم حمزه و برادرم جعفر زنده‌ بودند، هرگز ناگزیر به بیعت نمی‌شدم لکن به این مصیبت دچارشدم که جز دو نفر نومسلمان عباس و عقیل در کنارم نبودند از این رو دریغم آمد اهل‌بیتم به هلاکت برسند.»[۴]

ترس و نگرانی از تفرقه و خونریزی در میان مسلمانان

اگر چه بسیاری از صحابه محمد با خلافت علی موافق نبودند و به دلایلی در مقابلش قرار گرفتند، علی که خواهان یکپارچگی امت بود، نگران درگیری و خونریزی بین طرفداران و مخالفان خود بود. با توجه به نومسلمان بودن بسیاری از مردم، این درگیری‌ها می‌توانست موجب رویگردانی آن‌ها از اسلام و تضعیف مسلمانان شود. از این رو، علی از این گزینه صرف‌ نظر کرد که این نشان از هدفمندی ایشان دارد.[۵]

علی هنگامی که برای سرکوب آشوبگران عازم «بصره» می‌شد، با ایراد سخنرانی‌ و اشاره موضوع گفت: «هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرده ما را که به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم از حق خود باز داشت ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملو از شیر بود که کف کرده باشد و کوچکترین سستی و غفلت آن را فاسد می‌سازد و کوچکترین فرد آن را وارونه می کند....»[۶]

بیم و نگرانی از نابودی اسلام با افزایش قدرت مرتدین

از آنجا که بسیاری از گروه‌های تازه مسلمان در سال‌های پایانی عمر محمد آموزش کافی ندیده و ایمانشان محکم‌ نبود، با انتشار خبر درگذشت محمد، برخی مرتد شده و با حکومت اسلامی مخالفت کرده، از پرداخت زکات سرباز زده و مدینه را تهدید نمودند. لذا، اولین اقدام حکومت جدید، بسیج نیرو برای سرکوب مرتدان بود که با تلاش مسلمانان، آتش این فتنه خاموش شد. در چنین شرایطی، قیام علی به صلاح نبود. علی در نامه‌ای به مردم مصر به این نکته اشاره نموده و گفت: «به خدا سوگند هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهل‌بیت او بگردانند و در جای دیگر قرار دهند...»[۷]

بیم و نگرانی از خطر حمله رومیان

خطر حمله احتمالی رومیان نیز می‌توانست عامل نگرانی دیگری برای جبهه مسلمین باشد، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو یا درگیر شده بودند و رومیان مسلمانان را برای خود تهدیدی جدی به شمار می‌آوردند و در پی فرصتی بودند تا به مرکز اسلام حمله کنند. اگر علی به قیام مسلحانه مبادرت می‌ورزید، با تضعیف جبهه داخلی مسلمانان، بهترین فرصت برای رومی‌ها فراهم می‌شد تا از این ضعف بهره‌برداری کنند.

منابع

  1. اصفهانی، محمدتقی (۱۳۸۲). مکیال المکارم فی فوایدالدعا القائم. قم: مسجد مقدس جمکران. ص. ۲۸۰-۲۸۱.
  2. طبرسی، احمدبن علی (۱۳۸۱). احتجاج. تهران: دارالکتب الاسلامیه. ص. ۱۹۸.
  3. رضی، سید شریف (۱۴۰۲). نهج البلاغه. قم: دفتر نشر معارف. ص. ۲۴.
  4. ثقفی، محمد (۱۳۷۴). الغارات. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد. ص. ۳۰۲-۳۲۲.
  5. پیشوایی، محمد (۱۳۹۵). سیره پیشوایان. قم: موسسه تعلیمات امام صادق علیه السلام. ص. ۷۵-۷۶.
  6. مجلسی، محمدتقی (۱۳۶۲). بحارالانوار. تهران. ص. جلد۲۹، ص۶۳۳.
  7. ثقفی، محمد (۱۳۷۴). الغارات. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد. ص. ج۱، ص۳۰۶.