حیله شرعی
تحلیل تاریخی و سیاسی دوران حیات حسن بن علی بن ابیطالب
در زمان حیات علی بن ابیطالب
بررسی جریانهای تاریخی نشان میدهد که حسن بن علی در طول دوران حیات علی بن ابیطالب، حضوری فعال، مؤثر و تعیینکننده در تمامی تصمیمگیریها و برنامهریزیهای سیاسی، نظامی و اجتماعی داشتهاند. این حضور نشان از بصیرت سیاسی، درایت و توانمندی والای حسن بن علی در مدیریت و راهبری جریانهای پیچیده اجتماعی دارد[۱].
یکی از مهمترین و در عین حال تلخترین رویدادهای تاریخ اسلام، واقعه صفین است که صحنهای روشن از تقابل حق و باطل را به نمایش گذاشت. این واقعه در نتیجه نفاق داخلی، سرپیچی از فرامین علی بن ابیطالب و سستی و دنیاطلبی بخشی از سپاه عراق رخ داد که در نهایت به تضعیف مواضع حکومت علی بن ابیطالب انجامید؛ تا آنجا که از شدت اندوه، آرزوی مرگ نمودند. در چنین موقعیت بحرانی، تنها فردی که با شجاعت، بصیرت و بیان قدرتمند خود توانست مردم را به حمایت از حق و مقابله با دشمن فراخوانَد، امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بود (شریفالقرشی، بیتا، ج1: 417). ایشان در این رخداد نه تنها بهعنوان فرمانده میدانی، بلکه بهعنوان مشاور سیاسی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، نقشی اساسی در هدایت و ساماندهی افکار عمومی ایفا نمودند (ابن ابیالحدید، بیتا، ج1: 281؛ هادیمنش، 1382: 64).
با آغاز خلافت امام علی (علیهالسلام)، معاویه بهوضوح دریافت که آن حضرت، اهل مصالحه با حکومت استبدادی او و نادیده گرفتن جاهطلبیهایش نیست. معاویه حکومتی سلطنتگونه را پایهریزی کرده بود که آن را ملک شخصی خود و خاندانش میدانست. بنابراین، برای تحکیم سلطهاش، از یکسو به جذب چهرههای بانفوذ پرداخت و از سوی دیگر، مسئله خونخواهی عثمان را دستاویز تحریک افکار عمومی علیه خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قرار داد.
در واکنش به تدارک سپاه عظیم شام برای نبرد صفین، امام علی (علیهالسلام) فرزند خویش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) را مأمور بسیج مردمی و تهییج آنان برای مقابله با دشمن کرد. امام حسن (علیهالسلام) در این راستا خطبهای پرشور و روشنگرانه ایراد نمودند و مردم را به یاری امام برحق و مقابله با ظلم و طغیان دعوت کردند (شریفالقرشی، بیتا، ج1: 433).
در سال ۴۰ هجری، جامعۀ اسلامی با وضعیتی دوگانه و پیچیده مواجه بود. از یکسو، شهادت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) موجب سرخوردگی و یأس در میان نیروهای عدالتخواه شد، و از سوی دیگر، معاویه با بهرهگیری زیرکانه از این آشفتگی اجتماعی و سیاسی، تلاش میکرد سلطۀ خود را تثبیت نماید. در چنین بستر بحرانی، امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در موقعیتی کاملاً ویژه و بیسابقه قرار گرفت؛ موقعیتی که هرگونه تصمیمگیری در آن، پیامدهایی عمیق و تاریخی برای جهان اسلام در پی داشت. این شرایط مستلزم نوع خاصی از سیاستورزی و تدبیر استراتژیک بود که با روشهای مرسوم مقابله نظامی تفاوت داشت.
در این فضای متزلزل، عوامل بیرونی و خارج از ارادۀ امام ــ مانند خیانت بخشی از سپاه، نفوذ عوامل معاویه در جبهۀ داخلی و فتنهانگیزیهای حسابشدۀ وی ــ موجب شکست ظاهری نخستین رویارویی نظامی امام با حکومت شام شد. در پی این رویداد، امام حسن (علیهالسلام) تصمیم گرفت میدان مبارزه را از عرصۀ نظامی به عرصۀ سیاسی و حقوقی منتقل نماید. بر این اساس، با پذیرش صلحنامهای که توسط معاویه پیشنهاد شده بود، زمینهای فراهم شد تا معاویه به تعهداتی مقیّد گردد که ماهیت سیاسیاش نشان میداد در نهایت، از عمل به آنها سر باز خواهد زد.
امام با پذیرش این صلح، راهبردی اتخاذ نمودند که هدف آن، افشای چهرۀ واقعی معاویه، آشکار ساختن عدم پایبندی او به اصول دینی و اخلاقی، و تحریک وجدان عمومی جامعه نسبت به انحرافات ساختاری حکومت اموی بود. همانگونه که انتظار میرفت، معاویه بهزودی مفاد صلحنامه را نقض کرد، و این اقدام او، زمینهساز خشم عمومی، بیداری سیاسی و شکلگیری موجهای مقاومتی شد که در آینده به قیامهای مردمی علیه بنیامیه انجامید (آلیاسین، ۱۳۵۴: ۳۴۰–۳۴۱).
منابع
- ↑ هادیمنش، ابوالفضل (۱۳۸۲). آفتاب حسن. مرکز پژوهش های صدا و سیما. ص. ۶۳.