کاربر:Kmsm1368
انسان کامل
برای رسیدن به کمال انسانی، ابتدا باید درک کنیم که انسان کامل از دیدگاه اسلام چه ویژگیهایی دارد و سیمای روحی و معنوی او چگونه است. انسان کامل در اسلام نه تنها به لحاظ اخلاقی و فکری باید در مرتبهای از کمال باشد، بلکه باید با اصول اسلامی به صورت کامل زندگی کند. بنابراین، اگر به درستی انسان کامل را در اسلام نشناسیم، توانایی دستیابی به این کمال را نخواهیم داشت و ممکن است در مسیر رشد خود به طور ناقص عمل کنیم.
شناخت انسان کامل از نظر اسلام از دو راه ممکن است. اولین راه این است که به بررسی آیات قرآن و احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت بپردازیم تا مشخص کنیم که چگونه انسان کامل در قرآن و سنت توصیف شده است. در قرآن و سنت به طور خاص از تعابیر "مسلمان کامل" و "مؤمن کامل" استفاده شده است که نشانگر انسانی است که به بالاترین درجات کمال انسانی رسیده است. به همین دلیل باید ببینیم قرآن و سنت چه ویژگیهایی را برای چنین شخصیتی برشمردهاند. راه دوم شناخت انسان کامل، مشاهده و مطالعهی افرادی است که در تاریخ اسلام به عنوان انسانهای کامل شناخته شدهاند. این افراد با اعمال و رفتار خود نشان دادهاند که چگونه میتوان به کمال انسانی دست یافت.
برای شناخت انسان کامل اسلامی، باید اطمینان پیدا کنیم که چنین افرادی، با ویژگیهایی که اسلام و قرآن به آنها معرفی کردهاند، در واقعیت وجود دارند. انسان کامل اسلامی نه یک ایدهآل ذهنی و خیالی است که در خارج از واقعیت وجود نداشته باشد، بلکه انسانی است که در عالم خارج به حقیقت پیوسته و به درجات مختلفی از کمال دست یافته است. یکی از بزرگترین نمونههای انسان کامل اسلامی، خود محمد بن عبدالله است که تمام ویژگیهای انسان کامل را در خود جمع کرده است. علی بن ابوطالب نیز نمونه دیگری از انسان کامل اسلام است.
اما شناخت علی بن ابوطالب باید فراتر از شناخت شناسنامهای او باشد. وقتی ما میگوییم "علی بن ابوطالب" ینباید صرفاً به اطلاعات تاریخی او اشاره کنیم: اینکه او فرزند ابوطالب و فاطمه است، در چه سالی متولد شده و در کجا جنگیده است. این اطلاعات، صرفاً یک شناسنامه است که هر کسی میتواند از آن آگاه باشد. اما شناخت واقعی علی بن ابوطالب یعنی شناخت شخصیت او است، شناخت ویژگیهای معنوی، اخلاقی و رفتاریاش که نشاندهنده کمال انسانی از نگاه اسلام است.
هرچقدر که شخصیت جامع علی بن ابوطالب را بشناسیم و درک کنیم، به همان میزان انسان کامل اسلامی را شناختهایم. علاوه بر این، در حدی که علی بن ابوطالب را به عنوان پیشوای معنوی خود بپذیریم و سعی کنیم راه او را در زندگی خود دنبال کنیم، در آن حد شیعه واقعی و پیرو انسان کامل خواهیم بود. این پیروی، نه تنها در کلام بلکه در عمل باید تجلی یابد.[۱]
انسان سالم و معیوب
در مورد انسان سالم و معیوب، باید بگوییم که سلامت و عیب انسان میتواند هم به جسم و هم به روان مربوط باشد. از نظر جسمی، برخی افراد سالم هستند و برخی دیگر نقصهایی مانند نابینایی، کر بودن یا افلیج بودن دارند. اما این عیوب جسمی هیچگاه به معنای نقص در فضیلت یا شخصیت انسانی نیست. برای مثال، سقراط، فیلسوف بزرگ یونانی، یکی از بدشکلترین انسانها به حساب میآمد، ولی هیچکس این بدشکلی را به عنوان نقص در شخصیت یا انسانیت او نمیدانست. همچنین افراد بزرگی مانند ابوالعلاء معری و طه حسین که نابینا بودند، هیچگاه این نقص جسمی به عنوان نقص در شخصیت یا فضیلت آنها محسوب نشد.
این نکته نشان میدهد که انسان دو جنبه دارد: جنبه "شخصی" (جسمی) و جنبه "شخصیتی" (روحی و روانی). به عبارت دیگر، انسان تنها یک جسم ندارد، بلکه یک روح و روان نیز دارد. بنابراین، نقص جسمی هیچگاه به معنای نقص در شخصیت انسانی نیست. این که برخی افراد ممکن است فکر کنند که روان انسان کاملاً تابع جسم اوست و همه اختلالات روانی ناشی از مشکلات جسمی است، یک اشتباه است. به طور کلی، روان انسان میتواند دچار اختلالات و بیماریها باشد، حتی اگر جسم او سالم باشد.
امروزه ثابت شده است که ممکن است فرد از نظر جسمی کاملاً سالم باشد، از نظر آزمایشات پزشکی و متابولیسم بدن هیچ مشکلی نداشته باشد، ولی از نظر روانی دچار اختلالاتی مانند "عقده روانی" باشد. این اختلالات روانی ممکن است در دستگاه روانی انسان رخ دهد بدون آنکه هیچ اختلالی در بدن و جسم او ایجاد شود. علم پزشکی امروز به این افراد به عنوان بیماران روانی نگاه میکند و درمان این اختلالات نیز به روشهای روانشناختی و روانپزشکی نیاز دارد، نه درمانهای جسمی و دارویی مادی.
به این ترتیب، سلامت روانی و جسمی باید به طور جداگانه در نظر گرفته شود و بیماریهای روانی نباید با بیماریهای جسمی یکسان تلقی شوند.
آفات روح انسان
از نظر روانشناسی ، محرومیتها منشأ بیماریهای روانی میشود ، یعنی منشأ بسیاری از عقدههای روانی و بیماریهای روانی انسان ، احساس محرومیتهاست . میدانید که فروید تکیهاش روی این موضوع است ، خصوصا در امر جنسی . به هر حال این خود یک مسئله اساسی است که محرومیتهای انسان در او ایجاد بیماریهائی میکند . این کینه چیست که وقتی انسان احساس میکند نسبت به کسی حقد و کینه دارد ، دلش میخواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمیتواند آرام گیرد ؟ این حس انتقام جویی در انسان چیست ؟ آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران میبیند ، همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود ، درباره خودش فکر نمیکند . انسان سالم ، " غبطه " دارد نه " حسد " . او همیشه درباره خودش فکر میکند که جلو بیفتد . اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد ، سالم است ، این ، دلیل بر عیب نیست ، اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است.
این داستان نمونهای از **بیماری حسد** و اثرات منفی آن بر روح و روان انسان است. در این داستان که در تاریخ نقل شده، مرد ثروتمندی غلامی را خرید و با او رفتار بسیار خوبی داشت. او غلام را به مانند فرزند خود نگاه میکرد و تمام امکانات رفاهی و آسایشی را برایش فراهم میآورد. اما به نظر میرسید که ارباب، در درون خود ناراحت و پریشان است و ذهنش مشغول است.
روزی روزگاری، ارباب تصمیم گرفت غلام را آزاد کند و به او مبلغی زیادی نیز بدهد، اما پیش از این، یک تقاضای خاص از او داشت. ارباب به غلام گفت: "من حاضرم تو را آزاد کنم و همه چیز را به تو بدهم، اما برای این که همه اینها را حلال و خوشحال دریافت کنی، باید یک خواسته خاص مرا انجام دهی. اگر این کار را انجام دهی، همه چیز به تو تعلق دارد، اما اگر نه، من از تو راضی نخواهم بود."
غلام که خود را مدیون ارباب میدانست و به او وفادار بود، بیچون و چرا گفت که هر چه ارباب بخواهد انجام خواهد داد. اما ارباب برای اطمینان از جواب مثبت، قول قطعی از غلام گرفت. پس از آن، ارباب تقاضای خود را اینگونه بیان کرد:
**"پیشنهاد من این است که یک موقع و جای خاصی که من دستور میدهم ، سر مرا از بیخ ببری . گفت : آخر چنین چیزی نمیشود . گفت : خیر ، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی . نیمه شب غلام را بیدار کرد ، کارد تیزی به او داد ، و با هم به پشت بام یکی از همسایهها رفتند . در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت : همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت میخواهد برو . غلام گفت : برای چه ؟ گفت : برای اینکه من این همسایه را نمیتوانم ببینم . مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد میسوزم ، میخواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند . اگر چنین چیزی شود ، من راحت شدهام . راحتی من فقط برای این است که میدانم اگر اینجا کشته شوم ، فردا میگویند جنازهاش در پشت بام رقیبش پیدا شده ، پس حتما رقیبش او را کشته است ، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام میکنند و مقصود من حاصل میشود ! غلام گفت : حال که تو چنین آدم احمقی هستی ، چرا من این کار را نکنم ؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی . سر او را برید ، کیسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پیچید . آن مرد همسایه را به زندان بردند ، ولی همه میگفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمیکند ، پس قضیه چیست ؟ معمائی شده بود . وجدان غلام او را راحت نگذاشت ، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت : من به تقاضای خودش او را کشتم . او آنچنان در حسد میسوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح میداد . وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است ، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند .
در این بخش از داستان، ارباب در واقع خواستهای به غلام میکند که نشاندهنده **حسد** است. او از غلام میخواهد که برای همیشه در دل خود حسادت و رقابت منفی نسبت به او احساس کند. این درخواست ارباب به نوعی نشاندهنده این است که او میخواهد غلام، که در ابتدا او را عزیز و گرامی داشته بود، به او حسد بورزد تا شاید به نوعی از قدرت و موقعیت خود محافظت کند.
**حسد** یک بیماری روانی است که انسانها را از دیدن موفقیت و خوشبختی دیگران خوشحال نمیکند و در عوض، تلاش میکنند که دیگری را از موقعیت یا نعمتهایش ساقط کنند. در این داستان، درخواست ارباب به نوعی نماد این بیماری است که در دنیای واقعی ممکن است در روابط انسانی، چه در سطح فردی و چه اجتماعی، به شکلی مخرب و آلودهکننده ظهور پیدا کند.
این داستان نشان میدهد که چگونه حسادت میتواند به عنوان یک آفت روحی، نه تنها روابط انسانی بلکه سلامت روانی افراد را تحت تأثیر قرار دهد. حسادت فرد را از مسیر کمال و خوشبختی منحرف میکند و همواره درگیر مقایسههای منفی و رقابتهای بیپایان میشود.
- ↑ مطهری، مرتضی. انسان کامل. ج. ۱. ص. ۳۸.