ابصار
ابصار یا دیدن، یک اصطلاح فلسفی است که در فلسفه اسلامی دارای دیدگاههای گوناگون است؛ از نظریهٔ خروج شعاع از چشم، تا انطباع صورت در چشم و تأثیر هوای شفاف. شیخ اشراق دیدن را نتیجهٔ اشراف حضوری نفس بر جسم مستنیر و صدرالمتألهین آن را حاصل انشای نفس در عالم مثال میداند. بهطور کلی، شرایط نوری، نبود حجاب، و فاصلهٔ مناسب از شروط اساسی دیدن در این مکاتب دانسته شدهاند.
معنای اصطلاحی
ابصار (در اصطلاح فلسفه اسلامی)، بهمعنای دیدن است و در اصل یا بهصورت جمعِ «بصر» (با فتحه) یا مصدرِ «ابصار» (با کسره) بهکار میرود. در تحلیل ماهیت دیدن، دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است:[۱]
- دیدگاه ریاضیدانان که معتقدند دیدن ناشی از خروج شعاعی از چشم است. این شعاع بهشکل مخروطی از مرکز بینایی چشم خارج میشود و قاعدهاش بر سطح شیء دیدهشده قرار میگیرد.
- دیدگاه اکثر حکما، از جمله ارسطو و ابنسینا، که بر این باورند که دیدن از طریق انطباع و نقش بستن صورتی از شیء مرئی در چشم حاصل میشود.
- گروهی دیگر معتقدند که دیدن حاصل تکیّف هوای شفاف میان بیننده و شیء دیدهشده است؛ بهگونهای که این هوا بهواسطه تأثیر شعاعی، در چشم اثر میگذارد.
در دیدگاه فیلسوفان مسلمان
شیخ اشراق دیدگاهی متفاوت دارد. بهنظر او، دیدن ناشی از اشراف حضوری نفس بر جسمی است که مستنیر باشد، به شرطی که در برابر منبع نور قرار گیرد. دیدن، در نهایت، به مشاهدهٔ صور خارجی که قائم به مادهاند، توسط نفس صورت میگیرد. صدرالدین شیرازی تمام دیدگاههای پیشین را نقد کرده و معتقد است دیدن از طریق انشاء صور توسط نفس در عالمی غیر از این عالم انجام میشود. بهباور او، پس از فراهمشدن شرایط خاص، نفس صورتهایی معلق و قائم به خود را خلق میکند؛ این صور، همانند صور عقلیاند که در ذات حق قائماند، نه بهواسطه حلول. بهعبارت دیگر، دیدن نزد او انشای صور مثالی توسط نفس است که در عالم مثال و مجرد از ماده طبیعی تحقق مییابد. نسبت نفس به این صور همانند نسبت آفریننده به آفریده است.[۲]
بر همین اساس، برخی این نظریه را «اشراقی» نام نهادهاند، زیرا وجود آن صور بهگونهای نوری است؛ چنانکه وجود مبدأ آن نیز نوری بالذات است؛ بنابراین، در مواجههٔ نفس با جسم مستنیر، صور دیدنی در عالمی دیگر پدید میآیند.[۳]
بابا افضل کاشانی نیز دیدن را دریافت اثر رنگ، بدون حرکت، زمان، یا دگرگونی، و به واسطهٔ هوای میان بیننده و دیدهشده میداند. دیدگاه شیخ اشراق دربارهٔ دیدن، که پایهٔ بحث او در باب علم خدا نیز هست، این است که دیدن نه بهواسطه انطباع صورت در چشم است و نه خروج شعاع؛ بلکه فقط نیازمند تقابل جسم مستنیر با چشم سالم است.[۴]
در مورد صور خیالی یا تصاویری که در آینهها دیده میشود، وضعیت متفاوتی حاکم است. در موضوع بینایی، نبودِ حجاب میان بیننده و دیدهشده شرط لازم است، و نزدیکی مفرط نیز میتواند مانع دیدن باشد؛ زیرا روشنایی یا نور، شرط دیدنیشدن شیء است. در این فرایند، هم نور بیننده و هم نور شیء مورد نظر لازم است. برای نمونه، در هنگام بستهبودن پلک، چشم نمیتواند از نور خارجی بهرهمند شود، و خود نیز نوری ندارد که روشنی ایجاد کند. به همین دلیل دیدن امکانپذیر نیست. همچنین، در فواصل بسیار نزدیک یا دور، بهدلیل کاهش میزان تقابل، دیدن دچار اختلال میشود؛ بنابراین، هرچه جسم مستنیر با نور بیشتری همراه باشد و به چشم نزدیکتر باشد، دیدن آن آسانتر است، به شرط آنکه ویژگی مستنیر بودن خود را حفظ کرده باشد.[۵]
پانویس
ارجاعات
منابع
- اختری، عباسعلی (۱۳۹۰). «ابصار». دایرةالمعارف جامع اسلامی. تهران: آرایه.