کرامت انسانی

از اسلامیکال
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۳:۲۸ توسط Shahroudi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

کرامت به معنای بزرگوار شدن، شرافت و حرمت داشتن است. کرامت انسان علاوه بر قرآن، در روایات اسلامی نیز مورد اشاره واقع شده است. کرامت انسانی دارای دو بعد ذاتی و اکتسابی می باشد.

مفهوم شناسی کرامت نفس

کرامت در لغت به معنی بزرگوار شدن و شرافت و حرمت داشتن است و از نظر تربیتی، نزاهت از پستی و فرومایگی و برخورداری از اعتلای روحی است.[۱] در قاموس قرآن، کرامت به معنای بزرگواری و شرافت، بخشندگی و سخاوت، ارزشمند و عزیز بودن و مانند آن آمده است.[۲] برای فعل این واژه در باب تفعیل (تکریم)، واژگان برکشیدن، برگزیدن، گرامی کردن، گرامی داشتن و بزرگی دادن به کار رفته است.[۳]

جایگاه و اهمیت

در آیه ۷۰ سوره اسراء به صراحت به موضوع کرامت‌انسان اشاره دارد.[۴] طبق گفته علامه طباطبائی، مفسر شیعه، در آیات مختلفی مانند آیه ۳۰ سوره بقره[۵] و ۱۳ سوره حجرات[۶] نیز درباره کرامت‌انسان سخن گفته شده است. در آیه ۷۰ سوره اسراء، به گرامی داشتن انسان‌ها اشاره شده و جایگاه انسان در آفرینش و امتیازاتش بر دیگر موجودات ذکر شده است.[۷]

در روایات از امامان شیعه نیز درباره حفظ کرامت‌انسانی و احترام به افراد جامعه توجه شده است؛[۸] از جمله برخاستن پیامبر اسلام به احترام تشییع جنازه یک یهودی. پیامبر اسلام در پاسخ به سؤال صحابه در این باره، تصریح کرد که هر گاه جنازه‌ای دیدید به‌احترام آن از جا برخیزید.[۹]

ابعاد کرامت انسانی

کرامت ذاتی

کرامت ذاتی، کرامتی است که انسان به اعتبار سنخ وجودی دارای آن می باشد و مقصود این است که خداوند انسان را به ‌گونه‌ای خلق کرد که در مقایسه با برخی موجودات دیگر از لحاظ وجودی امکانات و مزایای بیشتری دارد.[۱۰] این کرامتی است که همه انسان‌ها از آن برخوردارند.

کرامت اکتسابی

کرامت اکتسابی به اعتبار صفات نفسانی انسان، تلاش و کوشش وی به دست می‌آید[۱۱] و به تناسب اکتساب درجات معنوی تغییر می‌یابد و هر کس به درجات بالاتری برسد کریم‌تر و گرامی‌تر است.

پانویس

  1. دلشاد تهرانی، مصطفی (۱۳۸۱). اصول تربیت در نهج البلاغه. ص. ۱۴۱.
  2. قرشی، علی اکبر (۱۳۷۸). قاموس قرآن. ج. ۶. ص. ۱۰۶.
  3. یاحقی، محمد جعفر (۱۳۷۲). فرهنگ‌نامه قرآنی. ج. ۳. ص. ۱۲۱۲.
  4. طباطبایی، سید محمدحسین (۱۳۹۳). المیزان. ج. ۱۳. ص. ۱۵۵.
  5. طباطبایی، سید محمد حسین (۱۳۹۳). المیزان. ج. ۱. ص. ۱۱۴.
  6. طباطبایی، سید محمدحسین (۱۳۹۳). المیزان. ج. ۱۸. صص. ۳۲۶-۳۲۷.
  7. مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۱). تفسیر نمونه. ج. ۱۲. ص. ۱۹۶.
  8. جعفری (۱۳۷۷). پیام خرد. صص. ۱۱۹-۱۲۳.
  9. بخاری، محمد بن اسماعیل (۱۴۲۲). صحیح البخاری. ج. ۲. ص. ۸۵.
  10. رجبی، محمود (۱۳۹۲). انسان شناسی. ص. ۱۲۸.
  11. سراج طوسی، ابونصر (۱۳۸۸). اللمع فی التصوف. ص. ۲۲۶.