خلافت
خلافت یک سازمان حکومت داری در اسلام است که پس از درگذشت محمد، به عنوان جانشینی برای ادامه حیات سیاسی اسلام از سوی برخی پیشبینی شد. در مقابل دیدگاه خلافت، دیدگاه امامت وجود داشت که از سوی طایفه ای مشهور به شیعه مطرح شد.
تاریخچه
ابوبکر، که از سوی بیشتر مسلمانان به عنوان جانشین پیامبر پذیرفته شد، توانست خلافت خود را بر اساس حمایت قریش و به ویژه از سوی خانوادههای برجسته مکه تثبیت کند. اما علی، شوهر فاطمه، دختر پیامبر اسلام، مخالف این جانشینی بود و طرفداران او از مدینه به عنوان مدافعان سیاستی فراگیرتر و منطبق با جهانیگرایی قرآن مطرح شدند. این اختلافات سیاسی اولیه در دوران خلافت عمر و عثمان بیشتر نادیده گرفته شد، اما با کند شدن روند گسترش خلافت در دوران عثمان، این اختلافات شدت گرفت و نهایتاً به قتل عثمان و به قدرت رسیدن علی منجر شد.[۱]
در نتیجه، جنگ داخلی بزرگی بین طرفداران علی و مخالفانش در گرفت که معروف به فتنه است. این جنگ به سه نبرد مهم منجر شد: نبرد با عایشه و طلحه و زبیر در بصره (نبرد صفین در سال ۶۵۶ م)، نبرد با معاویه در صفین (نبرد صفین ۶۵۷ م)، و نبرد با خوارج در نهروان (نبرد نهروان ۶۵۸ م). علی در این نبردها موفقیتهایی کسب کرد، اما نتوانست تمامی مخالفانش را شکست دهد. در پایان دوران خلافت علی، چهار گروه اصلی شکل گرفتند: اهل سنت، که بیشتر از طرفداران عایشه و گروه قریش تشکیل شد؛ شیعه، که طرفداران علی بودند؛ خوارج، که خواستار جنگ بیوقفه علیه مخالفان بودند؛ و طرفداران معاویه، که در نهایت سلطنت امویان را تأسیس کردند.[۲]
در نهایت، با قدرتیابی امویان و استقرار حکومتشان، آنها موفق شدند تا نه تنها یک امپراتوری عظیم از اقیانوس اطلس تا مرزهای چین ایجاد کنند، بلکه با استفاده از مشروعیت دینی، حکومت خود را تحکیم کنند. این قدرت سیاسی امویان به تثبیت سلطنتشان کمک شایانی کرد و نشاندهنده پیوند میان اقتدار سیاسی و دینی در آن دوران بود.[۳]
علیرغم موفقیتهای امویان، مخالفتها ادامه داشت. سه گروهی که در جنگ داخلی اول (۶۵۶–۶۱) مغلوب شده بودند، همچنان به وجود خود ادامه دادند و مخالفت خود را ادامه دادند. این سه گروه در جنگ داخلی دوم (۶۸۰–۶۹۲) نیز دوباره با امویان جنگیدند و این جنگ طولانیتر و پرهزینهتر از جنگ اول بود. در این دوره، هرکدام از این گروهها به توسعه ایدئولوژیک بیشتری رسیدند. رادیکالترین این گروهها، خوارج بودند که ابتدا هیچ توافقی با خلافت نداشتند و اعتقاد داشتند که گناهان خلافتها نه تنها مشروعیت آنها را از بین میبرد بلکه هر مسلمان موظف به مقاومت در برابر آنهاست. خوارج آنقدر از خلافتها نفرت داشتند که مرتکب شدن به گناهان بزرگ را موجب خروج از دین میدانستند. شعار آنها "لا حکم إلا لله" (حکم فقط از آن خداست) به این معنا بود که تنها قرآن و اراده خدا باید معتبر باشد و هر نوع قدرت سیاسی انسانی باید کاهش یابد.[۴]
با این حال، هر جناح رادیکال خوارج که برای مبارزه با امویان میآمد، معمولاً یکی از اعضای خود را به عنوان فرمانده انتخاب میکرد و عنوان خلیفه را بر او میگذاشت. کسانی که از تسلیم شدن خودداری میکردند، گناهکار و مرتد محسوب میشدند و میتوانستند به طور مشروع غارت یا کشته شوند. برخلاف شیعه که معتقد بودند رهبر باید از نسل پیامبر باشد و سنیها که به شرط قریشی بودن خلافت معتقد بودند، خوارج هر کسی را که از نظر اخلاقی شایسته بود انتخاب میکردند. این امر گاهی به عنوان یک اصل دموکراتیک خوانده میشود، هرچند که فرمانده مطلق قدرت داشت به شرط آنکه مرتکب گناهان بزرگ نشود. با این حال، این گروهها به دلیل احتمال رد کردن یا بیاعتبار کردن یک رهبر به دلیل گناه، ناپایدار بودند و به همین دلیل نتوانستند هیچ برنامه سیاسی مثبتی را پیاده کنند. همچنین خشونت مداوم آنها علیه مسلمانان دیگر باعث ناخوشنودی عمومی شد و حکومت معمولاً قادر بود آنها را به حاشیه براند و سرکوب کند.[۵]
جنگ داخلی دوم همچنین شاهد ظهور یک گرایش میانهروتر در میان خوارج بود، مانند گروههایی همچون صفریه و اباضیه که نه تنها از انقلاب فوری علیه حکام فاسد خودداری میکردند بلکه در مورد گناهان افراد نیز معتقد بودند که آنها را نمیتوان به عنوان مرتد معرفی کرد، بلکه باید آنها را به عنوان ناسپاسان نسبت به نعمتهای خداوند تعریف کرد. این دیدگاه فضای همزیستی مسالمتآمیز با دیگر مسلمانان را فراهم میکرد و باعث شد اباضیه به عنوان یک فرقه کوچک اما متمایز اسلامی باقی بماند که هنوز در جوامعی در عمان، لیبی و الجزایر وجود دارد. در طول زمان، اباضیهها در تکامل کلام اسلامی تأثیر گذاشتند، به ویژه از طریق تاکید شدید خود بر گناه که بحث و گفتگو را بر این مسئله متمرکز کرد. تأکید خوارج بر گناه همچنین به این نتیجهگیری منتهی شد که انسانها مسئول گناهان خود هستند، که این به طور طبیعی به نظریه اختیار آزاد منجر میشود و با باورهای جبرگرایانه که ممکن است توسط برخی از اعراب پیش از اسلام و تعداد زیادی از مسلمانان اولیه پذیرفته شده بود، تضاد داشت. در مسئله اراده آزاد، آنها به طور مشابه با گروههایی چون قدریه و معتزله که بعدها شکل گرفتند، موافق بودند و به باور به وضعیت خلقشده متن قرآن نیز تأکید داشتند.[۶]
پانویس
ارجاعات
- ↑ blankinship, “The early creed”, Classical Islamic Theology, 46-47.
- ↑ blankinship, “The early creed”, Classical Islamic Theology, 46-47.
- ↑ blankinship, “The early creed”, Classical Islamic Theology, 46-47.
- ↑ blankinship, “The early creed”, Classical Islamic Theology, 48-49.
- ↑ blankinship, “The early creed”, Classical Islamic Theology, 48-49.
- ↑ blankinship, “The early creed”, Classical Islamic Theology, 48-49.
منابع
- blankinship, khalid (2008). "The early creed". The Cambridge Companion to Classical Islamic Theology (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.