بدون جعبه اطلاعات
بدون تصویر

علم کلام

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو

علم کلام، علمی است که دربارهٔ اصول دین اسلام بحث می‌کند۔ بحث در رابطه با چیستی اصول دین و نحوه اثبات آن‌ها از موضوعات این علم است. همچنین این علم به جواب شبهاتی که در مورد اصول دین طرح می‌شوند می‌پردازد.[۱]

الهیات شیعه‌ی متأخر، با ترکیب عقلانیت معتزلی، فلسفه‌ی اسلامی، و روایات امامان، به مکتب فکری منحصربه‌فردی تبدیل شد. مهم‌ترین عامل تمایز شیعه‌ی دوازده‌امامی، اعتقاد به غیبت امام دوازدهم و نقش او به‌عنوان منجی بود که به‌شکل‌های سنتی و عقلانی مورد بررسی قرار گرفت.

ماهیت الهیات اسلامی

اصطلاح عربی برای «الهیات»، کلام (به معنای سخن) است که نمایانگر ماهیت اولیه این علم در اسلام بود.[۲] در سنت اسلامی، مرز مشخصی بین الهیات (کلام) و سایر علوم اسلامی و غیراسلامی مانند فقه، فلسفه، تصوف، نحو و علوم حدیث وجود ندارد. همچنین متکلمان اسلامی معمولاً فعالیت‌های خود را از این حوزه‌های دیگر جدا نمی‌کردند، بنابراین تعریف دقیق از آنچه «الهیاتی» است، دشوار است.[۳]

منتقدان فلسفه اسلامی، تصوف و حتی منطق، دیدگاهی درباره‌ی هستی‌شناسی داشتند که بر اساس آن، جهان در بنیان خود اتمیستی است و تنها با دخالت مستمر خداوند ثبات خود را حفظ می‌کند. در این دیدگاه، مفاهیم کلی (مانند عدالت یا انسانیت) واقعیت مستقلی ندارند و حتی تصور اینکه جهان مادی به‌طور مستقل پایدار است، نادرست است.[۴]

تاریخچه

علم کلام در طول ادوار مختلف تاریخ دچار فراز و فرودها و مراحلی بوده و در کل علمی پویا و فعال بوده است. در پی فضای فکری حاصل از تحولات قرون اخیر کشورهای اسلامی، جریان‌های مختلف کلامی شکل گرفته‌اند که مهم‌ترین آنها به قرار ذیل‌اند:[۵]

  1. الهیات فلسفی
  2. الهیات نقلی
  3. الهیات اجتماعی
  4. الهیات تطبیقی
  5. جریان التقاط
    1. التقاط اسلام و غرب
    2. التقاط اسلام و مارکسیسم
    3. التقاط تشیع و وهابیت
  6. ترویج الهیات غربی

دوره‌های اولیه کلام اسلامی

چهار قرن نخستین الهیات اسلامی، دوران خلاقیت و نوآوری بود که در آن ساختار کلی علم کلام، اصطلاحات جدید و روش‌های تفسیر خاص شکل گرفتند. تا دوران ابوحامد غزالی (1058-1111 م.)، الگوهای اصلی کلام تثبیت شده بود و این علم توانست با فلسفه در اعتبار و جایگاه علمی رقابت کند یا حتی از آن پیشی بگیرد.[۶]

کلام سنی در دوره‌ی متأخر

سلطه‌ی شروح و تعلیقات بر علم کلام اشعری

در دوره‌ی متأخر، کلام اشعری عمدتاً تحت تأثیر عقایدنامه‌ها (Creeds) و شروح آن‌ها قرار گرفت. برخی از مهم‌ترین متون و شروح این دوره عبارت‌اند از:[۷]

  • سعدالدین تفتازانی (درگذشته ۱۳۸۹/۱۳۹۰ م):
    • تفسیر معروفی بر عقیده‌ی نسفی نوشت که از آثار مهم ماتریدیه بود.
  • عضدالدین ایجی (درگذشته ۱۳۵۵ م):
    • المواقف او یکی از متون مهم کلامی شد که شرح‌های بسیاری بر آن نوشته شد.
    • مهم‌ترین شرح آن از سوی شریف جرجانی (درگذشته ۱۴۱۳ م) بود که تأثیر زیادی از فلسفه گرفته بود.
  • دیگر متون مهم:
    • الرسالة الشمسیة اثر نجم‌الدین کاتبی (درگذشته ۱۲۷۶ م) که به کتاب درسی استاندارد در مدارس اسلامی تبدیل شد.
    • طوالع الأنوار نوشته‌ی عبدالله بیضاوی که مورد توجه متکلمان قرار گرفت.
    • عقایدنامه‌های ابو علی سنوسی (درگذشته ۱۴۹۰ م) و ابراهیم لقانی (درگذشته ۱۶۴۱ م) که همچنان در مدارس دینی تدریس می‌شوند.

این متون عمدتاً به‌عنوان واکنشی در برابر معتزله نوشته شدند و سعی داشتند اشعریت را به‌عنوان پاسخ نهایی به اختلافات کلامی در اسلام معرفی کنند.[۸]

استمرار نظریه‌های اشعری در دوره‌های بعدی

دیدگاه‌های اشعری در طول زمان گسترش یافتند و همچنان تأثیرگذار هستند. برخی از تحلیلگران آن را نشانه‌ای از پیروزی ضدعقل‌گرایی و مانعی در برابر پیشرفت اسلام دانسته‌اند، اما این برداشت گمراه‌کننده است. حتی منتقدان علم کلام، استدلال‌های خود را با روش‌های عقلانی مطرح کرده‌اند. حتی سلف‌گرایانی که به بازگشت به روش سلف صالح دعوت می‌کنند، برای دفاع از دیدگاه‌های خود از منطق و استدلال استفاده می‌کنند. بنابراین، تقسیم‌بندی ساده‌ی عقل‌گرایان در برابر سنت‌گرایان نادرست است، زیرا سنت‌گرایان نیز نگرش انتقادی نسبت به عقل دارند.[۹]

ابن‌خلدون: عقل‌گرایی انتقادی در علم کلام

ابن‌خلدون (درگذشته ۱۴۰۶ م) نمونه‌ای از متفکران اشعری است که در عین پذیرش منطق، محدودیت‌های عقل را برجسته می‌کند. دیدگاه او شامل دو جنبه است:[۱۰]

  • نقش منطق در روشن‌سازی مسائل علمی: منطق برای ایجاد وضوح در مباحث ضروری است.
  • محدودیت عقل در کشف حقیقت نهایی:
    • عقل نمی‌تواند به‌تنهایی به حقایق غایی دست یابد.
    • حقیقت نهایی از طریق دین قابل دسترسی است.
    • استدلال‌های او علیه استفاده‌ی نامحدود از عقل، خود بر پایه‌ی استدلال عقلانی بنا شده است.

این موضع به اشتباه ضد عقل‌گرایی خوانده می‌شود، درحالی‌که درواقع یک نقد عقلانی به دامنه‌ی عقل است. او استدلال می‌کند که عقل باید در کنار معرفت دینی و با نگاهی انتقادی به کار رود.[۱۱]

کلام شیعی در دوره‌های متأخر

تأثیر متکلمان معتزلی و فلسفه‌ی اسلامی

توسعه‌ی الهیات شیعه نتیجه‌ی تعامل تاریخی و فکری با الهیات عقل‌گرای معتزلی و بعدتر، با سنت‌های فلسفی (فلسفه‌ی اسلامی) بود. الهیات شیعه بر محور امامت استوار بود که شامل مباحثی همچون:[۱۲]

دو رویکرد در الهیات شیعه‌ی اولیه وجود داشت:[۱۳]

  1. رویکرد روایی: بر مبنای نقل قول‌های امامان شیعه درباره‌ی امامت و سایر اصول اعتقادی.
  2. رویکرد عقلانی: شامل دفاع عقلانی از ضرورت منطقی امامت، ارزش و توانایی انسان (استطاعت)، مسئولیت در قبال اعمال، ماهیت خداوند، و مفهوم بداء (تغییر مشیت الهی).

مناظرات درون‌فرقه‌ای و نقش متکلمان شیعه

اولین متکلمان شیعه، مانند مؤمن الطاق، هشام بن حکم (م. 796)، محمد بن ابی‌عمیر، و یونس بن عبدالرحمان، در عراق به مباحثات الهیاتی پرداختند و به شکل‌گیری هویت شیعه در برابر اهل سنت و سایر گروه‌های شیعی کمک کردند. از جمله اختلافات با سایر فرقه‌های شیعی می توان به موارد زیر اشاره کرد:[۱۴]

  • زیدیه:
    • عصمت امام را رد کردند.
    • هر هاشمیِ عالم و پرهیزگار را شایسته‌ی امامت دانسته و معتقد بودند باید قدرت سیاسی را به دست آورد.
    • دولت‌هایی در ایران و یمن (از قرن نهم میلادی) تأسیس کردند.
  • اسماعیلیه:
    • امام را بیشتر به‌عنوان رهبر معنوی می‌شناختند.
    • بسیاری از باورهایشان با دوازده‌امامی‌ها مشترک بود.
    • دولت فاطمیان (از 909 میلادی در شمال آفریقا) را تأسیس کردند.
    • پس از قرن دوازدهم، به دلیل شکست‌های سیاسی و اختلافات داخلی دچار تفرقه شدند.
  • دوازده‌امامی‌ها:
    • اعتقاد به غیبت حجت بن الحسن (بعد از 874 میلادی) و نقش او به‌عنوان منجی آخرالزمان، ویژگی کلیدی مذهب شیعه‌ی دوازده‌امامی شد. این عقیده به دو شکل تبیین شد:
      • رویکرد سنت‌گرا: توسط شیخ صدوق (م. 991) در کتاب کمال‌الدین.
      • رویکرد عقل‌گرا: توسط شیخ طوسی (م. 1067) در کتاب الغیبة.

تحولات کلام و تأثیر آن بر تفکر اسلامی

با گذر زمان، علم کلام تحت عنوان اصول‌الدین گسترش یافت. در ابتدا، این علم بیشتر بر ساختار دین و ارتباط میان حوزه‌های مختلف آن تمرکز داشت و مباحث فلسفی در آن کم‌رنگ بود. اما بعدها، موضوعات و روش‌های فلسفی به‌ویژه از طریق اشعریه وارد کلام شدند.[۱۵]

در اوایل شکل‌گیری کلام، آزادی فکری بیشتری وجود داشت که در شعار معروف «هرکس از طریق کلام به دنبال دین باشد، دچار زندقه (بدعت‌گرایی) می‌شود» منعکس شده است. این انتقاد متوجه برخی متفکران اولیه بود که در بررسی ویژگی‌های الهی بیش از حد وارد جزئیات می‌شدند، امری که نسل‌های بعدی آن را نوعی جسارت در مواجهه با ذات الهی می‌دانستند.[۱۶]

برخی اندیشمندان، مانند محمد اقبال، معتقدند که در دوره‌های بعدی، نهادینه شدن اشعریه و گرایش‌های سنت‌گرایانه، به نوعی موجب محدود شدن آزادی فکری در کلام شد، مشابه بسته شدن «باب اجتهاد» که گفته می‌شود حدود هزار سال پیش، نوآوری‌های فقهی را متوقف کرد.[۱۷]

تحولات کلام اسلامی را می‌توان به سه مرحله‌ی اصلی تقسیم کرد:[۱۸]

  1. برتری موقت مکتب معتزله:
    • معتزله که بر نقش عقل در مباحث دینی تأکید داشتند، مدتی قدرت سیاسی یافتند.
  2. نقد معتزله توسط اشعری و گسترش اشعریت:
    • ابوالحسن اشعری (درگذشته ۹۳۶ م) نقدی اساسی بر معتزله وارد کرد، نه‌تنها بر عقایدشان، بلکه بر پیامدهای فلسفی آن عقاید، به‌ویژه در مورد نسبت عقل (‘aql) و نقل (naql).
    • اشعریت در دوره‌ای به مکتب غالب تبدیل شد.
  3. نقد اشعریت و گرایش به سنت‌گرایی و سلف‌گرایی:
    • در واکنش به اشعری‌گری، برخی متفکران حنبلی مانند ابن‌حزم اندلسی (درگذشته ۱۰۶۴ م) و ابن‌تیمیه (درگذشته ۱۳۲۸ م)، استدلال کردند که عقل قادر به حل مشکلات بنیادی در فهم قرآن نیست.
    • آن‌ها به‌جای روش‌های فلسفی و کلامی، بر بازگشت به فهم سلف صالح (یعنی صحابه و تابعین) تأکید کردند.

عقل در کلام

هدف اصلی کلام، مواجهه با استدلال‌های غیرمسلمانان در امپراتوری در حال گسترش اسلامی و پرداختن به مناظرات درون‌دینی میان اشعریه، معتزله و قدریه درباره‌ی مفاهیم اساسی اسلام بود. دو رویکرد کلی در کلام شکل گرفت:[۱۹]

  1. رویکرد عقل‌گرا، که توسط پیروان شافعی و ابوحنیفه حمایت می‌شد و استفاده از عقل در فهم دین را مجاز می‌دانست.
  2. رویکرد نص‌گرا، که پیروان احمد بن حنبل به آن پایبند بودند و بر تفسیر لفظی احادیث تأکید داشتند.

با این حال، هر دو گروه از عقل استفاده می‌کردند، اما در حوزه‌های مختلف؛ حنبلیان، عقل را بیشتر در بررسی صحت احادیث و ارتباط آن‌ها با سنت پیامبر و صحابه به کار می‌بردند. در متون غربی، این دو گروه گاهی با عناوین «عقل‌گرایان» و «سنت‌گرایان» شناخته می‌شوند، اما این تقسیم‌بندی همیشه دقیق نیست، زیرا سنت‌گرایان نیز در استدلال‌های خود از عقل بهره می‌بردند.[۲۰]

تعارض فلسفه و کلام

فیلسوفان معتقد بودند که هرگونه تعارض میان اسلام و فلسفه در واقع ظاهری است و درک درست از فلسفه می‌تواند این تنش‌ها را برطرف کند. ابن‌رشد، که دیدگاه‌های متکلمان را نقد می‌کرد، معتقد بود که آن‌ها با تحلیل‌های خود، مسائل دینی را بیش‌ازحد پیچیده می‌کنند. او استدلال می‌کرد که تنها فیلسوفان، به دلیل توانایی و آموزش مناسب، قادر به حل قطعی این مسائل هستند، درحالی‌که روش دیالکتیکی متکلمان، که مبتنی بر جدل است، قادر به ارائه پاسخ‌های قطعی نیست و باعث ایجاد شک و تردید در مورد حقانیت اسلام می‌شود.[۲۱]

اختلاف نظر درباره‌ی نبوت

بحث میان غزالی و ابن‌رشد درباره‌ی نبوت فقط فلسفی و کلامی نبود، بلکه ابعاد حقوقی و سیاسی نیز داشت. غزالی معتقد بود که خداوند به‌صورت انتخابی افراد را به پیامبری برمی‌گزیند و دانش لازم را به آن‌ها اعطا می‌کند. در مقابل، ابن‌رشد و بیشتر فیلسوفان باور داشتند که پیامبری به واسطه‌ی خودسازی و آمادگی فکری فرد حاصل می‌شود، مشابه ابتلا به بیماری که در شرایط مناسب رخ می‌دهد. به‌عبارتی، پیامبری همیشه در دسترس افرادی است که از لحاظ فکری و روحی ظرفیت دریافت آن را دارند.[۲۲]

غزالی این دیدگاه را مخالف تعالیم اسلامی می‌دانست، زیرا انتخاب پیامبر را خارج از اراده‌ی خداوند قرار می‌داد و با توصیفات متون دینی سازگار نبود. ابن‌رشد، در پاسخ، پیشنهاد می‌کرد که متون دینی ممکن است برای مخاطبان مختلف، بسته به سطح فهم آن‌ها، نیاز به تفاسیر متفاوتی داشته باشند. افراد فرهیخته، حقیقت فلسفی نبوت را درک می‌کنند، درحالی‌که توده‌ی مردم باید روایت‌هایی را دریافت کنند که برایشان قابل‌فهم باشد و در عین حال، جوهره‌ی حقیقت را حفظ کند.[۲۳]

پانویس

ارجاعات

  1. دادفاضلی ۱۳۸۸، ص. ۲۰۱.
  2. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 81.
  3. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 77.
  4. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 83-84.
  5. جبرئیلی ۱۳۹۱، ص. ۲۳۲.
  6. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 77.
  7. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 85-86.
  8. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 85-86.
  9. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 85-86.
  10. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 85-86.
  11. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 85-86.
  12. rizvi, “LATER SHI‘I THEOLOGY”, Classical Islamic Theology, 90-92.
  13. rizvi, “LATER SHI‘I THEOLOGY”, Classical Islamic Theology, 90-92.
  14. rizvi, “LATER SHI‘I THEOLOGY”, Classical Islamic Theology, 90-92.
  15. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 81.
  16. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 81.
  17. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 81.
  18. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 83-84.
  19. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 81.
  20. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 81.
  21. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 80.
  22. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 80.
  23. leaman, “The developed kalam tradition”, Classical Islamic Theology, 80.

منابع

  • دادفاضلی، حسین (۱۳۸۸). «کلام اسلامی». سفیر نور (۱۲).
  • جبرئیلی، محمد صفر (۱۳۹۱). «کلام اسلامی در گذر تاریخ؛ نگاهی گذرا به جریان‌های کلام اسلامی». سوره اندیشه (۵۸-۵۹).
  • leaman, oliver (2008). "The developed kalam tradition". The Cambridge Companion to Classical Islamic Theology (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.
  • rizvi, sajjad (2008). "LATER SHI'I THEOLOGY". The Cambridge Companion to Classical Islamic Theology (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.