تجمل‌گرایی

از اسلامیکال
(تغییرمسیر از تجمّل گرایی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

یکی از فرهنگ‌های مورد انتقاد در اسلام، فرهنگ مصرف‌زدگی یا تجمل‌گرایی است. از دیدگاه اسلام یکی از راه‌های دستیابی به سطح مطلوبی از زندگی متعادل، پرهیز از تجمل‌گرایی و اسراف و روی آوردن به اعتدال و میانه‌روی است. در فرهنگ اسلامی، با ارزش شدن ثروت و در پی آن گسترش تجمل‌گرایی و دنیاپرستی در زندگی بشر، خطرات و آسیب‌های اساسی بر انسان‌ها و اجتماع آنان وارد خواهد ساخت.

مقدمه

امروزه با توجّه به ترقی علم و تکنولوژی و تولید انبوه ابزار و لوازم رفاهی و غیر ضروری توسط سرمایه داران و تبلیغات فراوان برای فروش اجناس تولید شده و کسب منفعت بیش تر، انسان‌ها را به سوی مصرف گرایی و مادّی گرایی سوق داده‌اند که این امر باعث رواج فرهنگ مصرف گرایی، اسراف و تجمّل گرایی در جوامع شده است.

در آموزه‌ها و احکام دین اسلام پیآمدهای گرایش به دنیا و تجمّل گرایی به وفور دیده می‌شود و مدام انسان‌ها را تذکّر داده و راه برخورد با متاع زودگذر دنیا را آشکارا بیان کرده است: ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.[۱]علی ابن ابیطالب، امام اول شیعیان، ظاهر فریبندهٔ دنیا را به مار خوش خط و خال تشبیه کرده که دارای زهری کشنده است: «مَثَلُ الدُّنیا کَمَثلِ الحَیّةِ لَیّنٌ مَسُّها و السُّمُّ النّاقِعُ فی جَوفِها، یَهوی اِلیها الغِرُّ الجاهِلُ وَ یَحذَرُوها ذوالُّبِّ العاقلُ»[۲]

تجمّل در لغت

تجمّل از مادهٔ «جَمُلَ» و به معنی حُسن و زیبایی و از باب «تَفَعُّل» می‌باشد.[۳] تجمّل در فرهنگ فارسی به معنی آراسته شدن، زینت یافتن و خودآرایی آمده است.[۴] برخی معنی گسترده‌تری از آن ارائه داده‌اند و به معنای زیور بستن، آذین کردن، خود آراستن، مال و وسایل گرانبها داشتن، خودآرایی، جاه و جلال، خدم و حشم، سامان و بزرگی گرفته‌اند.[۵]

واژهٔ «گرایی» که اغلب پس از تجمّل و به صورت پسوند همراه آن می‌آید، به معنی آهنگ کردن، میل و رغبت کردن می‌باشد.[۵] بنابراین ترکیب تجمّل‌گرایی به معنای میل و رغبت به تجمّل است؛ به عبارت دیگر، آهنگ و قصد، گرایش و تمایل به زیور و زینت آلات و ظواهر دنیوی است.[۶]

تجمّل در اصطلاح

تجمّل در اصطلاح مصرف بیش از حدّ نیاز و تجاوز از حدّ اعتدال و عرف مال و سرمایه در اموری مانند پوشاک، مسکن، لوازم زندگی، طعام، مرکب، جواهر و زیور آلات، ساختمان و ادوات دفتر کار، لذّات، تفریح و سرگرمی، جلسات و جشن‌ها و مراسمات رسمی و غیررسمی است که فرد دچار آن شده است.[۷]

عوامل تجمل‌گرایی در منابع اسلامی

تجمل‌گرایی نشأت گرفته از عوامل و انگیزه‌های درونی افراد و هم چنین متأثر از محیط پیرامون اشخاص است، زیرا انسان موجودی دو بعدی بوده و دارای جنبه مادی و معنوی می‌باشد؛ بنابراین انسان تحت تأثیر تمایلات درونی و عالم خارج بوده و این عوامل به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر روح و جسم او اثر گذاشته و رفتارهای او را سامان می‌بخشد.

عوامل درونی

عوامل درونی به نفس و درون انسان بر می‌گردد و به دنیای خارج و اسباب خارجی، هیچ ربطی ندارد. این عوامل، اسبابی هستند که بیرون از نفس آدمی وجود دارند و در نگرش او اثر می‌گذارند. که سبب می‌شوند شخص آگاهانه یا ناخودآگاه، رفتار خود را تغییر دهد و در برخی موارد از تجمّل سردرآورد.[۸]

ضعف ایمان

یکی از عوامل درونی انسان که موجب سوق انسان به سمت تجمل‌گرایی می‌شود، ضعف ایمان اوست. ایمان امری واقعی و باطنی است که جایگاه آن درون و قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او؛ هر اندازه ایمان افراد قوی تر و راسخ تر باشد، به همان میزان از گناه و توجه به دنیا و متاع آن کاسته می‌شود و مصونیت از گناهان بیش تر می‌شود. عکس این موضوع نیز صادق است، ضعف ایمان، انسان را به سمت کارهایی سوق می‌دهد که سود و مصالح دنیوی فرد در آن قرار دارد قرآن کریم نتیجه ایمان نداشتن به معاد و دل خوش کردن به دنیا و غافل شدن از آیات الهی را منتهی به آتش دانسته و در مقابل، ایمان را موجب هدایت و دریافت پاداش در آخرت ذکر کرده است: (إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ * إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ)[۹]

هوای نفس

یکی از عوامل مهم زیاده خواهی و افراط، هوای نفس انسان است که عامل بسیاری از گناهان و خطاهای انسان می‌باشد و در اصطلاح به آن نفس اماره می‌گویند. «مراد از نفس اماره همان بعد حیوانی انسان است که به آن تمایلات و غرایز هم گفته می‌شود.[۱۰]

در قرآن، هوای نفس انسان را، عامل بسیاری از گناهان و خطاها معرفی می‌کند و از آن در اصطلاح نفس اماره یاد می‌کند: ﴿... إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ ﴾[۱۱]

و پیامبر اسلام را از پیروی و اطاعت افرادی که طالب تجمّلات دنیا و تابع هوای نفسانی خود هستند، بر حذر داشته و گفته است: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾[۱۲]

برتری جویی

گاهی اوقات برخی از رذایل اخلاقی مانند برتری جویی یا خود برتر بینی، منشأ و عامل انحرافات رفتاری از جمله تجمل‌گرایی است. افراد به دلایل مختلف از قبیل حبّ نفس، نژاد وقبیله، موقعیت اجتماعی، موقعیت علمی، توانایی هنری و… خود را بالاتر و برتر از دیگران احساس کرده و برای تحمیل این پندار به دیگران، دست به خود نمایی می‌زند. نتیجهٔ این گونه اندیشه و تفکّر این است که اشخاص با استفاده از البسه، زیورآلات و اسباب اشرافی گری، دست به تجمّل گرایی می‌زنند. قرآن علّت اسراف و تعّدی فرعون را به برتری جویی او نسبت می‌دهد و می‌فرماید ﴿... وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ﴾.[۱۳]در جای دیگر پس از بیان شرح حال قارون و ذکر عاقبت وی (فرورفتن در زمین)، اشاره به برتری جویی و فساد وی نموده و متذکر گردیده که سرای آخرت از آن پرهیزکاران است نه برتری جویان و مفسدین: ﴿تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾.[۱۴]

جهل و نادانی

دل بستن به دنیا و علاقه‌مندی به زندگی اشرافی و تجمّل گرانه، علاوه بر عوامل ذکر شده، می‌تواند ناشی از جهل انسان از زشتی و پلیدی برخی رفتارها باشد. عقل که در برابر جهل قرارداد عبارت از نیرویی درونی که تشخیص دهندهٔ خوبی و بدی است که تکلیف به واسطهٔ آن به انسان‌ها ثابت یا ساقط می‌شود و در شیعه یکی از منابع فقهی محسوب می‌شود. جعفر بن محمد، ششمین امام شیعیان دوازده‌امامی ، جایگاه و اهمیت عقل را چنین بیان می‌کند: مَنْ کانَ عاقلاً کانَ لَهُ دینٌ وَ مَنْ کانَ لَهُ دینٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ[۱۵]

علاقه‌مندی به دنیا و مادّیات

یکی دیگر از علل گرایش به تجمل و زینت ، علاقه و محبت قلبی انسان به دنیا و زخارف آن است. سیّد روح‌الله مصطفوی موسوی خمینی، یکی از مراجع تقلید شیعیان دوازده‌امامی، در این باره می‌گوید: چون انسان ولیده این عالم طبیعت است و مادر اولین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حبّ این دنیا در قلب او از اوّل نشو و نما، مغروس است، و هر چه بزرگ‌تر شود، این محبت در دل او نمو می‌کند و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که خداوند به او مرحمت فرموده، برای حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون می‌شود و دلبستگی او رو به ازدیاد گذارد، چون این عالم را محل التذاذات و تعیّشات خود می‌پندارد و مردن را اسباب انقطاع از آن‌ها می‌داند، و بدان که نفس در هر حظّی که از این عالم می‌برد، در قلب اثری از آن واقع می‌شود که تأثر از مُلک و طبیعت است و سبب تعلق آن است به دنیا، و التذاذات هر چه بیش تر باشد، قلب از آن بیش تر تأثر پیدا می‌کند و تعلق و حُبّش بیش تر می‌گردد، تا آن که تمام وجهه قلب به دنیا و زخارف آن گردد و این منشأ مفاسد بسیاری است؛ تمام خطاهای انسان و گرفتاری به معاصی و سّئیات برای همین محبت و علاقه است.[۱۶]

پیامبر اسلام سرآغاز و منشأ همهٔ انحرافات و خطایای بشر را ناشی از دنیا دوستی و دل بستن به ظواهر آن دانسته و گفته است: حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئةٍ.[۱۷]

عوامل بیرون

علاوه بر عوامل درونی که باعث گرایش به تجمل می‌شود، عواملی نیز از بیرون انسان را به سمت تجمل‌گرایی سوق می‌دهد.[نیازمند منبع]

تقلید

گاهی ممکن است، فردی آگاهانه یا ناآگاهانه تحت الگوی شخص دیگری قرار گرفته و خویش یا اعمال و اندیشه یا همه چیز خود را شبیه او کند و زندگی اش را با کسانی که در نظر او شرافت و موقعیت دارند، هماهنگ سازد. این احساس اگر همراه با هدایت عقل و انتخاب الگوهای مناسب و صحیح باشد، انسان در جهت رشد کمالات و فضایل اخلاقی به پیش می‌برد و برعکس چنانچه این خوی انسانی با تعصب و جهل و خواسته‌های نفسانی همراه شود، نتایجی خطرناک و زیان بار در زندگی انسان دارد.[نیازمند منبع]

تقلید در لغت به معنی گردنبند به گردن انداختن، از روی کار دیگری، کاری انجام دادن، در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن است.[۱۸] در این‌جا مراد آن است که فردی آگاهانه یا ناآگاهانه تحت الگوی شخص دیگری قرار گرفته و خویش را یا اعمال، اندیشه یا همه چیز خود را شبیه او کند.[نیازمند منبع]

مال و ثروت زیاد

انباشته شدن پول و ثروت، بدون انفاق و احسان، موجب مفسده و گرایش به تجمّل و خوش گذرانی می‌شود. ثروت اصولاً یکی از مقدمات رفاه طلبی، عیش و نوش، سرکشی و میل به تجمّل گرایی است، البته به‌طور کلی نمی‌توان گفت که ثروت همیشه موجب فساد و انحراف می‌شود. به واقع با ارزش شدن ثروت و در پی آن گسترش تجمل‌گرایی و دنیا پرستی در زندگی بشر خطرات و آسیب‌های اساسی بر انسان‌ها و اجتماع آنان وارد خواهد ساخت.[نیازمند منبع]

ابن خلدون در کتاب خود، در فصلی با عنوان «فرّاخی معیشت و تجمّل و فرورفتن در ناز و نعمت از موانع پادشاهی و کشور داری است» می‌گوید: ثروت، رفاه زدگی و تن‌پروری از عوامل مهم سقوط و نابودی اجتماع است .[۱۹]

فیض کاشانی در این زمینه می‌گوید: مال زیاد انسان را به طرف معاصی می‌کشاند. تا مادامی که انسان ثروت ندارد، عاجز است از ارتکاب بعضی گناهان و انگیزه ای برای ارتکاب آن گناه ندارد، ولی هرگاه به مال و ثروت رسید و قدرت بر انجام گناه پیدا کرد، انگیزه هم در او به وجود می‌آید.[۲۰]

فرهنگ خانواده

فرهنگ، آداب، رسوم و تربیت موجود در محیط خانه و گفتار، اعمال، اندیشه و سکنات تک تک افراد خانوده در یکدیگر تأثیر داشته و به ویژه فرزندان و کودکان از همه بیشتر تحت تأثیر و تعلیم قرار دارند، فلذا یکی دیگر از عوامل گرایش به تجملات و زندگی توأم با اشرافی گری و ریخت و پاش، فرهنگ و تربیت خانواده است. علی بن ابی طالب، امام اول شیعیان، در هنگام نوجوانی حسن مجتبی به او گفت: اِنَّما قَلبُ الحَدثِ کَالاَرضِ الخالیةِ ما أُلقی فیها مِن شَی ءٍ قَبِلَتهُ فَبادَرتُکَ بِالأدَبِ قَبْلَ اَن یَقْسُوَقَلْبُکَ. (ترجمه: دل جوانان نوخاسته، چونان زمین ناکشته است که هر تخم در آن افکنند، بپذیردش و بپروردش.)[۲۱]

هرگاه کودک در خانه ای رشد و نمو کند که در آن الگوهای صحیح مصرف و شیوه‌های درست زندگی رعایت شود و از هرگونه زیاده روی، حیف و میل و تجمل‌گرایی پرهیز شود، تا اندازهٔ زیادی، ساختار تربیتی و روحی فرزندادن، متعادل و مطلوب شکل می‌گیرد، اما چنانچه در محیط خانه ای، روش و اساس زندگی، مادیات، مدگرایی، مصرف گرایی و دنیا گرایی باشد و از معنویت، قناعت و صبر اثری نباشد، افرادی که از آن خانه به جامعه وارد می‌شوند، اشخاص تجمل گرا و دنیا پرست خواهند بود که بر جامعه نیز تأثیر نامطلوب خواهند گذاشت، مگر این که با تغییر الگو و اصلاح رفتار خویش، از این گرفتاری نجات یابند.[نیازمند منبع]

اندیشه و رفتار زمامداران

یکی از عوامل مهم گرایش مردم یک جامعه به تجمل و اعیان منشی، شیوه رفتار و زندگی خواص و بزرگان جامعه است؛ نوع تفکر، کردار، لوازم زندگی و بهره‌مندی از امکانات زمام داران، در شکل‌گیری فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی تأثیر مستقیم دارد و عوام در این امورات از ایشان الگو می‌گیرند. معاویه، پسر ابوسفیان، یکی از خواص و برجستگان صدر اسلام بود، که در تجمّل گرایی غرق شده و رفتار او در دراز مدت، ضربه‌های سختی بر پیکر جامعه اسلامی وارد آورد، معاویه کار خود را با توجیه رفتارهایش آغاز کرد و پس از چندی کار به آن جا رسید که زندگی او حالت افسانه ای به خود گرفت و در طول تاریخ اسلام به الگویی برای مترفین و اشرافیان تبدیل شد. او اعیان منشی در پوشاک را رواج داد و تجمل در لباس را بنا نهاد و بعد از آن افراد بنی امیه، بنی عباس و دیگران پیرو او شدند.[۲۲]

پیامدهای تجمل گرایی

هر پدیده فردی یا اجتماعی، آثار و نتایجی را به دنبال دارد که با توجّه به مطلوب یا نامطلوب، ارزش یا ضدارزش بودن آن موضوع، می‌تواند پیامد مفید یا زیان باری در پی داشته باشد. پدیده تجمّل گرایی دارای زیان‌ها و آفت‌های فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و معنویی می‌باشد که آثار و عواقب آن می‌تواند تا قرن‌ها بر روی نسل‌های آینده تأثیر مخرب و ویران گری بر جا بگذارد.

پیامدهای فردی

تجمل گرایی می‌تواند برای فرد عواقب و پیامدهایی داشته باشد.

فراموشی یاد خدا

کسی که سرگرم زندگی مادی و لذایذ آن باشد و هدفش در زندگی، فقط افزودن ثروت برای تجمل پرستی و اشرافی گری باشد، سینه اش از یاد خدا تهی شده و مادّیات جای آن را خواهد گرفت؛ افراط در استفاده از زینت‌ها و زخارف دنیا و استمرار آن، موجب قساوت قلب شده و انسان سرگرم اموال یا اولاد یا شهوت رانی می‌شود و از یاد خدا غافل می‌گردد. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید مبادا اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل سازد و هر کس چنین کند همان آن‌ها زیانکارانند.

کلمه «تلهی» از مصدر «الهاء» گرفته شده و این کلمه به معنای مشغول و سرگرم شدن به کاری و غفلت از کار دیگر است، و منظور از الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل می‌کند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی بازمی‌دارد، هم چنان‌که فرمودند: ﴿ المالُ و النَبُونَ زینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا ﴾ و اشتغال به این زینت، دل را پر می‌کند و دیگر جایی برای ذکر خدا یا د او باقی نمی‌ماند. در این آیه اشتغال به مال و اولاد را نهی کرده و فرموده: مال و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نسازد، در حالی که باید می‌فرمود: شما سرگرم به مال و اولاد نشوید؛ و این به خاطر آن بوده که اشاره کند به این مطلب که، طبع مال و اولاد این گونه است که انسان را از یاد خدا غافل می‌سازد، پس مؤمنین نباید به آن‌ها دل ببندند و گرنه مؤمنین نیز مانند سایرین از یاد خدا غافل می‌شوند، پس نهی در آیه، نهی کنایه ای است که تصریح مؤکِدتر است.[۲۳]

تعبیر «خاسرون» در آخر آیه، به خاطر آن است که حب دنیا، چنان انسان را سرگرم می‌کند که سرمایه‌های وجودی خویش را در راه لذات ناپایداری و گاهی اوهام و پندارها صرف می‌کند و با دست خالی از این دنیا می‌رود، در حالی که با داشتن سرمایه‌های بزرگ برای زندگی جاویدانش توشه ای ذخیره نکرده است.[۲۴]

طغیان و تعّدی

غرق شدن در لذایذ دنیوی، سرگرم شدن با لوازم و وسایل، رفاه و خوش گذرانی افراطی، دور شدن از آموزه‌های دینی، و معنویات، موجب طغیان و تجاوز از حقّ می‌شود. انسانی که به دنیا چسبیده و با جمع‌آوری ثروت، از ساده زیستی به اشرافی گری و تجملات روی آورده، کم‌کم به واسطه آن اموال و مکنت، احساس توانگری و بی‌نیازی می‌کند و نتیجهٔ این بی‌نیازی به فرموده قرآن، طغیان و سرکشی است: ﴿کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی*أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی﴾ چنین نیست [که انسان شکرگزار نعمت‌های خدا باشد]، مسلماً انسان طغیان می‌کند. همین که خود را بی‌نیاز ببیند. آیه مورد بحث می‌خواهد علت طغیان انسان را بیان کند، می‌فرماید علّت طغیانش این است که او [انسان] خود را بی‌نیاز از پروردگارش می‌داند؛ پروردگاری که بر او انعام کرده و سراپای وجود او نعمت‌های بی شمار است، ولی او را کفران می‌کند، و علّت این انحراف آن است که انسان به خود و هوای نفسانی خود مشغول می‌شود و به اسباب ظاهری که تنها وسیلهٔ مقاصد است نه هدف، دل می‌بندد و در نتیجه از پروردگارش غافل می‌شود و به هیچ وجه خود را محتاج او نمی‌بیند؛ چون اگر خود را محتاج او می‌دید، همین احتیاج وادارش می‌کرد که به یاد او باشد و او را ولّی نعمت‌های خود بداند و شکر نعمت‌هایش را به جا آورد، نتیجهٔ این انحراف این است که در آخر خدا را به کلی فراموش نموده، سر به طغیان بردارد.[۲۵]

پیوندهای بیرونی

  • تجمل‌گرایی در ویکی فقه [۱]
  • ارتباط تجمل‌گرایی با اسراف [۲]
  • تجمل‌گرایی از دیدگاه اندیشمندان اسلامی [۳]
  • ساده زیستی و زهد [۴]
  • فرهنگ فارسی عمید [۵]

پانویس

ارجاعات

  1. طباطبایی، محمدحسین. تفسیرالمیزان. ج. هفتم. ص. ۷۹.
  2. مکارم شیرازی، ناصر. پیام امام امیرالمومنین. ج. شانزدهم. امام علی بن ابی طالب (ع). ص. ۱۷۲.
  3. محمدی، حمید. صرف متوسطه. دارالعلم. ص. ۱۱۰.
  4. عمید، حسن. فرهنگ فارسی. امیرکبیر. ص. ۴۱۵.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ معین، محمد. فرهنگ فارسی. ج. ۱. تهران: امیرکبیر. ص. ۸۶۲.
  6. الهامی نیا، علی اصغر. اخلاق اقتصادی. ج. ۱. ص. ۱۲۵.
  7. رستگاران، علیرضا. تجمل گرایی از دیدگاه اسلام. قم: مرکز پزوهش‌های اسلامی صدا و سیما. صص. ۱۸.
  8. مظاهری، حسین (۱۳۸۳). جهاد با نفس. ج. ۱. فدک فاطمی. ص. ۷۰.
  9. بهرام پور، ابوالفضل. تفسیر یک جلدی. آوای قرآن. ص. ۲۰۹.
  10. مظاهری، حسین (۱۳۸۳). جهاد با نفس. ج. ۱. فدک فاطمی. ص. ۷۰.
  11. بهرام پور، ابوالفضل. تفسیر یک جلدی. آوای قرآن. صص. ۲۴۲.
  12. طباطبایی، سید محمدحسین (۱۳۸۷). المیزان. ج. ۱۳. اتشارات اسلامی. صص. ۴۱۹–۴۲۰.
  13. رضائی اصفهانی، محمدعلی. تفسیر قرآن مهر. ج. نهم. قم: دارالعلم. ص. ۱۳۲.
  14. طباطبایی، سیدمحمدحسین (۱۳۸۷). المیزان. ج. ۱۶. انتشارات اسلامی. ص. ۱۱۹.
  15. کلینی رازی، یعقوب. اصول کافی. دارثقلین. ص. ۴۷.
  16. موسوی خمینی، سید روح‌الله. چهل حدیث. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره). صص. ۱۲۲–۱۲۳.
  17. خمینی، روح‌الله. آداب الصلاه. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س). ص. ۴۹.
  18. عمید، حسن. فرهنگ فارسی. امیرکبیر. ص. ۴۵۰.
  19. ابن خلدون، عبدالرحمن. مقدمه ابن خلدون. ج. یک. تهران: اعلمی. ص. ۲۶۷.
  20. فیض کاشانی، ملا محسن. المحجة البیضاء. ج. ۶. قم: جامع مدرسین. ص. ۴۸۰۹.
  21. نهج البلاغه، نامه 31. نسیم حیات. ص. ۵۲۲.
  22. رستگاران، علیرضا. تجمل گرایی از دیدگاه اسلام. قم: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما. ص. ۹۰.
  23. طباطبایی، المیزان، ۱:‎ ۴۹۰.
  24. مکارم شیرازی، نمونه، ۲۴:‎ ۱۷۳.
  25. طباطبایی، المیزان، ۲۰:‎ ۵۵۰.

منابع

  • طباطبایی، سیدمحمدحسین (۱۳۸۷). المیزان. ج. ۱. قم: انتشارات اسلامی. ص. ۴۹۰.
  • مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۸۸). نمونه. ج. ۲۴. دارالکتاب اسلامیه. ص. ۱۷۳.
  • طباطبایی، سید محمدحسین (۱۳۸۷). المیزان. ج. ۲۰. انتشارات اسلامی. ص. ۵۵۰.