عرفان: تفاوت میان نسخه‌ها

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
برچسب: برگردانده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
[[پرونده:Khalili Collection Hajj and Arts of Pilgrimage mss 1138 fol 65b-66a.jpg|بندانگشتی]]عرفان به دو گونه‌ی عملی و نظری است. موضوع '''عرفان'''، وجود خدا و مسائل آن اوصاف، اسماء و شئون خداوندی است که در سه فصل تنظیم می‌شود.
به شهود حق الیقینی حقایق هستی، عرفان می‌گویند که به دو گونه‌ی عملی و نظری است. موضوع عرفان، وجود حق تعالی و مسائل آن اوصاف، اسماء و شئون حق تعالی است.
 
 


== حقیقت عرفان ==
== حقیقت عرفان ==
وقتی سالک از طریق سلوک با مجاهدت و ریاضت شرعی، خود را از قیودات رها و حجاب‌های پیش روی خود را کنار زد و به شهود حقایق هستی رسید، در درجه اول برای خودش معرفتی فراهم می‌کند که از آن به «[[معرفت شهودی]]» تعبیر می‌شود.<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=عرفان نظری|نام خانوادگی=امینی نژاد|صفحه=۵۲}}</ref>
زمانی که سالک از طریق سلوک با مجاهدت و ریاضت شرعی، خود را از قیودات رها و حجاب‌های پیش روی خود را کنار زد و به شهود حقایق هستی رسید، در درجه اول برای خودش معرفتی فراهم می‌کند که از آن به «[[معرفت شهودی]]» تعبیر می‌شود.<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=عرفان نظری|نام خانوادگی=امینی نژاد|صفحه=۵۲}}</ref>


== انواع عرفان ==
== انواع عرفان ==
اگر عارف، مشاهدات خود را که در زمینه‌ی هستی شناسیِ عرفانی داشته، ترجمه کند و بازتاب زبانی دهد و به تقریر، توضیح و تبیین آن بپردازد، علم «[[عرفان نظری]]» شکل می‌گیرد.
همچنان که اگر عارفان، تجارب خود را در پیمودنِ منازل سلوک به رشته‌ی تحریر درآورن، علم «[[عرفان عملی]]» را پدید آورد‌ه‌اند.
بنابراین، عرفان نظری، علمی «حصولی» است که از حقایق دریافت شده به وسیله‌ی شهود، حکایت می‌کند.<ref name=":0" />
باید توجه داشت که مقصود از «[[شهود]]» در اینجا، شهود نهایی «[[حق الیقینی]]» عرفانی هست که به درک عمیق‌ترین ساحت واقعیت می‌رسد.
برای روشن شدن این مطلب، باید به بیان «مراتب یقین» پرداخت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اصول و مبانی عرفان نظری و عملی|نام خانوادگی=یزدان پناه|صفحه=۷۳}}</ref>
=== مراتب یقین ===
فرض کنید آتشی در نقطه‌ای افروخته شده است و دیواری هم بین شما و آتش حائل است.
اگر شما از اثر آتش مثل دودی که از پشت دیوار بلند است پی به وجود آتش ببرید، این «[[علم الیقین]]» است.
شناختن خداوند از طریق براهین عقلی، علم الیقین بحساب می‌آید.
اما اگر شما از دیوار عبور کنید و خود آتش را از نزدیک ببینید، این «[[عین الیقین]]» است.
این مرحله بالاتر از مرحله‌ی سابق است؛ زیرا شهود بالاتر از دانستن است و لذا گفته اند: شنیدن کی بود مانند دیدن.
انسانی که اثرات توحید را در زندگی خود عملا مشاهده نماید، در مرحله عین الیقین هست.


حال، اگر شما به آتش نزدیک شوید که حرارتش شما را گرم کند و یا داخل آن شوید که شعله‌هایش شما را بسوزاند، از چنین حالتی به «[[حق الیقین]]» تعبیر می‌کنند.


در این مرحله، یقین شما به مراتب از دو مرحله سابق بالاتر است.
چنانچه عارف مشاهدات خود را در زمینه‌ی هستی‌شناسی عرفانی ترجمه کرده و آن‌ها را به‌صورت تقریر، توضیح و تبیین بیان کند، علمی تحت عنوان «[[عرفان نظری]]» به‌وجود می‌آید. در همین راستا، هنگامی‌که عارفان تجارب خود را در روند پیمودن منازل سلوک به رشته‌ی تحریر درآورند، علم «[[عرفان عملی]]» پدیدار می‌شود.<ref name=":0" />
 
عارف نسبت به خدا به مرحله‌ای رسیده که در همه چیز خدا را می‌بیند
 
فعل را فعل حق و صفت را صفت حق می‌بیند و این ممکن نیست مگر اینکه به «حق الیقین» نائل آمده باشد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=بیست گفتار|نام خانوادگی=مطهری|صفحه=357 و 358}}</ref>


== فایده عرفان ==
== فایده عرفان ==
به لحاظ وجودی، انسان ریشه در خداوند دارد.
از منظر وجودشناختی، انسان ریشه در خداوند دارد و تمامی حقیقت وجودی او، به ویژه در لایه‌های باطنی و عمیق‌تر، در ارتباط با ذات الهی قرار دارد. این امر از دیدگاه قرآن نیز مورد تأکید قرار گرفته است، به‌گونه‌ای که در آیه شریفه «إنا لله» <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=بقره، ۱۵۶}}</ref> به ارتباط انسان با خداوند اشاره شده است. عرفا نیز مبنای اندیشه‌های خود را بر این واقعیت استوار کرده‌اند و هدف اصلی آن‌ها تبیین لایه‌های عمیق‌تر انسانیت است که ارتباط نزدیک با حقیقت الهی دارد.


تمام حقیقت وجودی انسان، آن باطنی‌ترین لایه‌ی انسان، همان خدا و ارتباط با اوست و این یک واقعیت هست چرا که قرآن می‌فرماید: «إنا لله».
در واقع، عرفا هیچ آموزه‌ای فراتر از تعالیم قرآنی ندارند و تمامی تلاش‌های آن‌ها معطوف به فهم معارف قرآنی و انتقال مفاهیم توحیدی به دیگران است. از این رو، تعالیم عرفانی ریشه در واقعیت وجودی انسان دارد و به مسائلی چون وطن حقیقی، احساس غربت، سِر عشق الهی و شوق وصال پرداخته می‌شود. این مفاهیم اساسی در دل هر انسان نهفته است و اساس عرفان را تشکیل می‌دهند.


عرفا هم مبنای کار خودشان را بر همین واقعیت گذاشته‌اند.
عرفان در واقع ریشه در فطرت انسان دارد و به همین دلیل، زمانی که انسان از هویت اصلی خود که همان [[توحید]] است، دور می‌شود، احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌کند. به عبارت دیگر، حذف عرفان از زندگی انسان به معنای حذف [[انسانیت]] است. بنابراین، برای جلوگیری از احساس پوچی و بی‌هویتی، ضروری است که به هویت اصلی خود بازگردیم و پیوند خود را با حقیقت توحیدی مستحکم کنیم.


می‌خواهند آن لایه‌ی زیرین انسان را که انسانیت انسان به آن لایه هست، برایمان معنا کنند.
موضوعاتی همچون وطن حقیقی، احساس غربت، سرّ عشق الهی و شوق وصال، مفاهیمی هستند که اساس عرفان را تشکیل می‌دهند و در دل هر انسان نهفته است. به همین دلیل، می‌توان گفت که عرفان به‌طور مستقیم از وجود و فطرت انسانی ناشی می‌شود. هنگامی‌که انسان از این ریشه و هویت اصلی خود که همان «[[توحید]]» است، فاصله می‌گیرد، دچار احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌شود. به عبارت دیگر، می‌توان استنباط کرد که حذف عرفان از زندگی انسان، در حقیقت به معنای حذف انسانیت از او است. بنابراین، بازگشت به هویت اصلی و واقعی خود امری ضروری است تا از سقوط در پوچی و بی‌هویتی جلوگیری شود.


اصلا عرفا حرف تازه‌ای غیر از قرآن ندارند.
عرفا هم مبنای کار خودشان را بر همین واقعیت گذاشته‌اند. می‌خواهند آن لایه‌ی زیرین انسان را که انسانیت انسان به آن لایه هست، برایمان معنا کنند. اصلا عرفا حرف تازه‌ای غیر از قرآن ندارند. تمام همتشان این بوده که معارف قرآنی را بفهمند و برای دیگران از آن معارف حقه و عالم معنی یعنی توحید، صحبت کنند. پس تعالیمی که عرفا می‌گویند تمامش در واقعیت انسان ریشه دارد. موضوعاتی چون وطن حقیقی، احساس غربت، سِر عشق الهی و شوق وصال، این‌ها اساس و مبنای عرفان هست که در دل هر انسانی نهفته هست. پس عرفان ریشه در وجود و فطرت انسان دارد. حال اگر انسان از ریشه و آن هویت اصلی‌اش که توحید هست دور شود، احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌کند. در واقع می‌توان گفت که حذف عرفان از زندگی انسان، در حقیقت حذف انسانیت هست. لذا، باید به آن هویت اصلیمان بازگردانده شویم تا دچار پوچی و بی‌ریشگی و  بی‌هویتی نشویم.


تمام همتشان این بوده که معارف قرآنی را بفهمند و برای دیگران از آن معارف حقه و عالم معنی یعنی توحید، صحبت کنند.
== ارتباط شریعت با عرفان ==
درک و فهم عمیق بسیاری از مفاهیم قرآنی و روایی، به ویژه معارف باطنی آن‌ها، نیازمند شناخت «[[اصول و مبانی عرفان]]» است. بسیاری از معانی و مفاهیم پنهان در آیات و روایات، بدون ضرورت ترک ظاهر و یا اعمال تفسیرهای تحمیلی، از طریق بررسی عرفانی قابل درک و کشف است. به عنوان مثال، در آیه «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=بقره، ۲۴۵}}</ref>  می‌توان با استفاده از بحث‌های عرفانی مرتبط با وحدت شخصی وجود، به معنای باطنی این آیه پی برد. در این رویکرد، منظور از قرض دادن، قرض دادن به خود خداوند است، نه صرفاً قرض دادن در مسیر خدا.


پس تعالیمی که عرفا می‌گویند تمامش در واقعیت انسان ریشه دارد.
بنابراین، عرفان نه تنها به عنوان یک حوزه مستقل و جدا از شریعت تلقی نمی‌شود، بلکه ارتباط و آمیختگی نزدیکی با آن دارد. عرفا هیچ‌گاه از [[شریعت|«شریعت»]] فاصله نگرفته‌اند، بلکه در مسیر سیر و سلوک و کسب معرفت، اصول و مبانی قرآن و روایات را به عنوان اساس و مبنای راهبرد خود قرار داده‌اند. به این ترتیب، در هر دو عرصه‌ی عرفان نظری و عرفان عملی، متون شریعت همواره به عنوان «[[حجت]]» و مبنای اصلی درک و فهم معارف عرفانی محسوب می‌شوند.
 
موضوعاتی چون وطن حقیقی، احساس غربت، سِر عشق الهی و شوق وصال، این‌ها اساس و مبنای عرفان هست که در دل هر انسانی نهفته هست.
 
پس عرفان ریشه در وجود و فطرت انسان دارد.
 
حال اگر انسان از ریشه و آن هویت اصلی‌اش که توحید هست دور شود، احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌کند. در واقع می‌توان گفت که حذف عرفان از زندگی انسان، در حقیقت حذف انسانیت هست.
 
لذا، باید به آن هویت اصلیمان بازگردانده شویم تا دچار پوچی و بی‌ریشگی و  بی‌هویتی نشویم.
 
== رابطه شریعت با عرفان ==
فهم و درک عمیق بسیاری از معارف قرآنی و روایی، منوط به شناخت «[[اصول و مبانی عرفان]]» است.
 
اصلا باطن آیات و روایات را از عرفان می‌توان فهمید بدون اینکه از ظاهر دست بکشیم و تحمیلی صورت بگیرد.
 
مثلا آنجا که می‌فرماید: «من یقرض الله»
 
باطنه این آیه را می‌تونیم از بحث وحدت شخصی عرفا بفهمیم که منظور کسی که قرض بدهد به خود خدا است نه قرض دادن در راه خدا.
 
پس عرفان یک چیز بریده از «[[شریعت]]» نیست.
 
در هیچ جا عرفان فاصله از شریعت نگرفته است بلکه آمیخته با شریعت است؛ چرا که عرفا در مسیر سیر و سلوک و کسب معرفت، قرآن و روایات را مبنا قرار داده‌اند.
 
بنابر این، هم در عرفان نظری هم در عرفان عملی، متن شریعت «[[حجت]]» است.


== موضوع عرفان ==
== موضوع عرفان ==
 
هر علم نظام یافته و ساختارمندی دارای «[[موضوع]]» و «[[مسائل]]» هست. موضوع عرفان نظری، «[[وجود خداوند]]» هست. صدرالدین قونوی در مفتاح الغیب می‌گوید: موضوعه الخصيص به وجود الحق سبحانه؛ «موضوع اختصاصی علم عرفان نظری، وجود حق سبحانه و تعالی است».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=صدرالدین قونوی، مفتاح الغیب، ص}}</ref>
 
 
هر علم نظام یافته و ساختارمندی دارای «[[موضوع]]» و «[[مسائل]]» هست.
 
موضوع عرفان نظری، «[[وجود خداوند]]» هست.
 
صدرالدین قونوی در مفتاح الغیب می‌گوید: موضوعه الخصيص به وجود الحق سبحانه؛ «موضوع اختصاصی علم عرفان نظری، وجود حق سبحانه و تعالی است».
 
امینی، ص۲۴۰
 
صدرالدین قونوی، مفتاح الغیب،


== مسائل عرفان ==
== مسائل عرفان ==
پس از آنکه موضوع عرفان نظری بیان شد مسائل علم عرفان نظری نیز روشن خواهد شد؛ زیرا مسائل هر علمی عبارت است از مجموعه مباحثی که پیرامون موضوع آن علم سخن می گوید.
پس از آنکه موضوع عرفان نظری بیان شد مسائل علم عرفان نظری نیز روشن خواهد شد؛ زیرا مسائل هر علمی عبارت است از مجموعه مباحثی که پیرامون موضوع آن علم سخن می گوید. بنابراین وقتی موضوع عرفان نظری «وجود حق» باشد، مسائل این علم نیز اسماء، صفات و شئون حق خواهد بود. قیصری در مقدمه خود بر شرح تائیه ابن فارض می گوید: مسائله كيفية صدور الكثرة عنها ورجوعها اليها وبيان مظاهر الاسماء الالهية والنعوت الربانية؛ «مسائل علم عرفان نظری، چگونگی صدور و انتشای کثرت از وحدت ذاتی حق تعالی و رجوع آن کثرت به آن وحدت ذاتی و بیان مظاهر اسمای الهی و صفات ربانی است».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=امینی نژاد، عرفان نظری، ص ۲۴۱.}}</ref>
 
بنابراین وقتی موضوع عرفان نظری «وجود حق» باشد، مسائل این علم نیز اسماء، صفات و شئون حق خواهد بود.
 
قیصری در مقدمه خود بر شرح تائیه ابن فارض می گوید:
 
مسائله كيفية صدور الكثرة عنها ورجوعها اليها وبيان مظاهر الاسماء الالهية والنعوت الربانية؛ «مسائل علم عرفان نظری، چگونگی صدور و انتشای کثرت از وحدت ذاتی حق تعالی و رجوع آن کثرت به آن وحدت ذاتی و بیان مظاهر اسمای الهی و صفات ربانی است».
 
امینی، ص ۲۴۱.
 
 
 
=== دسته‌بندی مسائل عرفان ===
=== دسته‌بندی مسائل عرفان ===
برای سهولت در فهم، مسائل عرفان نظری در سه فصل دسته بندی می‌شود:
برای تسهیل درک و فهم مفاهیم عرفانی، مسائل مربوط به عرفان نظری معمولاً در سه فصل اصلی دسته‌بندی می‌شوند. این سه فصل عبارتند از:
 
فصل اول: خداشناسی عرفانی (وحدت شخصیه)


فصل دوم: هستی شناسی عرفانی (چینش نظام هستی)
فصل اول: خداشناسی عرفانی (وحدت شخصیه)  


فصل سوم: انسان شناسی عرفانی (انسان کامل)
فصل دوم: هستی‌شناسی عرفانی (چینش نظام هستی)


هیچ یک از مسائل عرفان نظری از این سه دسته خارج نیستند.
فصل سوم: انسان‌شناسی عرفانی (انسان کامل)


امینی، ۲۴۲
هیچ‌ یک از مسائل عرفان نظری از این سه دسته خارج نیستند و تمامی مباحث در این چارچوب، تبیین و تحلیل می‌شوند..<ref>امینی، ۲۴۲</ref>


== منابع ==
== منابع ==


[[رده:اصطلاحات عرفانی]]
[[رده:اصطلاحات عرفانی]]
[[رده:سالک]]
[[رده:عرفان]]
[[رده:هستی‌شناسان]]
<references />{{الهیات}}{{جهان‌بینی|جهان بینی عرفانی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۰۸

عرفان به دو گونه‌ی عملی و نظری است. موضوع عرفان، وجود خدا و مسائل آن اوصاف، اسماء و شئون خداوندی است که در سه فصل تنظیم می‌شود.

حقیقت عرفان

زمانی که سالک از طریق سلوک با مجاهدت و ریاضت شرعی، خود را از قیودات رها و حجاب‌های پیش روی خود را کنار زد و به شهود حقایق هستی رسید، در درجه اول برای خودش معرفتی فراهم می‌کند که از آن به «معرفت شهودی» تعبیر می‌شود.[۱]

انواع عرفان

چنانچه عارف مشاهدات خود را در زمینه‌ی هستی‌شناسی عرفانی ترجمه کرده و آن‌ها را به‌صورت تقریر، توضیح و تبیین بیان کند، علمی تحت عنوان «عرفان نظری» به‌وجود می‌آید. در همین راستا، هنگامی‌که عارفان تجارب خود را در روند پیمودن منازل سلوک به رشته‌ی تحریر درآورند، علم «عرفان عملی» پدیدار می‌شود.[۱]

فایده عرفان

از منظر وجودشناختی، انسان ریشه در خداوند دارد و تمامی حقیقت وجودی او، به ویژه در لایه‌های باطنی و عمیق‌تر، در ارتباط با ذات الهی قرار دارد. این امر از دیدگاه قرآن نیز مورد تأکید قرار گرفته است، به‌گونه‌ای که در آیه شریفه «إنا لله» [۲] به ارتباط انسان با خداوند اشاره شده است. عرفا نیز مبنای اندیشه‌های خود را بر این واقعیت استوار کرده‌اند و هدف اصلی آن‌ها تبیین لایه‌های عمیق‌تر انسانیت است که ارتباط نزدیک با حقیقت الهی دارد.

در واقع، عرفا هیچ آموزه‌ای فراتر از تعالیم قرآنی ندارند و تمامی تلاش‌های آن‌ها معطوف به فهم معارف قرآنی و انتقال مفاهیم توحیدی به دیگران است. از این رو، تعالیم عرفانی ریشه در واقعیت وجودی انسان دارد و به مسائلی چون وطن حقیقی، احساس غربت، سِر عشق الهی و شوق وصال پرداخته می‌شود. این مفاهیم اساسی در دل هر انسان نهفته است و اساس عرفان را تشکیل می‌دهند.

عرفان در واقع ریشه در فطرت انسان دارد و به همین دلیل، زمانی که انسان از هویت اصلی خود که همان توحید است، دور می‌شود، احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌کند. به عبارت دیگر، حذف عرفان از زندگی انسان به معنای حذف انسانیت است. بنابراین، برای جلوگیری از احساس پوچی و بی‌هویتی، ضروری است که به هویت اصلی خود بازگردیم و پیوند خود را با حقیقت توحیدی مستحکم کنیم.

موضوعاتی همچون وطن حقیقی، احساس غربت، سرّ عشق الهی و شوق وصال، مفاهیمی هستند که اساس عرفان را تشکیل می‌دهند و در دل هر انسان نهفته است. به همین دلیل، می‌توان گفت که عرفان به‌طور مستقیم از وجود و فطرت انسانی ناشی می‌شود. هنگامی‌که انسان از این ریشه و هویت اصلی خود که همان «توحید» است، فاصله می‌گیرد، دچار احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌شود. به عبارت دیگر، می‌توان استنباط کرد که حذف عرفان از زندگی انسان، در حقیقت به معنای حذف انسانیت از او است. بنابراین، بازگشت به هویت اصلی و واقعی خود امری ضروری است تا از سقوط در پوچی و بی‌هویتی جلوگیری شود.

عرفا هم مبنای کار خودشان را بر همین واقعیت گذاشته‌اند. می‌خواهند آن لایه‌ی زیرین انسان را که انسانیت انسان به آن لایه هست، برایمان معنا کنند. اصلا عرفا حرف تازه‌ای غیر از قرآن ندارند. تمام همتشان این بوده که معارف قرآنی را بفهمند و برای دیگران از آن معارف حقه و عالم معنی یعنی توحید، صحبت کنند. پس تعالیمی که عرفا می‌گویند تمامش در واقعیت انسان ریشه دارد. موضوعاتی چون وطن حقیقی، احساس غربت، سِر عشق الهی و شوق وصال، این‌ها اساس و مبنای عرفان هست که در دل هر انسانی نهفته هست. پس عرفان ریشه در وجود و فطرت انسان دارد. حال اگر انسان از ریشه و آن هویت اصلی‌اش که توحید هست دور شود، احساس بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌کند. در واقع می‌توان گفت که حذف عرفان از زندگی انسان، در حقیقت حذف انسانیت هست. لذا، باید به آن هویت اصلیمان بازگردانده شویم تا دچار پوچی و بی‌ریشگی و  بی‌هویتی نشویم.

ارتباط شریعت با عرفان

درک و فهم عمیق بسیاری از مفاهیم قرآنی و روایی، به ویژه معارف باطنی آن‌ها، نیازمند شناخت «اصول و مبانی عرفان» است. بسیاری از معانی و مفاهیم پنهان در آیات و روایات، بدون ضرورت ترک ظاهر و یا اعمال تفسیرهای تحمیلی، از طریق بررسی عرفانی قابل درک و کشف است. به عنوان مثال، در آیه «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ»[۳] می‌توان با استفاده از بحث‌های عرفانی مرتبط با وحدت شخصی وجود، به معنای باطنی این آیه پی برد. در این رویکرد، منظور از قرض دادن، قرض دادن به خود خداوند است، نه صرفاً قرض دادن در مسیر خدا.

بنابراین، عرفان نه تنها به عنوان یک حوزه مستقل و جدا از شریعت تلقی نمی‌شود، بلکه ارتباط و آمیختگی نزدیکی با آن دارد. عرفا هیچ‌گاه از «شریعت» فاصله نگرفته‌اند، بلکه در مسیر سیر و سلوک و کسب معرفت، اصول و مبانی قرآن و روایات را به عنوان اساس و مبنای راهبرد خود قرار داده‌اند. به این ترتیب، در هر دو عرصه‌ی عرفان نظری و عرفان عملی، متون شریعت همواره به عنوان «حجت» و مبنای اصلی درک و فهم معارف عرفانی محسوب می‌شوند.

موضوع عرفان

هر علم نظام یافته و ساختارمندی دارای «موضوع» و «مسائل» هست. موضوع عرفان نظری، «وجود خداوند» هست. صدرالدین قونوی در مفتاح الغیب می‌گوید: موضوعه الخصيص به وجود الحق سبحانه؛ «موضوع اختصاصی علم عرفان نظری، وجود حق سبحانه و تعالی است».[۴]

مسائل عرفان

پس از آنکه موضوع عرفان نظری بیان شد مسائل علم عرفان نظری نیز روشن خواهد شد؛ زیرا مسائل هر علمی عبارت است از مجموعه مباحثی که پیرامون موضوع آن علم سخن می گوید. بنابراین وقتی موضوع عرفان نظری «وجود حق» باشد، مسائل این علم نیز اسماء، صفات و شئون حق خواهد بود. قیصری در مقدمه خود بر شرح تائیه ابن فارض می گوید: مسائله كيفية صدور الكثرة عنها ورجوعها اليها وبيان مظاهر الاسماء الالهية والنعوت الربانية؛ «مسائل علم عرفان نظری، چگونگی صدور و انتشای کثرت از وحدت ذاتی حق تعالی و رجوع آن کثرت به آن وحدت ذاتی و بیان مظاهر اسمای الهی و صفات ربانی است».[۵]

دسته‌بندی مسائل عرفان

برای تسهیل درک و فهم مفاهیم عرفانی، مسائل مربوط به عرفان نظری معمولاً در سه فصل اصلی دسته‌بندی می‌شوند. این سه فصل عبارتند از:

فصل اول: خداشناسی عرفانی (وحدت شخصیه)

فصل دوم: هستی‌شناسی عرفانی (چینش نظام هستی)

فصل سوم: انسان‌شناسی عرفانی (انسان کامل)

هیچ‌ یک از مسائل عرفان نظری از این سه دسته خارج نیستند و تمامی مباحث در این چارچوب، تبیین و تحلیل می‌شوند..[۶]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ امینی نژاد. عرفان نظری. ص. ۵۲.
  2. بقره، ۱۵۶.
  3. بقره، ۲۴۵.
  4. صدرالدین قونوی، مفتاح الغیب، ص.
  5. امینی نژاد، عرفان نظری، ص ۲۴۱.
  6. امینی، ۲۴۲