ارتدکس
اُرْتُدُکْسْ یا ارتدوکس یا ارتودوکس، کلمهای فرانسوی است که ریشهای یونانی دارد. در معنای یونانی آوردهاند که از دو کلمه اُرت بمعنی راست، و کلمه یونانی دُکسا بمعنی عقیده آمده است و در لغت به معنای راست دین و حنیف است. این واژه در اصطلاح به مذهب ارتدکس، به عنوان شعبهای از مذاهب مسیحیت که روسها بیشتر پیرو آن باشند، اشاره دارد. کنیسه ارتدکس، عنوان رسمی کلیسای روس است و عنوان کلیساهای مسیحیان خاوری بیزنطی نیز ارتدکس نام دارد. در سال ۱۰۵۴ میلادی، به روزگار میخائیل کارولاریوس بطریرک، قسطنطنیه از کلیسای کاتولیک مستقل شد و کلیسای خود را به نام ارتدکس تشکیل داد. این مجموعه کلیساها در روسیه، بالکان و یونان و بعضی از کشورهای خاور نزدیک یافت میشود که تحت سلطه بطرکهای این مذهب اداره میشوند.[۱]
اصطلاح «ارتدکس» به عنوان یک پدیده اجتماعی چیزی ثابت و ایستا نیست، بلکه یک فرآیند است. برای اینکه دکترینهای الهیاتی به عنوان «ارتدکس» شناخته شوند، باید جایگاهی در شبکه روابط و نهادهای اجتماعی که جامعه را تشکیل میدهند پیدا کنند. این فرآیند دوطرفه است: ایدهها میتوانند روابط و نهادها را بازآرایی کنند، اما زمینه اجتماعی نیز فعالانه ایدهها را دریافت کرده و آنها را ترویج، هدایت یا سرکوب میکند. بنابراین، تاریخ ارتدکسی نمیتواند تنها تاریخ ایدهها باشد، بلکه تاریخ نحوهای است که در موقعیتهای خاص، ادعاهای حقیقت در شیوههای اجتماعی مانند مناسک و نهادهایی مانند «جامعه دانشمندان» به رسمیت شناخته میشوند.[۲]
ارتدکس اسلامی
با ظهور «علوم اسلامی» سنتی در قرن هشتم، که شامل دستور زبان (نحو)، تفسیر قرآن، کلام (الهیات جدلی)، مطالعه حدیث و فقه بود، حفظ و برقراری ارتباط با واقعه وحی به دغدغه اصلی کسانی تبدیل شد که به یادگیری اختصاص داشتند. اگر وحی به عنوان انتقال ویژهای از دانش به جهان شناخته میشد، این دانش باید اساس تلاشهای علمی انسانها را تشکیل میداد و بنابراین باید بهدقت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد. روش اصلی انتقال در علوم اسلامی نوظهور، مواجهه رو در رو بین استاد و شاگرد بود. شاگردان در کلاسهای خصوصی یا در حلقات تدریس استادان شرکت میکردند که در آن، استاد نشسته به تدریس میپرداخت و نزدیکترین شاگردان در اطراف او مینشستند. در این جلسات، استاد متنی را میخواند و بخش به بخش توضیح میداد و شاگردان یادداشت برمیداشتند. این یادداشتها بعدها مرور میشدند و شاگردان به بحث و بررسی مطالب میپرداختند. بسیاری از آثار کلاسیک اسلامی که هنوز قابل دسترسی هستند، از همین یادداشتها نشأت گرفتهاند.[۳]
در جهان اسلامی قرون وسطی، فرهنگ دستنویس حاکم بود. متونی که مطالعه میشدند باید بهدست خود شاگردان کپی میشدند. برای جلوگیری از اشتباهات در نسخههای خطی، تکنیکهایی برای شناسایی و کاهش اشتباهات توسعه یافت. این امر به ویژه برای دو متن مقدس، قرآن و حدیث، اهمیت داشت. قرآن بهطور کتبی و شفاهی در نسخههای یکسان حفظ میشد و انتقال حدیث نیز از اهمیت بالایی برخوردار بود. برای انتقال صحیح حدیث، سنتگرایان (محدثان) پروتکلی برای انتقال متون از استاد به شاگرد توسعه دادند که بر اساس ارتباط مستقیم شفاهی بین منتقلکنندگان بود. افراد برای ادعای شناخت یک متن، باید آن را یا از مؤلف یا از کسی که آن را از طریق انتقال معتبر شنیده باشد، شنیده بودند. این فرایند به عنوان «سماع» شناخته میشود. در پایان هر نسخه خطی که توسط شاگرد تولید میشد، گواهینامهای اضافه میشد که روش انتقال (سماع یا قراءه) و نام استاد و شاگرد را ذکر میکرد و شاگرد را در زنجیره انتقال به مؤلف اصلی متن متصل میکرد. این زنجیرهها ویژگی خاصی در فهم خود مسلمانان قرون وسطی بود و بهعنوان ویژگی منحصر به فرد جامعه مسلمانان تلقی میشد. این گواهینامهها بهعنوان نشانهای از اعتبار و مجوز برای انتقال اثر به دیگران عمل میکرد.[۴]
روشهای انتقال متون از طریق «استماع» و «قرائت» تا دوران ممالیک (1250–1517) همچنان روش اصلی برای تضمین اصالت متون مقدس و اصلی باقی ماند. با این حال، بهویژه در قرن نهم، این روشها به تدریج جای خود را به رویکردی بیشتر مکتوب و مبتنی بر مطالعه متون دادند. بهطور خاص، فقیه مشهور شافعی به یکی از شاگردان خود که هیچگاه آثار او را مستقیماً از او نیاموخته بود، اجازه تدریس کتابهایش را داد. در قرون بعدی، دادن چنین اجازهنامههایی به امری رایج تبدیل شد. این اجازهنامهها (اجازه یا اجازة تدریس) معمولاً به شاگردانی اعطا میشد که استاد از توانایی علمی آنها مطمئن بود و گاهی نیز بهصورت رسمی یا از طریق درخواستهای نوشتهشده به شاگردان اعطا میشد.[۵]
برخی از پژوهشگران غربی بهطور کلی گسترش و استفاده بیمحدود از اجازهنامهها را نشانهای از فساد و افت کیفیت در علم اسلامی از قرن دهم به بعد تفسیر کردهاند. اما این تفسیر نمیتواند نشاندهنده فساد در خود فرهنگ علمی باشد؛ زیرا با گسترش علوم اسلامی و افزایش تعداد و حجم آثار علمی، دیگر امکان مطالعه همه آثار بهصورت فردی و از طریق روشهای سنتی وجود نداشت. در نتیجه، کاهش استفاده از سماع و قرائت ممکن است نشانهای از توسعه فرهنگی علمی و نهادینهشدن یک فرهنگ علمی مکتوب باشد. ظهور سیستم اجازة تدریس به کاهش اهمیت سفرهای علمی (رحله) منجر شد. رحله، که عمدتاً توسط محدثان برای جمعآوری احادیث از مراکز مختلف علمی انجام میشد، در ابتدا یک عمل معنوی و گاهی توبهجویانه بود. با این حال، با گسترش استفاده از اجازهنامههای تدریس از راه مکاتبه، انگیزه برای انجام رحله کاهش یافت. بهویژه در پایان قرن نهم، بیشتر احادیث محلی جمعآوری و منتشر شده بودند. یکی دیگر از نهادهای مهم در آموزش علم، رابطه شاگرد و استاد یا «صحبت» (رفاقت) بود. در این نوع رابطه، شاگرد وارد ارتباطی نزدیک با استاد خود میشد و علاوه بر راهنمایی علمی، استاد نقش الگویی برای رشد شخصی شاگرد ایفا میکرد. در علوم اسلامی کلاسیک، دانش فقط به عنوان توانایی پردازش اطلاعات تعریف نمیشد، بلکه بهعنوان یک فرآیند تحولی و جامع در نظر گرفته میشد که به همراه یادگیری، رشد شخصی شاگرد را نیز در بر میگرفت. بسیاری از شاگردان در این رابطهها بهعنوان دستیاران تدریس و ناظران در کلاسها عمل میکردند.[۶]
پانویس
ارجاعات
- ↑ اختری، «ارتدکس»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ shamsy, “The social construction of orthodoxy”, Classical Islamic Theology, 97.
- ↑ shamsy, “The social construction of orthodoxy”, Classical Islamic Theology, 97.
- ↑ shamsy, “The social construction of orthodoxy”, Classical Islamic Theology, 97.
- ↑ shamsy, “The social construction of orthodoxy”, Classical Islamic Theology, 97.
- ↑ shamsy, “The social construction of orthodoxy”, Classical Islamic Theology, 97.
منابع
- اختری، عباسعلی (۱۳۹۰). «ارتدکس». دایرةالمعارف جامع اسلامی. تهران: آرایه.
- shamsy, ahmed el (2008). "The social construction of orthodoxy". The Cambridge Companion to Classical Islamic Theology (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.