غیراستاندارد

رضاشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{استانداردسازی}} {{Infobox royalty | name = رضاشاه پهلوی | image = Reza shah uniform.jpg |image_size = 230px | caption = رضاشاه پهلوی در دهه ۱۹۳۰ میلادی | succession = پادشاه ایران | reign = ۲۴ آذر ۱۳۰۴ – ۲۵ شهریور ۱۳۲۰<ref>https://www.britannica.com/biography/Reza-Shah...» ایجاد کرد)
 
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، ابرابزار، اصلاح نشانی وب)
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{استانداردسازی}}
{{Infobox royalty
{{Infobox royalty
| name            = رضاشاه پهلوی
| name            = رضاشاه پهلوی
خط ۵۵: خط ۵۴:
| altstyle = پیش از پادشاهی:{{سخ}}سردار سپه{{سخ}}رضاخان میرپنج{{سخ}}رضا ماکسیم{{سخ}}رضا سوادکوهی
| altstyle = پیش از پادشاهی:{{سخ}}سردار سپه{{سخ}}رضاخان میرپنج{{سخ}}رضا ماکسیم{{سخ}}رضا سوادکوهی
}}
}}
'''رضا پهلوی''' (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ – ۴ مرداد ۱۳۲۳) که با نام '''رضاشاه''' شهرت دارد و با عنوان رسمی '''اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه''' خطاب می‌شد،<ref>صورت قسم‌نامه [[قانون اساسی مشروطه]]</ref> بنیان‌گذار [[دودمان پهلوی]] بود که از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ [[فهرست شاهان ایران|پادشاه ایران]] بود. او پیش‌تر، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ [[وزیر جنگ (ایران)|وزیر جنگ]] و از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ [[فهرست نخست‌وزیران ایران|نخست‌وزیر ایران]] بود. رضاشاه که تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد، با پایان [[قاجاریان|دوره قاجار]] به پادشاهی رسید و با [[اشغال ایران در جنگ جهانی دوم|اشغال ایران توسط متفقین]] مجبور به استعفا و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش [[محمدرضا پهلوی]] شد.<ref name="autogenerated4">{{یادکرد کتاب|نام۱=نجفقلی |نام خانوادگی۱= پسیان |نام۲ = خسرو |نام خانوادگی۲=معتضد |عنوان = از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی |ناشر= [[نشر ثالث]] | شماره = سوم |سال= ۱۳۸۲ |شابک= 964-6404-20-0}}</ref>
'''رضا پهلوی''' (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ – ۴ مرداد ۱۳۲۳) که با نام '''رضاشاه''' شهرت دارد و با عنوان رسمی '''اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه''' خطاب می‌شد،<ref>صورت قسم‌نامه [[قانون اساسی مشروطه]]</ref> بنیان‌گذار [[دودمان پهلوی]] بود که از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ [[فهرست شاهان ایران|پادشاه ایران]] بود. او پیش‌تر، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ وزیر جنگ و از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخست‌وزیر ایران بود. رضاشاه که تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد، با پایان [[قاجاریان|دوره قاجار]] به پادشاهی رسید و با اشغال ایران توسط متفقین مجبور به استعفا و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش [[محمدرضا پهلوی]] شد.<ref name="autogenerated4">{{یادکرد کتاب|نام۱=نجفقلی |نام خانوادگی۱= پسیان |نام۲ = خسرو |نام خانوادگی۲=معتضد |عنوان = از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی |ناشر= [[نشر ثالث]] | شماره = سوم |سال= ۱۳۸۲ |شابک= 964-6404-20-0}}</ref>


رضاشاه دوران خردسالی را در فقر گذراند. او از ۱۲ سالگی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در ۲۵ دی ۱۲۹۹، او از سوی ژنرال انگلیسی [[ادموند آیرونساید]] به‌عنوان فرمانده [[قوای قزاق]] منصوب شد<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=James Buchan|کد زبان=en|نشانی=https://books.google.com/books?id=XY9FAQAAQBAJ&lpg=PA24&ots=nwT8j1x4EX&dq=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&pg=PA24#v=onepage&q=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&f=false|عنوان=Days of God: The Revolution in Iran and Its Consequences}}</ref> و دو ماه بعد، در [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹]]، نیروهای قزاق به فرماندهی او، تهران را تصرف کردند. رضاشاه ابتدا در مقام [[وزیر جنگ (ایران)|وزیر جنگ]]، بسیاری از ناآرامی‌ها و راه‌زنی‌ها را از بین برد و سپس در ۵ آبان ۱۳۰۲، با فرمان [[احمدشاه|احمدشاه قاجار]] به منصب [[فهرست نخست‌وزیران ایران|نخست‌وزیری]] گمارده شد و دو سال بعد، با رأی [[مجلس مؤسسان نخست ایران|مجلس مؤسسان]] به [[فهرست شاهان ایران|پادشاهی]] رسید.<ref name="autogenerated4"/> اگرچه رضاشاه با کودتا در عرصهٔ سیاست ایران رخ نمود، اما پادشاهی را مدیون پشتکار و اراده‌اش در نظم دادن به امور در سمت وزارت جنگ و نخست‌وزیری بود.<ref name="bbcpersian001"/>
رضاشاه دوران خردسالی را در فقر گذراند. او از ۱۲ سالگی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در ۲۵ دی ۱۲۹۹، او از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید به‌عنوان فرمانده قوای قزاق منصوب شد<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=James Buchan|کد زبان=en|نشانی=https://books.google.com/books?id=XY9FAQAAQBAJ&lpg=PA24&ots=nwT8j1x4EX&dq=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&pg=PA24#v=onepage&q=A%20military%20dictatorship%20would%20solve%20our%20troubles%20and%20let%20us%20out%20of%20the%20country%20IRONSIDE%20without&f=false|عنوان=Days of God: The Revolution in Iran and Its Consequences}}</ref> و دو ماه بعد، در [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹]]، نیروهای قزاق به فرماندهی او، تهران را تصرف کردند. رضاشاه ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راه‌زنی‌ها را از بین برد و سپس در ۵ آبان ۱۳۰۲، با فرمان [[احمدشاه|احمدشاه قاجار]] به منصب [[فهرست نخست‌وزیران ایران|نخست‌وزیری]] گمارده شد و دو سال بعد، با رأی [[مجلس مؤسسان نخست ایران|مجلس مؤسسان]] به پادشاهی رسید.<ref name="autogenerated4"/> اگرچه رضاشاه با کودتا در عرصهٔ سیاست ایران رخ نمود، اما پادشاهی را مدیون پشتکار و اراده‌اش در نظم دادن به امور در سمت وزارت جنگ و نخست‌وزیری بود.<ref name="bbcpersian001"/>


ایران در دورهٔ پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظمی نوین بود.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آبراهامیان|نام = یرواند|عنوان= ایران بین دو انقلاب|ناشر= نشر نی |سال= ۱۳۷۷|صفحه= ۱۲۴}}</ref> او نهادهای مدرن را در ایران پایه‌گذاری کرد که از مهم‌ترین آن‌ها [[راه‌آهن سراسری ایران|راه‌آهن سراسری]]، [[ارتش شاهنشاهی ایران|ارتش نوین]]، [[نظام دادگستری|دادگستری نوین]] و [[دانشگاه تهران]] است.<ref name="bbcpersian001"/> همزمان او در جهت تضمین قدرت خود، [[قانون اساسی مشروطه|قانون اساسی]] را نقض کرد و احزاب مستقل را منحل نمود و مصونیّت پارلمانی نمایندگان [[مجلس شورای ملی]] را گرفت.<ref name="bbcpersian001"/><ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=آبراهامیان|نام= یرواند|عنوان= ایران بین دو انقلاب|ناشر= نشر نی|سال= ۱۳۷۷|صفحه= ۱۷۱–۱۷۲}}</ref> همچنین، او اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد و خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون مذهبی، دسیسهٔ بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر، دارای مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار و [[فروشگاه زنجیره‌ای|فروشگاه‌های زنجیره‌ای]] باشد. او برای رسیدن به هدفش یعنی بازسازی ایران طبق تصویر غرب، دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، گسترش [[ملی‌گرایی]]، توسعهٔ آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸</ref>
ایران در دورهٔ پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظمی نوین بود.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آبراهامیان|نام = یرواند|عنوان= ایران بین دو انقلاب|ناشر= نشر نی |سال= ۱۳۷۷|صفحه= ۱۲۴}}</ref> او نهادهای مدرن را در ایران پایه‌گذاری کرد که از مهم‌ترین آن‌ها راه‌آهن سراسری، ارتش نوین، دادگستری نوین و [[دانشگاه تهران]] است.<ref name="bbcpersian001"/> همزمان او در جهت تضمین قدرت خود، [[قانون اساسی مشروطه|قانون اساسی]] را نقض کرد و احزاب مستقل را منحل نمود و مصونیّت پارلمانی نمایندگان [[مجلس شورای ملی]] را گرفت.<ref name="bbcpersian001"/><ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=آبراهامیان|نام= یرواند|عنوان= ایران بین دو انقلاب|ناشر= نشر نی|سال= ۱۳۷۷|صفحه= ۱۷۱–۱۷۲}}</ref> همچنین، او اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد و خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون مذهبی، دسیسهٔ بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر، دارای مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار و فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدفش یعنی بازسازی ایران طبق تصویر غرب، دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، گسترش ملی‌گرایی، توسعهٔ آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸</ref>


مدافعان رضاشاه او را «پدر ایران نوین» می‌دانند<ref name="bbcpersian001">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-45112622|عنوان=رضا شاه در خیابان چه می‌کند؟|کد زبان=fa|تاریخ=۸ اوت ۲۰۱۸|وبگاه=[[بی‌بی‌سی فارسی]]|نام خانوادگی=رهبر|نام=محمد|تاریخ بازدید=۱۱ مه ۲۰۲۱}}</ref> و پادشاهی او از سوی حامیانش «[[دیکتاتوری منور]]» نامیده شد که آرمان‌های جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت، اما به تدریج، نوعی استبداد فردی در حکومت را در پیش گرفت.<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.iichs.ir/News-4211/دیکتاتوری-منور-به-روایت-روشنفکران-ایرانی/?id=4211 |عنوان=دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی |بازبینی=۱ اوت ۲۰۱۹ |archive-date=۲۴ ژوئیه ۲۰۱۹ |archive-url=https://web.archive.org/web/20190724071301/http://www.iichs.ir/News-4211/%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%86%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C/?id=4211 |url-status=dead}}</ref> از سویی دیگر مخالفان رضاشاه او را مسئول «بر باد رفتن مشروطیت» در ایران می‌دانند و معتقدند اگر چه پهلوی یکم توانست نظام حکمرانی به ظاهر مدرنی تأسیس کند، اما دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران محدود کرد.<ref name="bbcpersian001"/>
مدافعان رضاشاه او را «پدر ایران نوین» می‌دانند<ref name="bbcpersian001">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-45112622|عنوان=رضا شاه در خیابان چه می‌کند؟|کد زبان=fa|تاریخ=۸ اوت ۲۰۱۸|وبگاه=[[بی‌بی‌سی فارسی]]|نام خانوادگی=رهبر|نام=محمد|تاریخ بازدید=۱۱ مه ۲۰۲۱}}</ref> و پادشاهی او از سوی حامیانش «دیکتاتوری منور» نامیده شد که آرمان‌های جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت، اما به تدریج، نوعی استبداد فردی در حکومت را در پیش گرفت.<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.iichs.ir/News-4211/دیکتاتوری-منور-به-روایت-روشنفکران-ایرانی/?id=4211 |عنوان=دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی |بازبینی=۱ اوت ۲۰۱۹ |archive-date=۲۴ ژوئیه ۲۰۱۹ |archive-url=https://web.archive.org/web/20190724071301/http://www.iichs.ir/News-4211/%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%86%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C/?id=4211 |url-status=dead}}</ref> از سویی دیگر مخالفان رضاشاه او را مسئول «بر باد رفتن مشروطیت» در ایران می‌دانند و معتقدند اگر چه پهلوی یکم توانست نظام حکمرانی به ظاهر مدرنی تأسیس کند، اما دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران محدود کرد.<ref name="bbcpersian001"/>


با وقوع [[جنگ جهانی دوم]]، با وجود اعلام بی‌طرفی در سال ۱۳۲۰، متفقین ایران را اشغال کردند. سپس با اولتیماتوم [[بریتانیا]]، رضاشاه مجبور به استعفا، ترک ایران و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش [[محمدرضا پهلوی]] شد. سرانجام سه سال بعد، در ۶۶ سالگی در [[ژوهانسبورگ]]، [[آفریقای جنوبی]] درگذشت.<ref name="autogenerated4"/>
با وقوع [[جنگ جهانی دوم]]، با وجود اعلام بی‌طرفی در سال ۱۳۲۰، متفقین ایران را اشغال کردند. سپس با اولتیماتوم بریتانیا، رضاشاه مجبور به استعفا، ترک ایران و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش محمدرضا پهلوی شد. سرانجام سه سال بعد، در ۶۶ سالگی در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی درگذشت.<ref name="autogenerated4"/>
 
== لقب‌ها ==
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به [[لقب|القاب]] مختلفی خوانده شده‌است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به مناسبت استفاده از [[مسلسل ماکسیم]] به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با یاد درجهٔ نظامی‌اش، به «رضا میرپنج» شناخته شد. پس از [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹]] و به دست گرفتن [[وزیر جنگ (ایران)|وزارت جنگ]] و [[فرمانده کل قوا|فرماندهی کل قوا]]، او را «سردار سپه» می‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این [[نام خانوادگی]] در ایران رایج نبود؛ رضاشاه برای نخستین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد)<ref>Albrecht Schnabel and Amin Saikal (2003), Democratization in the Middle East: Experiences, Struggles, Challenges, and Modernization. [http://books.google.com/books?id= qFhU3kWXLvEC&dq =Reza+surnames URL] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20140210001406/http://books.google.com/books?id |date=10 فوریه 2014}} pp91</ref> شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب [[مجلس شورای ملی]] به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.<ref name="autogenerated4"/><ref name="autogenerated3">''تاریخ بیست ساله ایران''، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران</ref> او همچنین با نام «رضاخان امیرپنجه مازندرانی» هم شناخته می‌شد.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=دولت‌آبادی |نام=یحیی | پیوند نویسنده = یحیی دولت‌آبادی|کتاب=[[حیات یحیی]] | جلد = ٤ | صفحه = صفحه ٢٢٣|ناشر=انتشارات عطار و انتشارات فردوسی | مکان =تهران |سال=١٣٦٢ |شابک=}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده=علی شاهنده|کد زبان=|تاریخ=|وبگاه=ایران‌لیبرال|نشانی=http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ali_Shahandeh/nqghd.htm|عنوان=نقدی بر بخشی از کتاب «ایران بین دو انقلاب» آقای یرواند آبراهامیان|accessdate=۳۰ اکتبر ۲۰۱۸|archiveurl=https://web.archive.org/web/20170809120910/http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ali_Shahandeh/nqghd.htm|archivedate=۹ اوت ۲۰۱۷|dead-url=yes}}</ref>


== از آغاز زندگی تا وزارت ==
== از آغاز زندگی تا وزارت ==
=== تولد و نوجوانی ===
=== تولد و نوجوانی ===
[[پرونده:تصویر۰۱۸.jpg|زادگاه رضاشاه در [[شهرستان سوادکوه|سوادکوه]]|بندانگشتی]]
[[پرونده:تصویر۰۱۸.jpg|زادگاه رضاشاه در [[شهرستان سوادکوه|سوادکوه]]|بندانگشتی]]
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی{{efn|این تاریخ رسمی است و شاید دقیق نباشد. به گفتهٔ همایون کاتوزیان، رضاشاه در زمان کناره‌گیری از سلطنت، بیش از ۶۳ ساله نشان می‌داد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۸}}</ref>}} در روستای [[آلاشت]]، از توابع [[شهرستان سوادکوه|سوادکوه]]، [[استان مازندران|مازندران]] و در خانواده‌ای نظامی با اصالت [[مردم مازندرانی|مازندرانی]] متولد شد.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=Aghaei |نام۱=Kamran Scot| پیوند نویسنده = |عنوان=The Martyrs of Karbala: Shi'i Symbols and Rituals in Modern Iran |تاریخ=2004 |ناشر= University of Washington Press |مکان=seattle |صفحه=49||isbn=0-295-98448-1|نشانی=https://www.google.fr/books/edition/The_Martyrs_of_Karbala/egGgUM_YdL8C?hl=fr&gbpv=1&dq=Reza+shah&pg=PA49&printsec=frontcover}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=Koyagi |نام۱=Mikiya| پیوند نویسنده =|عنوان=Iran in Motion: Mobility, Space, and the Trans-Iranian Railway|تاریخ=2021 |ناشر= STANFORD UNIVERSITY PRESS |مکان=Stanford,California |صفحه= |isbn=978-1-5036-2767-3 |نشانی=https://www.google.fr/books/edition/Iran_in_Motion/wxgfEAAAQBAJ?hl=fr&gbpv=1&dq=Reza+shah&pg=PT92&printsec=frontcover}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=mankoff |نام۱=jeffrey |عنوان= Empires of Eurasia How Imperial Legacies Shape International Security|تاریخ=2022 |ناشر= Yale University Press|مکان=United State Of America |صفحه=158|isbn=978-0-300-26537-8 |نشانی=https://www.google.fr/books/edition/Empires_of_Eurasia/j4xhEAAAQBAJ?hl=fr&gbpv=1&dq=Reza+shah&pg=PA158&printsec=frontcover}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=غنی |نام۱=سیروس| پیوند نویسنده =سیروس غنی|عنوان= Iran and the West A Critical Bibliography |تاریخ=2009 |ناشر= Routledge |مکان=Great Britain |صفحه= 254|isbn=0-7103-0243-6 |نشانی=https://www.google.fr/books/edition/Iran_The_West/ofGzAAAAQBAJ?hl=fr&gbpv=1&dq=Reza+shah&pg=PA254&printsec=frontcover}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱= |نام۱= |عنوان= SINCONA Auction 67 Persian Coins and Medals, World Orders and Decorations|تاریخ=2020 |ناشر= SINCONA SWISS INTERNATIONA COIN AUCTION AG |مکان=Zurich |صفحه= 167 |نشانی=https://www.google.fr/books/edition/SINCONA_Auction_67/laP9DwAAQBAJ?hl=fr&gbpv=1&dq=Reza+shah&pg=PA167&printsec=frontcover}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=Rezvani |نام۱=Babak|عنوان=Conflict and Peace in Central Eurasia Towards Explanations and Understandings|تاریخ=2015 |ناشر= Brill |مکان=Boston |صفحه= 87|isbn=9789004276369 |نشانی=https://www.google.fr/books/edition/Conflict_and_Peace_in_Central_Eurasia/juziBQAAQBAJ?hl=fr&gbpv=1&dq=Reza+Shah&pg=PA87&printsec=frontcover}}</ref>{{efn|زادگاه وی به عنوان «زادگاه بنیان‌گذار پهلوی» نامیده می‌شد و امروزه، موزهٔ مردم‌شناسی است. این منطقه در فهرست آثار ملی کشور به نام محلهٔ قدیمی آلاشت به شمارهٔ ۸۶۷ ثبت ملی شده‌است.}} پدرش [[عباسعلی داداش‌بیگ|عباسعلی داداش بیگ سوادکوهی]]، در فوج هفتم [[شهرستان سوادکوه|سوادکوه]] از افواج [[استان مازندران|مازندران]] به عنوان یاور (معادل ستوان) خدمت می‌کرد. عباسعلی خان (متولد سال ۱۲۳۰ ه‍. ق، برابر با ۱۱۹۳ ه‍.ش در [[آلاشت]]) فرزند مرادعلی خان سلطان (سلطان درجهٔ نظامی برابر سرهنگ) بود. مرادعلی خان از اهالی آلاشت (متولد ۱۲۱۰ ه‍.ق) و صاحب منصب فوج [[شهرستان سوادکوه|سوادکوه]] بود که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری (۱۲۳۵ خورشیدی) در [[جدایی هرات از ایران|جنگ هرات]] در مقابل انگلیسی‌ها کشته شد.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=همه چیز دربارهٔ رضاخان به روایت خسرو معتضد|نشانی= https://www.alef.ir/news/3970119196.html?show=text|ناشر=[[الف (وبگاه)|جامعه خبری تحلیلی الف]] (وبسایت الف، گروه سیاسی الف، ۱۹ فروردین ۱۳۹۷، ۱۸:۱۸)}}</ref><ref>{{یادکرد وب |نام خانوادگی۱=نوروز مرادی |نام۱=کوروش |نام خانوادگی۲=نوری |نام۲=مصطفی |عنوان=سندی نویافته از نیای رضاشاه |نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20101205103251-0%20(51).pdf |وبگاه=[[پرتال جامع علوم انسانی]] |ناشر=نشریه پیام بهارستان |تاریخ بازبینی=11 سپتامبر 2020}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|پیوند نویسنده=خسرو معتضد |نام خانوادگی۱=معتضد |نام۱=خسرو |عنوان=تاجهای زنانه |تاریخ=1387 |ناشر=نشر البرز |مکان=تهران |شابک=9789644425974 |صفحات=46 47 48 49 50 51 |ویرایش=جلد اول چاپ اول}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=زیبا کلام |نام۱=صادق|پیوند نویسنده=صادق زیباکلام |عنوان=رضاشاه |تاریخ=1398 |ناشر=تهران:روزنه. لندن:اچ انداس |مکان=تهران و لندن |شابک=9781780837628 |صفحات=61 62}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=نیازمند |نام۱=رضا|پیوند نویسنده=رضا نیازمند |عنوان=رضاشاه از تولد تا سلطنت |تاریخ=1387 |ناشر=حکایت قلم نوین |مکان=تهران |شابک=9645925460 |صفحات=21 22 23 24 25 29 30 31 32 33 36 37 38 39 40 |ویرایش=چاپ ششم}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=161}}</ref> عباسعلی خان پیش از ازدواج با مادر رضا، یک مرتبهٔ دیگر نیز ازدواج کرده بود و از همسر نخست خود سه فرزند دختر داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=162}}</ref> [[نوش‌آفرین آیرملو]]، مادر شاه آینده، اهل تهران و تا مدتی بعد از مرگ عباسعلی خان ساکن سوادکوه بود.<ref dir=ltr>{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Rise of Colonel Reza Khan|زبان=en|ص=538}}</ref>{{efn|برخی منابع نام مادر رضاشاه را سکینه یا زهرا عنوان کرده‌اند و تبار او را در اصل، از تبار گرجی نوشته‌اند. (رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد''، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴) گفته شده‌است که مادربزرگ او از اهالی [[مردم گرجی|گرجی]] ساکن مازندران بوده‌است. Georgians in Iran'' by Ali Attār, Jadid Online, 2008,. منبعی دیگر مدعی است که او از خانواده‌ای نظامی برخاست که در پی پیشروی [[روس]]ها به [[قفقاز]]، از آن‌جا گریخته و در دهکدهٔ حاصل‌خیز آلاشت در ناحیهٔ سفیدرود مازندران، املاکی در اختیار گرفته بودند. خویشان او، از جمله پدر و پدربزرگ، در هنگ ایلیاتی خدمت کرده بودند - آخری در [[محاصره هرات|محاصرهٔ هرات]] کشته شده بود. (A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008) منبعی نیز مدعی شده پدران او نظامی و از ایلی به نام «[[پالانی]]» بوده‌اند. (''تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران''، ملک‌الشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹).}} او دختر مهاجری از قفقاز بود و خانواده‌اش بعد از [[جنگ ایران و روسیه (۱۸۲۸–۱۸۲۶)|جنگ ایران و روسیه]] (۱۸۲۸–۱۸۲۶) در تهران ساکن شده بودند.<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Rise of Colonel Reza Khan|زبان=en|ص=538}}</ref>[[پرونده:FamilyTree rezashah.jpg|بندانگشتی|شجره‌نامه رضاشاه از کتابچه خطی منسوب به شیخ [[آقابزرگ تهرانی]] که در سال ۱۳۸۸ توسط فهرست نگار کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی شناسایی و منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=|کد زبان=|تاریخ=|وبگاه=سندی نویافته از نیای رضاشاه|نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20101205103251-0%20(51).pdf|عنوان=پرتال جامع علوم انسانی}}</ref>]]پدر رضا چند ماه بعد از تولد او، بنا به دلایل نامعمولی، درگذشت.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref> در نتیجهٔ این رویداد، نوش‌آفرین پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.<ref name="autogenerated44">نجف‌قلی پسیان و خسرو معتضد، ''از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی''، [[نشر ثالث]]، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، {{شابک|964-6404-20-0}}</ref> در این سفر، رضای نوزاد در راه میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به [[گردنه گدوک|گردنه]] و [[کاروانسرای گدوک]]، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا کرده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک جانی دوباره بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=162}}</ref> این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت [[راه‌آهن شمال]] برای اطرافیان از جمله [[محمدعلی فروغی]] و [[حسن اسفندیاری]] نقل کرده‌است.<ref name="autogenerated42">نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، ''از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی''، [[نشر ثالث]]، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، {{شابک|964-6404-20-0}}</ref> در تهران، نوش‌آفرین به همراه نوزادش، نزد برادران خود در محلهٔ [[سنگلج]] ساکن شد. او پس از مرگ همسر نخست خود، یک بار دیگر با مردی که گویا نام او نیز داداش بیگ بوده‌است، ازدواج کرد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۸}}</ref> یکی از برادران نوش‌آفرین، ابوالقاسم بیگ، خیاط قزاق‌خانه بود<ref name="autogenerated43">نجف‌قلی پسیان و خسرو معتضد، ''از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی''، [[نشر ثالث]]، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، {{شابک|964-6404-20-0}}</ref> و زمانی که درگذشت، همو سرپرستی رضا را بر عهده گرفت. رضا در زمان مرگ مادرش، شش یا هفت سال داشت. ابوالقاسم بیگ تمام توان خود را به کار بست تا جای پدر رضا را پر کند اما از تمکّن مالی برخوردار نبود. او بیشتر وقت خود را به بازی با دیگر کودکان در کوچه و خیابان سپری می‌کرد و چون قدی بلند داشت و قوی‌تر از سایرین بود، هم‌سالانش از او حساب می‌بردند.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref>
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی به دنیا آمد. این تاریخ رسمی است و شاید دقیق نباشد. به گفتهٔ همایون کاتوزیان، رضاشاه در زمان کناره‌گیری از سلطنت، بیش از ۶۳ ساله نشان می‌داد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۸}}</ref> پدرش عباسعلی داداش بیگ سوادکوهی، در فوج هفتم سوادکوه از افواج مازندران به عنوان یاور (معادل ستوان) خدمت می‌کرد. عباسعلی خان (متولد سال ۱۲۳۰ ه‍. ق، برابر با ۱۱۹۳ ه‍.ش در آلاشت) فرزند مرادعلی خان سلطان (سلطان درجهٔ نظامی برابر سرهنگ) بود. مرادعلی خان از اهالی آلاشت (متولد ۱۲۱۰ ه‍.ق) و صاحب منصب فوج سوادکوه بود که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری (۱۲۳۵ خورشیدی) در [[جدایی هرات از ایران|جنگ هرات]] در مقابل انگلیسی‌ها کشته شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=161}}</ref> عباسعلی خان پیش از ازدواج با مادر رضا، یک مرتبهٔ دیگر نیز ازدواج کرده بود و از همسر نخست خود سه فرزند دختر داشت.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=162}}</ref> نوش‌آفرین آیرملو، مادر شاه آینده، اهل تهران و تا مدتی بعد از مرگ عباسعلی خان ساکن سوادکوه بود.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref><ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Rise of Colonel Reza Khan|زبان=en|ص=538}}</ref>{{efn|برخی منابع نام مادر رضاشاه را سکینه یا زهرا عنوان کرده‌اند و تبار او را در اصل، از تبار گرجی نوشته‌اند. (رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد''، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴) گفته شده است که مادربزرگ او از اهالی [[مردم گرجی|گرجی]] ساکن مازندران بوده است. Georgians in Iran'' by Ali Attār, Jadid Online, 2008,. منبعی دیگر مدعی است که او از خانواده‌ای نظامی برخاست که در پی پیشروی [[روس]]ها به [[قفقاز]]، از آن‌جا گریخته و در دهکدهٔ حاصل‌خیز آلاشت در ناحیهٔ سفیدرود مازندران، املاکی در اختیار گرفته بودند. خویشان او، از جمله پدر و پدربزرگ، در هنگ ایلیاتی خدمت کرده بودند - آخری در [[محاصره هرات|محاصرهٔ هرات]] کشته شده بود. (A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008) منبعی نیز مدعی شده پدران او نظامی و از ایلی به نام «[[پالانی]]» بوده‌اند. (''تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران''، ملک‌الشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹).}} او دختر مهاجری از قفقاز بود و خانواده‌اش بعد از [[جنگ ایران و روسیه (۱۸۲۸–۱۸۲۶)|جنگ ایران و روسیه]] (۱۸۲۸–۱۸۲۶) در تهران ساکن شده بودند.<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Rise of Colonel Reza Khan|زبان=en|ص=538}}</ref>[[پرونده:FamilyTree rezashah.jpg|بندانگشتی|شجره‌نامه رضاشاه از کتابچه خطی منسوب به شیخ [[آقابزرگ تهرانی]] که در سال ۱۳۸۸ توسط فهرست نگار کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی شناسایی و منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=|کد زبان=|تاریخ=|وبگاه=سندی نویافته از نیای رضاشاه|نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20101205103251-0%20(51).pdf|عنوان=پرتال جامع علوم انسانی}}</ref>]]پدر رضا چند ماه بعد از تولد او، بنا به دلایل نامعمولی، درگذشت.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref> در نتیجهٔ این رویداد، نوش‌آفرین پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر، رضای نوزاد در راه میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا کرده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک جانی دوباره بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=162}}</ref> در تهران، نوش‌آفرین به همراه نوزادش، نزد برادران خود در محلهٔ سنگلج ساکن شد. او پس از مرگ همسر نخست خود، یک بار دیگر با مردی که گویا نام او نیز داداش بیگ بوده است، ازدواج کرد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۸}}</ref> یکی از برادران نوش‌آفرین، ابوالقاسم بیگ، خیاط قزاق‌خانه بود و زمانی که درگذشت، همو سرپرستی رضا را بر عهده گرفت. رضا در زمان مرگ مادرش، شش یا هفت سال داشت. ابوالقاسم بیگ تمام توان خود را به کار بست تا جای پدر رضا را پر کند اما از تمکّن مالی برخوردار نبود. او بیشتر وقت خود را به بازی با دیگر کودکان در کوچه و خیابان سپری می‌کرد و چون قدی بلند داشت و قوی‌تر از سایرین بود، هم‌سالانش از او حساب می‌بردند.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref>


=== در بریگاد قزاق ===
=== در بریگاد قزاق ===
{{همچنین|بریگاد قزاق}}
رضا توسط صمصام (از ابواب جمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد، این پیادهٔ قزاق، به نیابت او سوار شده و وارد صف گردد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۹}}</ref> او بعدها به عنوان گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره، رضاخان چنان مهارتی در استفاده از یکی از مسلسل‌های ماکسیم یافت که به «رضا ماکسیم» معروف شد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۹}}</ref> در زمان حضور در قوای قزاق، راه و رسم نظامی‌گری را فرا گرفت و به عنوان سربازی سرسخت، مردی با اراده و پرجرئت، برای خود اسم و رسمی ساخت. به‌طور هم‌زمان، هر زمان فرصت می‌یافت، تلاش می‌کرد خواندن و نوشتن بیاموزد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref>
رضا به سن ۱۲ سالگی که رسید،<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= محمد جواد مشکور |نام= اسماعیل دولتشاهی|کتاب= محیط‌شناسی با تکیه بر تاریخ ایران | ناشر= وزارت آموزش پرورش|سال=۲۵۳۷ ش}}</ref> توسط صمصام (از ابواب جمعی علی‌اصغرخان [[میرزاعلی‌اصغر اتابک|امین‌السلطان]] [[نخست‌وزیر|صدراعظم]])، یکی از بستگان خود وارد فوج [[سوادکوه]] و تابین ([[سرباز]]) شد. قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد، این پیادهٔ قزاق، به نیابت او سوار شده و وارد صف گردد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۹}}</ref> از خود وی نقل شده‌است که به هنگام ورود آن قدر خردسال بوده‌است که دیگران وی را سوار [[اسب]] می‌کرده‌اند.<ref name="autogenerated4"/>
سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن [[ناصرالدین‌شاه]]، فوج سوادکوه برای نگهبانی از سفارت‌خانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاق‌خانه، مدتی نگهبان سفارت هلند در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانهٔ وی هنوز در این محل نگهداری می‌شود.<ref name="autogenerated4"/> سپس به [[گروهبان|سرگروهبانی]] محافظین [[بانک]] استقراضی [[روسیه]] در [[مشهد]] و پس از چندی به وکیل‌باشی ([[گروهبان]] تا [[استوار]])<ref name="autogenerated5">''سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون''، صادق ادیبی، نشر البرز، ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک</ref> گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره، رضاخان چنان مهارتی در استفاده از یکی از [[مسلسل ماکسیم|مسلسل‌های ماکسیم]] یافت که به «رضا ماکسیم» معروف شد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۹}}</ref> در زمان حضور در قوای قزاق، راه و رسم نظامی‌گری را فرا گرفت و به عنوان سربازی سرسخت، مردی با اراده و پرجرئت، برای خود اسم و رسمی ساخت. به‌طور هم‌زمان، هر زمان فرصت می‌یافت، تلاش می‌کرد خواندن و نوشتن بیاموزد.<ref dir=ltr>{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=4}}</ref>


در جریان [[انقلاب مشروطه]]، ابتدا به عنوان یکی از نیروهای [[محمدعلی‌شاه]] با [[جنبش مشروطه ایران|مشروطه‌خواهان]] جنگید، اما پس از [[فتح تهران]] در تیر ۱۲۸۸، هم‌رزم مشروطه‌خواهان شد<ref dir=ltr>{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=8}}</ref> و در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران [[مردم بختیاری|بختیاری]] و [[مردم ارمنی|ارامنه]] برای خواباندن شورش‌های طرفداران محمدعلی‌شاه و مخالفان مشروطه به [[زنجان]] و [[اردبیل]] اعزام شد و در جنگ با قوای [[ارشدالدوله]] از خود رشادت نشان داد<ref name="autogenerated4"/> و تا درجهٔ نایب اول ترفیع پیدا کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=163}}</ref> در مرداد ۱۲۹۳ [[جنگ جهانی اول]] آغاز شد و رضاخان به عنوان یکی از سربازان قوای قزاق (طرفدار [[امپراتوری روسیه|روسیه]]) در درگیری با <!--ابر-->ملیون<!--/ابر--> (طرفدار [[امپراتوری آلمان|آلمان]]) حضور داشت.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۹}}</ref> او بیشتر دوران جنگ جهانی را در غرب ایران سپری کرده و تحت فرماندهی [[عبدالحسین میرزا فرمانفرما]] جنگید. این دوره برای رضاخان تجربه‌ای شد تا با مناسبات قدرت و سیاست آشنایی بیشتری پیدا کند.<ref dir=ltr>{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=8}}</ref> او با درجهٔ یاوری (ستوانی) به فرماندهی دستهٔ تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) [[همدان]] منصوب شد.<ref name="autogenerated4"/> از همین سال، حضور رضاخان در منابع پر رنگ‌تر شد و او میان سیاست‌مداران ایران و هیئت نمایندگی بریتانیا به فردی شناخته شده تبدیل شده بود. احتمالاً واقعهٔ برکناری کلنل کلرژه، در این امر بیشترین تأثیر را داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=163}}</ref>[[پرونده:Rezamaxim.jpg|بندانگشتی|رضا ماکسیم، در حال آموزش به‌کارگیری [[تیربار]] به [[سرباز|سربازان]] در درجهٔ سلطانی (سروانی) در [[قوای قزاق|بریگاد قزاق]]]]
در جریان [[انقلاب مشروطه]]، ابتدا به عنوان یکی از نیروهای [[محمدعلی‌شاه]] با [[جنبش مشروطه ایران|مشروطه‌خواهان]] جنگید، اما پس از [[فتح تهران]] در تیر ۱۲۸۸، هم‌رزم مشروطه‌خواهان شد<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=8}}</ref> و در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌های طرفداران محمدعلی‌شاه و مخالفان مشروطه به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای [[ارشدالدوله]] از خود رشادت نشان داد<ref name="autogenerated4"/> و تا درجهٔ نایب اول ترفیع پیدا کرد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=163}}</ref> در مرداد ۱۲۹۳ [[جنگ جهانی اول]] آغاز شد و رضاخان به عنوان یکی از سربازان قوای قزاق (طرفدار روسیه) در درگیری با میلیون (طرفدار آلمان) حضور داشت.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۵۹}}</ref> او بیشتر دوران جنگ جهانی را در غرب ایران سپری کرده و تحت فرماندهی [[عبدالحسین میرزا فرمانفرما]] جنگید. این دوره برای رضاخان تجربه‌ای شد تا با مناسبات قدرت و سیاست آشنایی بیشتری پیدا کند.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=8}}</ref> او با درجهٔ یاوری (ستوانی) به فرماندهی دستهٔ تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.<ref name="autogenerated4"/> از همین سال، حضور رضاخان در منابع پر رنگ‌تر شد و او میان سیاست‌مداران ایران و هیئت نمایندگی بریتانیا به فردی شناخته شده تبدیل شده بود. احتمالاً واقعهٔ برکناری کلنل کلرژه، در این امر بیشترین تأثیر را داشت.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=163}}</ref>[[پرونده:Rezamaxim.jpg|بندانگشتی|رضا ماکسیم، در حال آموزش به‌کارگیری [[تیربار]] به [[سرباز|سربازان]] در درجهٔ سلطانی (سروانی) در [[قوای قزاق|بریگاد قزاق]]]]


گئورگی یوسفویچ کلرژه فرماندهٔ [[قوای قزاق]] بود که به تازگی از سوی [[الکساندر فیودورویچ کرنسکی|کرنسکی]] به این سمت منصوب شده بود. توطئه‌ای علیه او به رهبری معاونش، [[استاروسلسکی]]، درگرفت و کلرژه متهم شد که با [[بلشویک]]‌ها [[سمپات|سمپاتی]] دارد. به درستی نمی‌توان دربارهٔ انگیزه‌های رضاخان برای شرکت در این توطئه قضاوت کرد اما احتمالاً، به عنوان یک [[میهن‌پرستی|میهن‌پرست]]، به دلیل حمایت بلشویک‌ها از [[جنبش جنگل]] با آنان دشمنی داشته‌است. به هر روی، نقش مهم رضاخان در این واقعه غیرقابل انکار است و گزارش روزنامهٔ ''رعد'' و روزنامهٔ [[محمدتقی بهار]] و نیز اسناد [[وزارت امور خارجه بریتانیا|وزارت خارجهٔ بریتانیا]] از او به عنوان یکی از چهره‌های شاخص آن رویداد نام برده‌اند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=164}}</ref> این توطئه که به کودتای نخست رضاخان نیز معروف است، با هماهنگی [[احمدشاه]] به سرانجام رسید و در اثر آن کلرژه به [[روسیه]] بازگشت و استاروسلسکی فرمانده [[قوای قزاق|بریگاد قزاق]] در ایران شد.<ref name="autogenerated5"/> بعد از این واقعه، رضاخان به درجهٔ [[سرتیپ|سرتیپی]] ترفیع پیدا کرد، اما به‌طور دقیق معلوم نیست این ترفیع چه زمانی اتفاق افتاده‌است. بنا به گفتهٔ ارفع، این ترفیع درجه پاداشی برای شرکت در برکناری کلرژه بود و بلافاصله بعد از توطئه انجام شد، اما بهار می‌گوید رضاخان دو سال پس از این واقعه، نامه‌های خود را به نام «رضا سرتیپ» امضا می‌کرد. اسناد بریتانیایی اما به‌طور کلی تا پیش از [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹|کودتای سوم اسفند]]، او را سرهنگ نامیده‌اند. در هر صورت، منفعتی که از رویداد یاد شده نصیب رضاخان شد، فراتر از یک ترفیع درجهٔ ساده بود<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=163–164}}</ref> و او را به فرماندهٔ معنوی سایر افسران ایرانی تبدیل کرد و استاروسلسکی مجبور بود او را راضی نگه دارد.<ref name="autogenerated4"/>
گئورگی یوسفویچ کلرژه فرماندهٔ قوای قزاق بود که به تازگی از سوی کرنسکی به این سمت منصوب شده بود. توطئه‌ای علیه او به رهبری معاونش، استاروسلسکی، درگرفت و کلرژه متهم شد که با بلشویک‌ها سمپاتی دارد. به درستی نمی‌توان دربارهٔ انگیزه‌های رضاخان برای شرکت در این توطئه قضاوت کرد اما احتمالاً، به عنوان یک میهن‌پرست، به دلیل حمایت بلشویک‌ها از [[جنبش جنگل]] با آنان دشمنی داشته است. به هر روی، نقش مهم رضاخان در این واقعه غیرقابل انکار است و گزارش روزنامهٔ ''رعد'' و روزنامهٔ [[محمدتقی بهار]] و نیز اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا از او به عنوان یکی از چهره‌های شاخص آن رویداد نام برده‌اند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=164}}</ref> بعد از این واقعه، رضاخان به درجهٔ [[سرتیپ|سرتیپی]] ترفیع پیدا کرد، اما به‌طور دقیق معلوم نیست این ترفیع چه زمانی اتفاق افتاده است. بنا به گفتهٔ ارفع، این ترفیع درجه پاداشی برای شرکت در برکناری کلرژه بود و بلافاصله بعد از توطئه انجام شد، اما بهار می‌گوید رضاخان دو سال پس از این واقعه، نامه‌های خود را به نام «رضا سرتیپ» امضا می‌کرد. اسناد بریتانیایی اما به‌طور کلی تا پیش از [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹|کودتای سوم اسفند]]، او را سرهنگ نامیده‌اند. در هر صورت، منفعتی که از رویداد یاد شده نصیب رضاخان شد، فراتر از یک ترفیع درجهٔ ساده بود.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=163–164}}</ref>


[[قرارداد ۱۹۱۹]] میان بریتانیا و دولت [[حسن وثوق|وثوق‌الدوله]] در همین خلال (سال ۱۲۹۸) بسته شد. دو ماه بعد [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]]، پسر ارشد رضاخان، متولد شد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=10}}</ref> اندکی پس از آن، بریتانیا تصمیم گرفت نیروهای خود در [[خاورمیانه]] را کاهش دهد که باعث شد [[جرج کرزن]] که به سختی از قرارداد ۱۹۱۹ طرفداری می‌کرد، فشار خود بر دولت ایران و نیز [[هرمان نورمن]]{{efn|دیپلمات بریتانیایی که به تازگی وارد ایران شده بود}} برای تصویب آن عهدنامه را بیشتر کند.{{efn|مجلس شورای ملی در برابر تصویب قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت می‌کرد}} نیز بلشویک‌ها [[ارتش سفید|روس‌های سفید]] را شکست دادند و سربازانشان وارد ایران شدند که موضع [[جنبش جنگل]] را تقویت کرد. این برای دولت ایران و همچنین برای بریتانیا مسئلهٔ مهمی بود. وثوق‌الدوله، رضاخان را مأمور سرکوب [[میرزا کوچک خان جنگلی|میرزا کوچک‌خان]] کرد و موفقیت او در این مأموریت، بر شهرتش به عنوان فرمانده‌ای «لایق و شجاع» افزود و نیز – احتمالاً برای نخستین بار – توجه هیئت نظامی بریتانیایی و ژنرال [[ویلیام دیکسون]] که به عنوان بخشی از قرارداد ۱۹۱۹ برای تبدیل قوای قزاق، ژاندارمری و قوای محلی به یک ارتش منظم وارد ایران شده بودند، را به‌طور مستقیم به او جلب کرد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=11}}</ref> با ترقی هر چه بیشتر رضاخان، رابطه‌اش با افسران روس، به خصوص با [[استاروسلسکی]]، بد و بدتر می‌شد و ظاهراً بریتانیایی‌ها نیز به خوبی متوجه خصومت او با روس‌ها شده بودند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=165}}</ref>
قرارداد ۱۹۱۹ میان بریتانیا و دولت [[حسن وثوق|وثوق‌الدوله]] در همین خلال (سال ۱۲۹۸) بسته شد. دو ماه بعد [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]]، پسر ارشد رضاخان، متولد شد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=10}}</ref> اندکی پس از آن، بریتانیا تصمیم گرفت نیروهای خود در خاورمیانه را کاهش دهد که باعث شد جرج کرزن که به سختی از قرارداد ۱۹۱۹ طرفداری می‌کرد، فشار خود بر دولت ایران و نیز هرمان نورمن{{efn|دیپلمات بریتانیایی که به تازگی وارد ایران شده بود}} برای تصویب آن عهدنامه را بیشتر کند.{{efn|مجلس شورای ملی در برابر تصویب قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت می‌کرد}} نیز بلشویک‌ها روس‌های سفید را شکست دادند و سربازانشان وارد ایران شدند که موضع [[جنبش جنگل]] را تقویت کرد. این برای دولت ایران و همچنین برای بریتانیا مسئلهٔ مهمی بود. وثوق‌الدوله، رضاخان را مأمور سرکوب [[میرزا کوچک خان جنگلی|میرزا کوچک‌خان]] کرد و موفقیت او در این مأموریت، بر شهرتش به عنوان فرمانده‌ای «لایق و شجاع» افزود و نیز – احتمالاً برای نخستین بار – توجه هیئت نظامی بریتانیایی و ژنرال ویلیام دیکسون که به عنوان بخشی از قرارداد ۱۹۱۹ برای تبدیل قوای قزاق، ژاندارمری و قوای محلی به یک ارتش منظم وارد ایران شده بودند، را به‌طور مستقیم به او جلب کرد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=11}}</ref> با ترقی هر چه بیشتر رضاخان، رابطه‌اش با افسران روس، به خصوص با استاروسلسکی، بد و بدتر می‌شد و ظاهراً بریتانیایی‌ها نیز به خوبی متوجه خصومت او با روس‌ها شده بودند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=165}}</ref>


مطابق یکی از بندهای قرارداد ۱۹۱۹، نظامیان ایرانی نمی‌توانستند به درجه‌ای بالاتر از [[سرگرد]] برسند. این سبب نارضایتی‌های بسیار شد، به گونه‌ای که [[کلنل فضل‌الله خان]] خودکشی کرد. رضاخان از دیگر ناراضیان بود. همچنین او درخواست تجدید قوا کرده بود که عملی نشده بود و پرداخت حقوق زیردستانش ماه‌ها به تعویق افتاده بود. به‌طور کلی، وضع کشور، ۱۴ سال بعد از [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]]، تغییر چندانی نکرده بود و در برخی موارد حتی بدتر شده بود. نیروهای نظامی تحت سلطهٔ افسران خارجی و آخوندها در اوج قدرت خود بودند، شرایط اقتصادی و اجتماعی بدتر شده و خزانه خالی بود، راه‌ها ناامن بودند و ایلات نیز سرکش. حتی [[تمامیت ارضی]] کشور در خطر بود. در این شرایط، دولت وثوق‌الدوله در تیر ۱۲۹۹ استعفا داد. نورمن با احمدشاه ملاقات کرد و او را بی‌میل به دخالت در امور کشور یافت و ناامیدی خود را به کرزن اطلاع داد. در این زمان بود که ژنرال [[ادموند آیرونساید]] در آذر ۱۲۹۹ با مأموریت ساماندهی به خروج نیروهای بریتانیایی، وارد ایران شد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=12–13}}</ref> رئیس‌الوزرای جدید، [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]]، با [[مسکو]] به توافق رسید که روس‌ها به شورشیان ایرانی حمایت نظامی نرسانند. سپس به استاروسلسکی دستور داد [[جنبش جنگل]] را سرکوب کند. رضاخان فرماندهی پیاده‌نظام را برعهده داشت. در طول مأموریت، زمانی‌که شورشیان در حال عقب‌نشینی بودند، استاروسلسکی آنان را تعقیب نکرد و در عوض، در [[رشت]] اردو زد. آیرونساید که قصد داشت روس‌ها را از نیروهای نظامی ایران بیرون براند، به بهانهٔ اشتباه گرفتن اردوی استاروسلسکی با بلشویک‌ها، آن‌ها را بمباران کرد؛ ۲ هزار نفر کشته شدند و استاروسلسکی تحت فشار استعفا داد و یک افسر ایرانی به نام [[سردار همایون]] جانشین وی شد.<ref name="autogenerated3"/><ref>''انگلیسی‌ها در میان ایرانیان''، سر دنیس رایت، ترجمه ذبیح‌الله منصوری، مؤسسه مطبوعاتی فرخی</ref> رضاخان با باقی‌ماندهٔ نیروهایش، خود را به [[قزوین]] (محل اردوی بریتانیایی‌ها) رساند و آن‌جا برای نخستین بار آیرونساید را ملاقات کرد. در دیدار نخست، آیرونساید از افسران ایرانی خواست که سلاح‌هایشان را تحویل دهند. رضاخان با او مخالفت کرد و گفت: «قزاق‌ها نیروهای مخصوص اعلی‌حضرت پادشاه ایران هستند و از فرماندهٔ بیگانه دستور نمی‌گیرند.» آیرونساید تحت تأثیر جسارت او قرار گرفت و به مترجم تذکر داد که منظورش – تحویل سلاح برای ورود به شهر قزوین – را درست برساند.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=13–14}}</ref>
مطابق یکی از بندهای قرارداد ۱۹۱۹، نظامیان ایرانی نمی‌توانستند به درجه‌ای بالاتر از [[سرگرد]] برسند. این سبب نارضایتی‌های بسیار شد، به گونه‌ای که کلنل فضل‌الله خان خودکشی کرد. رضاخان از دیگر ناراضیان بود. همچنین او درخواست تجدید قوا کرده بود که عملی نشده بود و پرداخت حقوق زیردستانش ماه‌ها به تعویق افتاده بود. به‌طور کلی، وضع کشور، ۱۴ سال بعد از مشروطیت، تغییر چندانی نکرده بود و در برخی موارد حتی بدتر شده بود. نیروهای نظامی تحت سلطهٔ افسران خارجی و آخوندها در اوج قدرت خود بودند، شرایط اقتصادی و اجتماعی بدتر شده و خزانه خالی بود، راه‌ها ناامن بودند و ایلات نیز سرکش. حتی تمامیت ارضی کشور در خطر بود. در این شرایط، دولت وثوق‌الدوله در تیر ۱۲۹۹ استعفا داد. نورمن با احمدشاه ملاقات کرد و او را بی‌میل به دخالت در امور کشور یافت و ناامیدی خود را به کرزن اطلاع داد. در این زمان بود که ژنرال ادموند آیرونساید در آذر ۱۲۹۹ با مأموریت ساماندهی به خروج نیروهای بریتانیایی، وارد ایران شد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=12–13}}</ref> رضاخان با باقی‌ماندهٔ نیروهایش، خود را به قزوین (محل اردوی بریتانیایی‌ها) رساند و آن‌جا برای نخستین بار آیرونساید را ملاقات کرد. در دیدار نخست، آیرونساید از افسران ایرانی خواست که سلاح‌هایشان را تحویل دهند. رضاخان با او مخالفت کرد و گفت: «قزاق‌ها نیروهای مخصوص اعلی‌حضرت پادشاه ایران هستند و از فرماندهٔ بیگانه دستور نمی‌گیرند.» آیرونساید تحت تأثیر جسارت او قرار گرفت و به مترجم تذکر داد که منظورش – تحویل سلاح برای ورود به شهر قزوین – را درست برساند.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=13–14}}</ref>


=== کودتای سوم اسفند ===
=== کودتای سوم اسفند ===
{{نوشتار اصلی|کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹}}
آیرونساید بدان نتیجه رسیده بود که اجرای قرارداد ۱۹۱۹ امری غیرممکن است.<ref dir="ltr">{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> نیز این بیم وجود داشت که با خروج نیروهای بریتانیایی، [[تهران]] هدف حملهٔ بلشویک‌ها و نیروهای تحت حمایت آن‌ها واقع شود.<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> در نتیجه، تصمیم گرفت زمام امور را به مردی بسپارد که توانایی حفظ نظم را داشته باشد؛ او در قزوین، رضاخان را به درجهٔ ژنرالی ترفیع داد، مهمات و هزینهٔ مورد نیاز ۳٬۰۰۰ سرباز تحت فرمانش را فراهم کرد و همچنین از او قول گرفت [[احمدشاه]] را برکنار نکند و به خروج انگلیسی‌ها از ایران یاری رساند.<ref dir="ltr">{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> رضاخان علی‌رغم دستورهای مکرری که از تهران مبنی بر بازگشت قزاق‌ها به پایگاه‌شان صادر می‌شد، به سمت پایتخت پیشروی کرد<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> و در پیامی مشترک به احمدشاه و هیئت نمایندگی انگلیسی، تصریح کرد که به شاه وفادار و با انگلیسی‌ها دوست است.<ref dir="ltr">{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> در ۳ اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌ها بدون مقاومت وارد تهران شدند. افسران بلندپایهٔ ژاندارمری ایران مشتاقانه حمایت کردند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاق‌ها در میدان مشق مستقر شدند<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Coup and Control of the Capital|زبان=en|ص=539}}</ref> و حکومت نظامی اعلام شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=199}}</ref> به روشنی مشخص نیست که دولت تصمیم گرفت مقابله نکند، یا این‌که سربازان تحت امرشان حاضر به درگیری با نیروهای رضاخان نشدند.<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref>[[پرونده:Antoin Sevruguin 48 12 SI.jpg|بندانگشتی|پُرتره سردار سپه در مقام وزیر جنگ.{{سخ}}اثر [[آنتوان سوریوگین]]]] دیگر چهرهٔ شاخص کودتا، [[سید ضیاءالدین طباطبایی]] بود. او روزنامه‌نگار جوان خواهان اصلاحاتی بود که روابط نیمه‌رسمی با دولت داشت.<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> سید ضیاء و رضاخان نخستین بار در شاه‌آباد، نزدیکی تهران، با یکدیگر ملاقات کردند<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Rise of Colonel Reza Khan|زبان=en|ص=539}}</ref> و به [[قرآن]] قسم خوردند که در خدمت شاه و [[ایران|میهن]] باشند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۲۲}}</ref> به هر روی، در نخستین ساعات روز سوم اسفند، بسیاری از سران و مقامات بازداشت شدند. رضاخان و سید ضیاء، هر دو این بازداشت‌ها را مفید و مهم می‌دانستند زیرا می‌توانست به کودتا چهره‌ای انقلابی دهد. تمام راه‌های ارتباطی با استان‌ها قطع شده و پس از مدتی کوتاه، مقامات بلندپایهٔ استانی نیز بازداشت شدند. ۳ روز بعد از کودتا، احمدشاه، سید ضیاء را به رئیس‌الوزرایی گماشت؛ او را می‌توان نخستین نخست‌وزیر ایران از طبقهٔ متوسط دانست.{{efn|شاه قصد داشت به سید ضیاء لقبی اشرافی دهد اما او نپذیرفت. در عوض درخواست کرد «دیکتاتور» نامیده شود که شاه زیر بار نرفت و سید ضیاء نیز بیشتر اصرار نکرد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=199}}</ref>}}<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Coup and Control of the Capital|زبان=en|ص=540}}</ref> رضاخان نیز سردار سپه و فرماندهٔ کل «دیویزیون قزاق شهریاری» نامیده شد و [[مسعود کیهان|مسعود خان]] نیز وزیر جنگ.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۲۱}}</ref> اندکی بعد از کودتا بیانیه‌های تند و تیزی، یکی از سوی سید ضیاء و دیگری از سوی رضاخان، صادر شد<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۲۹}}</ref> که دربارهٔ «نجات کشور و سلطنت از دست خائنان و نالایقان و بازسازی آن» بود.<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Coup and Control of the Capital|زبان=en|ص=540}}</ref> بیانیهٔ رضاخان با عبارت «حکم می‌کنم» آغاز شده بود.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=200}}</ref>
آیرونساید بدان نتیجه رسیده بود که اجرای [[قرارداد ۱۹۱۹]] امری غیرممکن است.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> نیز این بیم وجود داشت که با خروج نیروهای بریتانیایی، [[تهران]] هدف حملهٔ بلشویک‌ها و نیروهای تحت حمایت آن‌ها واقع شود.<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> در نتیجه، تصمیم گرفت زمام امور را به مردی بسپارد که توانایی حفظ نظم را داشته باشد؛ او در [[قزوین]]، رضاخان را به درجهٔ ژنرالی ترفیع داد، مهمات و هزینهٔ مورد نیاز ۳٬۰۰۰ سرباز تحت فرمانش را فراهم کرد و همچنین از او قول گرفت [[احمدشاه]] را برکنار نکند و به خروج انگلیسی‌ها از ایران یاری رساند.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> رضاخان علی‌رغم دستورهای مکرری که از تهران مبنی بر بازگشت قزاق‌ها به پایگاه‌شان صادر می‌شد، به سمت پایتخت پیشروی کرد<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> و در پیامی مشترک به احمدشاه و هیئت نمایندگی انگلیسی، تصریح کرد که به شاه وفادار و با انگلیسی‌ها دوست است.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> در ۳ اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌ها بدون مقاومت وارد تهران شدند. افسران بلندپایهٔ [[ژاندارمری ایران]] مشتاقانه حمایت کردند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاق‌ها در [[میدان مشق]] مستقر شدند<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Coup and Control of the Capital|زبان=en|ص=539}}</ref> و حکومت نظامی اعلام شد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=199}}</ref> به روشنی مشخص نیست که دولت تصمیم گرفت مقابله نکند، یا این‌که سربازان تحت امرشان حاضر به درگیری با نیروهای رضاخان نشدند.<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref>[[پرونده:Antoin Sevruguin 48 12 SI.jpg|بندانگشتی|پُرتره سردار سپه در مقام وزیر جنگ.{{سخ}}اثر [[آنتوان سوریوگین]]]] دیگر چهرهٔ شاخص کودتا، [[سید ضیاءالدین طباطبایی]] بود. او روزنامه‌نگار جوان خواهان اصلاحاتی بود که روابط نیمه‌رسمی با دولت داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> سید ضیاء و رضاخان نخستین بار در [[خیابان جمهوری اسلامی|شاه‌آباد]]، نزدیکی تهران، با یکدیگر ملاقات کردند<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Rise of Colonel Reza Khan|زبان=en|ص=539}}</ref> و به [[قرآن]] قسم خوردند که در خدمت شاه و [[ایران|میهن]] باشند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۲۲}}</ref> به هر روی، در نخستین ساعات روز [[۳ اسفند|سوم اسفند]]، بسیاری از سران و مقامات بازداشت شدند. رضاخان و سید ضیاء، هر دو این بازداشت‌ها را مفید و مهم می‌دانستند زیرا می‌توانست به کودتا چهره‌ای [[انقلاب|انقلابی]] دهد. تمام راه‌های ارتباطی با استان‌ها قطع شده و پس از مدتی کوتاه، مقامات بلندپایهٔ استانی نیز بازداشت شدند. ۳ روز بعد از کودتا، احمدشاه، سید ضیاء را به [[نخست‌وزیر ایران|رئیس‌الوزرایی]] گماشت؛ او را می‌توان [[فهرست نخست‌وزیران ایران|نخستین نخست‌وزیر ایران]] از طبقهٔ متوسط دانست.{{efn|شاه قصد داشت به سید ضیاء لقبی اشرافی دهد اما او نپذیرفت. در عوض درخواست کرد «دیکتاتور» نامیده شود که شاه زیر بار نرفت و سید ضیاء نیز بیشتر اصرار نکرد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=199}}</ref>}}<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Coup and Control of the Capital|زبان=en|ص=540}}</ref> رضاخان نیز سردار سپه و فرماندهٔ کل «دیویزیون قزاق شهریاری» نامیده شد و [[مسعود کیهان|مسعود خان]] نیز وزیر جنگ.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۲۱}}</ref> اندکی بعد از کودتا بیانیه‌های تند و تیزی، یکی از سوی سید ضیاء و دیگری از سوی رضاخان، صادر شد<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۲۹}}</ref> که دربارهٔ «نجات کشور و سلطنت از دست خائنان و نالایقان و بازسازی آن» بود.<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=The Coup and Control of the Capital|زبان=en|ص=540}}</ref> بیانیهٔ رضاخان با عبارت «حکم می‌کنم» آغاز شده بود.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=200}}</ref>


دربارهٔ این کودتا و دخالت بریتانیا در آن سوال‌های بی‌جواب وجود داشته و دارد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=182}}</ref> هر چند در سال‌های بعد، سید ضیاء و رضاخان هر دو ادعا می‌کردند که بازیگر اصلی کودتا بودند<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> و تا پیش از [[انقلاب ۱۳۵۷]] از کودتای سوم اسفند به عنوان قیامی برای نجات ایران یاد می‌شد،<ref dir=ltr>{{پک|Hambly|1991|ک=The Cambridge History of Iran|ف=The Pahlavi Autocracy|زبان=en|ص=219}}</ref> اما بسیاری از ایرانیان تا مدت‌های مدیدی قانع شده بودند که کودتای مذکور یک «نقشهٔ انگلیسی» بوده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> می‌توان با قطعیت گفت که افسران انگلیسی حاضر در ایران به واقع در این کودتا دخیل بوده‌اند، اما هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد کودتا توسط [[بریتانیا]] برنامه‌ریزی شده باشد یا کودتاگران دستوری از جانب آنان داشتند.<ref dir=ltr>{{پک|Keddie|1999|ک=Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925|زبان=en|ص=79}}</ref> انگلیسی‌ها نسبت به تأثیر پروپاگاندای بلشویک‌ها بر قوای نظامی ایران نگرانی‌هایی داشتند و [[ادموند آیرونساید|آیرونساید]] نیز احتمالاً مشوق این حرکت بوده، گرچه در جریان جزئیات برنامه نبوده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> او خود به مقام مافوقش، ژنرال هلدین، می‌نویسد که قزاق‌ها با دستور [[احمدشاه|شاه]] برای دستگیری گروهی دیگر از قزاق‌ها که مشغول غارت [[تهران]] بودند، راهی آن شهر شده‌اند.<ref dir=ltr>{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=15}}</ref> همچنین محتمل است [[راج بریتانیا|دولت بریتانیایی هند]] به کودتا و تشکیل یک دولت معتدل میانه‌رو در تهران تشویق کرده باشد. مقامات آن دولت از [[قرارداد ۱۹۱۹]] انتقاد کرده بودند و آن را مغایر با احساسات ملی‌گرایان ایران و منافع بلندمدت بریتانیا در کل منطقه می‌دانستند.<ref dir=ltr>{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> در هر صورت [[وزارت امور خارجه بریتانیا|وزارت خارجهٔ بریتانیا]] دخالتی در روند ماجرا نداشته‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Keddie|1999|ک=Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925|زبان=en|ص=80}}</ref> باری، فعالیت‌های انگلیسی‌ها در طول واقعه چنان تأثیری از قدرت ماورایی آن‌ها بر ذهنیت رضاشاه گذاشت که او را نسبت به خارجی‌ها و کسانی که با خارجی‌ها نشست و برخاست داشتند، بدبین کرد و این بدبینی را به [[محمدرضا پهلوی|محمدرضاشاه]] نیز منتقل ساخت. [[محمد مصدق|مصدق]] جمله‌ای به او منسوب می‌کند بدین مضمون که «مرا سیاست انگلیس آورده‌است، ولی ندانست که را آورده‌است.»<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۶۱}}</ref>
دربارهٔ این کودتا و دخالت بریتانیا در آن سوال‌های بی‌جواب وجود داشته و دارد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=182}}</ref> هر چند در سال‌های بعد، سید ضیاء و رضاخان هر دو ادعا می‌کردند که بازیگر اصلی کودتا بودند<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> و تا پیش از [[انقلاب ۱۳۵۷]] از کودتای سوم اسفند به عنوان قیامی برای نجات ایران یاد می‌شد،<ref dir="ltr">{{پک|Hambly|1991|ک=The Cambridge History of Iran|ف=The Pahlavi Autocracy|زبان=en|ص=219}}</ref> اما بسیاری از ایرانیان تا مدت‌های مدیدی قانع شده بودند که کودتای مذکور یک «نقشهٔ انگلیسی» بوده است.<ref dir="ltr">{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref> می‌توان با قطعیت گفت که افسران انگلیسی حاضر در ایران به واقع در این کودتا دخیل بوده‌اند، اما هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد کودتا توسط بریتانیا برنامه‌ریزی شده باشد یا کودتاگران دستوری از جانب آنان داشتند.<ref dir="ltr">{{پک|Keddie|1999|ک=Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925|زبان=en|ص=79}}</ref> انگلیسی‌ها نسبت به تأثیر پروپاگاندای بلشویک‌ها بر قوای نظامی ایران نگرانی‌هایی داشتند و آیرونساید نیز احتمالاً مشوق این حرکت بوده، گرچه در جریان جزئیات برنامه نبوده است.<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> او خود به مقام مافوقش، ژنرال هلدین، می‌نویسد که قزاق‌ها با دستور [[احمدشاه|شاه]] برای دستگیری گروهی دیگر از قزاق‌ها که مشغول غارت [[تهران]] بودند، راهی آن شهر شده‌اند.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=15}}</ref> همچنین محتمل است دولت بریتانیایی هند به کودتا و تشکیل یک دولت معتدل میانه‌رو در تهران تشویق کرده باشد. مقامات آن دولت از قرارداد ۱۹۱۹ انتقاد کرده بودند و آن را مغایر با احساسات ملی‌گرایان ایران و منافع بلندمدت بریتانیا در کل منطقه می‌دانستند.<ref dir="ltr">{{پک|Shambayati|1993|ک=Encyclopædia Iranica|ف=COUP D’ETAT OF 1299/1921|زبان=en}}</ref> در هر صورت وزارت خارجهٔ بریتانیا دخالتی در روند ماجرا نداشته است.<ref dir="ltr">{{پک|Keddie|1999|ک=Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925|زبان=en|ص=80}}</ref> باری، فعالیت‌های انگلیسی‌ها در طول واقعه چنان تأثیری از قدرت ماورایی آن‌ها بر ذهنیت رضاشاه گذاشت که او را نسبت به خارجی‌ها و کسانی که با خارجی‌ها نشست و برخاست داشتند، بدبین کرد و این بدبینی را به محمدرضاشاه نیز منتقل ساخت. [[محمد مصدق|مصدق]] جمله‌ای به او منسوب می‌کند بدین مضمون که «مرا سیاست انگلیس آورده است، ولی ندانست که را آورده است.»<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۶۱}}</ref>


== از وزارت تا پادشاهی ==
== از وزارت تا پادشاهی ==
=== وزارت جنگ ===
=== وزارت جنگ ===
{{نوشتار اصلی|نوسازی ارتش توسط رضاشاه|جنبش جنگل}}
هر چند بیشتر قشرها از کودتا حمایت کردند، اما دولت قدرت لازم را در تمام کشور نداشت. علاوه بر خان‌های محلی که به میل خود عمل می‌کردند، [[محمد مصدق]] (فرماندار فارس) و [[احمد قوام|قوام السلطنه]] (فرماندار [[خراسان]]) نیز نخست‌وزیری سید ضیاء را نپذیرفتند. مصدق استعفاء داد و قوام توسط [[محمدتقی پسیان|محمدتقی‌خان پسیان]] بازداشت و به تهران فرستاد شد. پسیان سپس حاکم نظامی خراسان شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=203–204}}</ref> قرارداد دوستی ایران و شوروی که مطابق آن شوروی از تمام امتیازات روسیه در ایران و بدهی‌های ایران به آن کشور چشم‌پوشی می‌کرد، در ۷ اسفند به امضا رسید.{{efn|مطابق قرارداد، شوروی حق داشت در صورت حملهٔ خارجی به ایران، برای دفاع از خود، به ایران حمله کند. این به عنوان عنصری بازدارنده باعث می‌شد احتمال حملهٔ نظامی به ایران کاهش پیدا کند.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref>}} همچنین قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس به بهانهٔ عدم تصویب، ملغی و پلیس جنوب منحل اعلام شد. تا دو ماه بعد از کودتا که وزیر مختار شوروی برای اجرای قرارداد به تهران آمده بود، نیروهای نظامی آن کشور گیلان را تخلیه کرده بودند.<ref dir="ltr">{{پک|Hambly|1991|ک=The Cambridge History of Iran|ف=The Pahlavi Autocracy|زبان=en|ص=220}}</ref> در طول این مدت، اختلافات بنیادین بین رضاخان سردار سپه و سید ضیاء به وجود آمده بود. جدا از همهٔ موارد، سید ضیاء امیدوار بود نفوذ بریتانیا بر نیروهای نظامی ایران را حفظ کند، اما رضاخان خواهان استقلال آن‌ها بود. در ۷ اردیبهشت، مسعود خان، با فشار سردار سپه، از وزارت جنگ استعفاء داد و سید ضیاء، رضاخان را جانشین او کرد. رئیس‌الوزرا چندان به این انتصاب بی‌میل نبود. او امید داشت رضاخان با رسیدن به وزارت، از جایگاه خود به عنوان فرماندهٔ قوای قزاق کنار خواهد کشید و حضورش با لباس رسمی در جلسات کابینه، هالهٔ قدرت که دور او را گرفته بود، از بین خواهد برد؛ سردار سپه هیچ‌کدام را انجام نداد. او به ندرت در نشست‌های کابینه حاضر می‌شد، آن هم با لباس نظامی. اختلافات زمانی به اوج رسید که سید ضیاء بدون اطلاع وزیر جنگ، افسران انگلیسی بیشتری استخدام کرد و با اعتراض علنی رضاخان مجبور به عقب‌نشینی از تصمیم خود شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=216}}</ref> خواستهٔ بعدی سردار سپه انتقال کنترل ژاندارمری از وزارت داخله به وزارت جنگ بود.<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Reza Khan as the Commander in Chief|زبان=en|ص=543}}</ref> و رئیس‌الوزرا که چاره‌ای نداشت، قبول کرد. سرانجام، رضاخان از سید ضیاء درخواست کرد که استعفاء دهد و او نیز پذیرفت و دولتش بعد از ۹۹ روز به پایان رسید.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=217}}</ref> بازداشت‌شدگان آزاد شدند و برخی از آن‌ها به مناصب دولتی بازگشتند. قوام السلطنه، بعد از این‌که [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]] و [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]] حاضر به پذیرفتن این منصب نشدند، رئیس‌الوزرا شد.<ref dir="ltr">{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=17}}</ref>
 
هر چند بیشتر قشرها از کودتا حمایت کردند، اما دولت قدرت لازم را در تمام کشور نداشت. علاوه بر خان‌های محلی که به میل خود عمل می‌کردند، [[محمد مصدق]] (فرماندار [[استان فارس|فارس]]) و [[احمد قوام|قوام السلطنه]] (فرماندار [[خراسان]]) نیز نخست‌وزیری سید ضیاء را نپذیرفتند. مصدق استعفاء داد و قوام توسط [[محمدتقی پسیان|محمدتقی‌خان پسیان]] بازداشت و به تهران فرستاد شد. پسیان سپس حاکم نظامی خراسان شد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=203–204}}</ref> [[قرارداد ایران و شوروی ۱۹۲۱|قرارداد دوستی ایران و شوروی]] که مطابق آن [[اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی|شوروی]] از تمام امتیازات [[امپراتوری روسیه|روسیه]] در ایران و بدهی‌های ایران به آن کشور چشم‌پوشی می‌کرد، در ۷ اسفند به امضا رسید.{{efn|مطابق قرارداد، شوروی حق داشت در صورت حملهٔ خارجی به ایران، برای دفاع از خود، به ایران حمله کند. این به عنوان عنصری بازدارنده باعث می‌شد احتمال حملهٔ نظامی به ایران کاهش پیدا کند.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|2008|ک=A History of Modern Iran|زبان=en|ص=64}}</ref>}} همچنین قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس به بهانهٔ عدم تصویب، ملغی و [[پلیس جنوب]] منحل اعلام شد. تا دو ماه بعد از کودتا که وزیر مختار شوروی برای اجرای قرارداد به تهران آمده بود، نیروهای نظامی آن کشور [[استان گیلان|گیلان]] را تخلیه کرده بودند.<ref dir=ltr>{{پک|Hambly|1991|ک=The Cambridge History of Iran|ف=The Pahlavi Autocracy|زبان=en|ص=220}}</ref> در طول این مدت، اختلافات بنیادین بین رضاخان سردار سپه و سید ضیاء به وجود آمده بود. جدا از همهٔ موارد، سید ضیاء امیدوار بود نفوذ بریتانیا بر نیروهای نظامی ایران را حفظ کند، اما رضاخان خواهان استقلال آن‌ها بود. در ۷ اردیبهشت، [[مسعود کیهان|مسعود خان]]، با فشار سردار سپه، از وزارت جنگ استعفاء داد و سید ضیاء، رضاخان را جانشین او کرد. رئیس‌الوزرا چندان به این انتصاب بی‌میل نبود. او امید داشت رضاخان با رسیدن به وزارت، از جایگاه خود به عنوان فرماندهٔ [[قوای قزاق]] کنار خواهد کشید و حضورش با لباس رسمی در جلسات کابینه، هالهٔ قدرت که دور او را گرفته بود، از بین خواهد برد؛ سردار سپه هیچ‌کدام را انجام نداد. او به ندرت در نشست‌های کابینه حاضر می‌شد، آن هم با لباس نظامی. اختلافات زمانی به اوج رسید که سید ضیاء بدون اطلاع وزیر جنگ، افسران انگلیسی بیشتری استخدام کرد و با اعتراض علنی رضاخان مجبور به عقب‌نشینی از تصمیم خود شد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=216}}</ref> خواستهٔ بعدی سردار سپه انتقال کنترل [[ژاندارمری ایران|ژاندارمری]] از [[وزارت کشور (ایران)|وزارت داخله]] به وزارت جنگ بود.<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Reza Khan as the Commander in Chief|زبان=en|ص=543}}</ref> و رئیس‌الوزرا که چاره‌ای نداشت، قبول کرد. سرانجام، رضاخان از سید ضیاء درخواست کرد که استعفاء دهد و او نیز پذیرفت و دولتش بعد از ۹۹ روز به پایان رسید.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=217}}</ref> بازداشت‌شدگان آزاد شدند و برخی از آن‌ها به مناصب دولتی بازگشتند. قوام السلطنه، بعد از این‌که [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]] و [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]] حاضر به پذیرفتن این منصب نشدند، رئیس‌الوزرا شد.<ref dir=ltr>{{پک|Afkhami|2009|ک=The Life and Times of the Shah|زبان=en|ص=17}}</ref>
[[پرونده:RKMoD.jpg|بندانگشتی|رضاخان در سال ۱۳۰۳]]
[[پرونده:RKMoD.jpg|بندانگشتی|رضاخان در سال ۱۳۰۳]]
با سقوط سید ضیاءالدین طباطبایی، رضاخان به بازیگر اصلی صحنه تبدیل شده بود. او در قدم بعدی، افسران [[بریتانیایی‌ها|بریتانیایی]] و [[سوئدی‌ها|سوئدی]] را از قوای قزاق مرخص و سپس تمام نیروهای مسلح را در یکدیگر ادغام کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=218}}</ref> ترقی پرسرعت رضاخان و نخست‌وزیری قوام السلطنه، باعث نگرانی پسیان در خراسان شده بود. او ادغام در قوای قزاق را نپذیرفت و سر به [[دولت خودمختار خراسان|شورش]] برداشت. پسیان با [[میرزا کوچک خان جنگلی|میرزا کوچک‌خان]] در ارتباط بود و دولت تهران را تهدید به حمله نظامی کرد. اما سرانجام مدتی بعد در درگیری با ایلات کُرد و قوای دولتی کشته شد و شورش خراسان به پایان رسید.<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Reza Khan as the Commander in Chief|زبان=en|ص=545}}</ref> میرزا کوچک‌خان و انقلابیون [[جنبش جنگل]] هنوز بزرگ‌ترین چالش دولت تهران به حساب می‌آمدند، اما خروج روس‌ها آن‌ها را تضعیف کرده بود. در اوایل ژوئیه (تیر)، شوروی به‌طور غیرمنتظره‌ای در [[بندر انزلی|انزلی]] نیرو پیاده کرد و [[قزوین]] بار دیگر در دسترس میرزا کوچک‌خان قرار گرفت، اما روس‌ها تا هفدهم ژوئیه دوباره از ایران خارج شدند. میرزا و یارانش با ضدحملهٔ قزاق‌های قزوین مواجه شده و به اجبار عقب نشستند. در مرداد، رضاخان حمله‌ای دیگر علیه جنبش جنگل را آغاز و تا [[لنگرود]] و [[رودسر]] پیشروی کرد. تا اواخر مهر، رضاخان وارد [[رشت]] شده و میرزا به درون جنگل عقب‌نشینی کرد. پنج روز بعد، نبرد مهمی درگرفت و قزاق‌ها، علی‌رغم از دست دادن ۶۰۰ نفر، پیروز شدند. ۴ روز بعد رضاخان وارد انزلی شد و میرزا کوچک‌خان نیز در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات [[تالش]] از سرما یخ زد و درگذشت. با سرکوب پسیان و کوچک‌خان، جایگاه سردار سپه محکم‌تر از قبل شد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=241}}</ref> در دی همان سال، رضاخان عنوان‌ها «قزاق» و «ژاندارم» را برانداخت و اصلاحات دیگری در سازماندهی [[ارتش شاهنشاهی ایران|ارتش]] ایجاد کرد. همچنین برنامه‌هایی برای ایجاد مدارس نظامی تدارک دید.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=242–243}}</ref>
با سقوط سید ضیاءالدین طباطبایی، رضاخان به بازیگر اصلی صحنه تبدیل شده بود. او در قدم بعدی، افسران بریتانیایی و سوئدی را از قوای قزاق مرخص و سپس تمام نیروهای مسلح را در یکدیگر ادغام کرد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=218}}</ref> ترقی پرسرعت رضاخان و نخست‌وزیری قوام السلطنه، باعث نگرانی پسیان در خراسان شده بود. او ادغام در قوای قزاق را نپذیرفت و سر به شورش برداشت. پسیان با میرزا کوچک‌خان در ارتباط بود و دولت تهران را تهدید به حمله نظامی کرد. اما سرانجام مدتی بعد در درگیری با ایلات کُرد و قوای دولتی کشته شد و شورش خراسان به پایان رسید.<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Reza Khan as the Commander in Chief|زبان=en|ص=545}}</ref> میرزا کوچک‌خان و انقلابیون [[جنبش جنگل]] هنوز بزرگ‌ترین چالش دولت تهران به حساب می‌آمدند، اما خروج روس‌ها آن‌ها را تضعیف کرده بود. در اوایل ژوئیه (تیر)، شوروی به‌طور غیرمنتظره‌ای در انزلی نیرو پیاده کرد و قزوین بار دیگر در دسترس میرزا کوچک‌خان قرار گرفت، اما روس‌ها تا هفدهم ژوئیه دوباره از ایران خارج شدند. میرزا و یارانش با ضدحملهٔ قزاق‌های قزوین مواجه شده و به اجبار عقب نشستند. در مرداد، رضاخان حمله‌ای دیگر علیه جنبش جنگل را آغاز و تا لنگرود و رودسر پیشروی کرد. تا اواخر مهر، رضاخان وارد رشت شده و میرزا به درون جنگل عقب‌نشینی کرد. پنج روز بعد، نبرد مهمی درگرفت و قزاق‌ها، علی‌رغم از دست دادن ۶۰۰ نفر، پیروز شدند. ۴ روز بعد رضاخان وارد انزلی شد و میرزا کوچک‌خان نیز در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات تالش از سرما یخ زد و درگذشت. با سرکوب پسیان و کوچک‌خان، جایگاه سردار سپه محکم‌تر از قبل شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=241}}</ref> در دی همان سال، رضاخان عنوان‌ها «قزاق» و «ژاندارم» را برانداخت و اصلاحات دیگری در سازماندهی ارتش ایجاد کرد. همچنین برنامه‌هایی برای ایجاد مدارس نظامی تدارک دید.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=242–243}}</ref>


[[احمدشاه]] ترجیح می‌داد خارج از کشور باشد و با تشکیل دولت توسط [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]] در بهمن ۱۳۰۰، در سفری شش‌ماهه برای «درمان» راهی فرنگ شد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=244}}</ref> در کابینهٔ جدید، رضاخان، مطابق انتظار، وزیر جنگ بود{{efn|[[عبدالحسین تیمورتاش]]، وزیر عدلیه، چهرهٔ مهم جدید کابینه بود که در سال‌های بعد تأثیرات مهمی بر سیاست ایران داشت.}} اما دیری نپایید که اختلاف بر سر افزایش بودجهٔ نظامی، منجر به استعفای مشیرالدوله شد. [[احمد قوام|قوام]] در خرداد ۱۳۰۱ به نخست‌وزیری بازگشت.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=253}}</ref> در همین خلال، [[پرسی لورن]] به عنوان وزیر مختار بریتانیا وارد ایران شده بود. او به دفعات با رضاخان دیدار کرد و مشاهدات او و تلگراف‌هایش به لندن، دولت بریتانیا را قانع کرد که سردار سپه، بازیگر اصلی صحنه سیاست ایران است. همچنین رضاخان قشون‌کشی‌های خود علیه خان‌های غیر مطیع را ادامه داد و [[اسماعیل سیمیتقو]] رهبر [[ایل شکاک]] در [[ارومیه]] و سیدجلال در گیلان را سرکوب نمود. مطیع‌کردن خان‌های جنوب که بیشترشان با بریتانیا عهدنامه امضا کرده بودند، برنامهٔ بعدی رضاخان بود. بریتانیا به‌طور کلی نیمهٔ جنوبی ایران را متعلق به خود می‌دانست و با [[شیخ خزعل]] «روابط ویژه» داشت. سردار سپه که با آغاز کار دولت قوام، از امور اداری کشور فارغ شده بود، انگلیسی‌ها را در جریان برنامهٔ لشکرکشی به جنوب گذاشت. لورن که خطر را احساس کرده بود، درخواست تعلیق آن را داد، اما سردار سپه گفت قشون از [[اصفهان]] راهی شده‌است که با اعتراض لورن به رئیس‌الوزرا مواجه شد. قوای دولتی در این مأموریت از ایلات کهگیلویه شکست خوردند و با ۴۰ کشته به اصفهان عقب‌نشینی کردند.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|ص=253–260|زبان=en}}</ref>
[[احمدشاه]] ترجیح می‌داد خارج از کشور باشد و با تشکیل دولت توسط [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]] در بهمن ۱۳۰۰، در سفری شش‌ماهه برای «درمان» راهی فرنگ شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=244}}</ref> در کابینهٔ جدید، رضاخان، مطابق انتظار، وزیر جنگ بود{{efn|[[عبدالحسین تیمورتاش]]، وزیر عدلیه، چهرهٔ مهم جدید کابینه بود که در سال‌های بعد تأثیرات مهمی بر سیاست ایران داشت.}} اما دیری نپایید که اختلاف بر سر افزایش بودجهٔ نظامی، منجر به استعفای مشیرالدوله شد. [[احمد قوام|قوام]] در خرداد ۱۳۰۱ به نخست‌وزیری بازگشت.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=253}}</ref> در همین خلال، پرسی لورن به عنوان وزیر مختار بریتانیا وارد ایران شده بود. او به دفعات با رضاخان دیدار کرد و مشاهدات او و تلگراف‌هایش به لندن، دولت بریتانیا را قانع کرد که سردار سپه، بازیگر اصلی صحنه سیاست ایران است. همچنین رضاخان قشون‌کشی‌های خود علیه خان‌های غیر مطیع را ادامه داد و اسماعیل سیمیتقو رهبر ایل شکاک در ارومیه و سیدجلال در گیلان را سرکوب نمود. مطیع‌کردن خان‌های جنوب که بیشترشان با بریتانیا عهدنامه امضا کرده بودند، برنامهٔ بعدی رضاخان بود. بریتانیا به‌طور کلی نیمهٔ جنوبی ایران را متعلق به خود می‌دانست و با [[شیخ خزعل]] «روابط ویژه» داشت. سردار سپه که با آغاز کار دولت قوام، از امور اداری کشور فارغ شده بود، انگلیسی‌ها را در جریان برنامهٔ لشکرکشی به جنوب گذاشت. لورن که خطر را احساس کرده بود، درخواست تعلیق آن را داد، اما سردار سپه گفت قشون از اصفهان راهی شده است که با اعتراض لورن به رئیس‌الوزرا مواجه شد. قوای دولتی در این مأموریت از ایلات کهگیلویه شکست خوردند و با ۴۰ کشته به اصفهان عقب‌نشینی کردند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|ص=253–260|زبان=en}}</ref>


لورن بدان نتیجه رسیده بود که رضاخان قصد دارد حاکمیت نظامی بر تمام کشور برقرار کند و در نتیجه، بریتانیا باید رابطهٔ خود با ایلات جنوبی را کاهش دهد، زیرا آن‌ها دیر یا زود در برابر رضاخان تسلیم خواهند شد. تا اردیبهشت، لورن طرفدار رضاخان شده بود و در مکاتبات خود با لندن، حمایت از یکپارچگی ایران را پیشنهاد می‌کرد، تا سدی در برابر نفوذ شوروی باشد؛ ولی [[جرج کرزن|کرزن]] هنوز قانع نشده بود و به او هشدار داد «ارتش ملی [رضاخان] ایجاد شده تا دوستان ما را نابود کند.» رضاخان، ۶ ماه بعد از درگیری یادشده، به لورن اطلاع داد که تحقیقاتش نشان داده خان‌های بختیاری دستور حمله را صادر کرده بودند و قصد لشکرکشی علیه آن‌ها را دارد. مدتی بعد، رضاخان، [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]] (رئیس‌الوزرا) و لورن، دوباره ملاقات کردند. لورن اطلاع داد که بریتانیا با حاکمیت دولت مرکزی بر تمام ایران، غیر از حوزهٔ نفوذ شیخ خزعل مشکلی ندارد. به هر روی، طرفین در مسئلهٔ شیخ خزعل، تا یک سال آینده به نتیجه نرسیدند.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=262–272}}</ref>
لورن بدان نتیجه رسیده بود که رضاخان قصد دارد حاکمیت نظامی بر تمام کشور برقرار کند و در نتیجه، بریتانیا باید رابطهٔ خود با ایلات جنوبی را کاهش دهد، زیرا آن‌ها دیر یا زود در برابر رضاخان تسلیم خواهند شد. تا اردیبهشت، لورن طرفدار رضاخان شده بود و در مکاتبات خود با لندن، حمایت از یکپارچگی ایران را پیشنهاد می‌کرد، تا سدی در برابر نفوذ شوروی باشد؛ ولی کرزن هنوز قانع نشده بود و به او هشدار داد «ارتش ملی [رضاخان] ایجاد شده تا دوستان ما را نابود کند.» رضاخان، ۶ ماه بعد از درگیری یادشده، به لورن اطلاع داد که تحقیقاتش نشان داده خان‌های بختیاری دستور حمله را صادر کرده بودند و قصد لشکرکشی علیه آن‌ها را دارد. مدتی بعد، رضاخان، مستوفی (رئیس‌الوزرا) و لورن، دوباره ملاقات کردند. لورن اطلاع داد که بریتانیا با حاکمیت دولت مرکزی بر تمام ایران، غیر از حوزهٔ نفوذ شیخ خزعل مشکلی ندارد. به هر روی، طرفین در مسئلهٔ شیخ خزعل، تا یک سال آینده به نتیجه نرسیدند.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=262–272}}</ref>


=== نخست‌وزیری و جمهوری‌خواهی ===
=== نخست‌وزیری و جمهوری‌خواهی ===
[[پرونده:RezaKhanCab1.jpg|بندانگشتی|رضاخان در دورهٔ نخست‌وزیری، وزیر جنگ نیز بود.]] با رفت و آمد [[فهرست نخست‌وزیران ایران|نخست‌وزیران مختلف]]، مشهود بود که رضاخان، سرانجام [[نخست‌وزیر ایران|رئیس‌الوزرا]] خواهد شد. در نتیجه، زمانی که [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]] در خرداد ۱۳۰۲ دولت تشکیل داد، همه آن را دولتی موقتی به حساب می‌آوردند. در این زمان، [[احمدشاه]] شدیداً از رضاخان بیمناک بود و احتمال می‌داد کودتا کند و به همین جهت، قصد داشت سریع‌تر به [[اروپا]] بازگردد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=277–278}}</ref> در ماه مهر، مشیرالدوله استعفاء داد و رضاخان در ملاقاتی با شاه، اعلام کرد تنها در صورتی از وزارت جنگ استعفا نمی‌دهد که رئیس‌الوزرا شود. چهار روز بعد، در ملاقاتی دیگر، شاه در حضور [[پرسی لورن|لورن]] اعلام کرد سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب خواهد کرد،{{efn|در این زمان عمر مجلس چهارم به پایان رسیده بود و مجلس پنجم هنوز تشکیل نشده بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۷۸}}</ref>}} به شرطی که رضاخان اجازه دهد شاه از کشور برود. سرانجام احمدشاه در اوایل آبان، رضاخان را به ریاست‌وزرا منصوب کرد و سپس، پنج روز زودتر از موعد، ایران را ترک کرد و هرگز بازنگشت.{{efn|خروج احمدشاه مصادف شد با استعفای [[محمد ششم]] عثمانی و اعلام جمهوری در ترکیه}}<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=280–281}}</ref> این اتفاقات همزمان شد با پیروزی [[حزب کارگر (بریتانیا)|حزب کارگر]] در انتخابات بریتانیا؛ کرزن کرسی وزارت خارجه را از دست داد و بدین طریق، دست رضاخان برای اقدام علیه خان‌های جنوب بازتر شد.<ref dir=ltr>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=302}}</ref>
[[پرونده:RezaKhanCab1.jpg|بندانگشتی|رضاخان در دورهٔ نخست‌وزیری، وزیر جنگ نیز بود.]] با رفت و آمد نخست‌وزیران مختلف، مشهود بود که رضاخان، سرانجام رئیس‌الوزرا خواهد شد. در نتیجه، زمانی که [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]] در خرداد ۱۳۰۲ دولت تشکیل داد، همه آن را دولتی موقتی به حساب می‌آوردند. در این زمان، [[احمدشاه]] شدیداً از رضاخان بیمناک بود و احتمال می‌داد کودتا کند و به همین جهت، قصد داشت سریع‌تر به اروپا بازگردد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=277–278}}</ref> در ماه مهر، مشیرالدوله استعفاء داد و رضاخان در ملاقاتی با شاه، اعلام کرد تنها در صورتی از وزارت جنگ استعفا نمی‌دهد که رئیس‌الوزرا شود. چهار روز بعد، در ملاقاتی دیگر، شاه در حضور لورن اعلام کرد سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب خواهد کرد،{{efn|در این زمان عمر مجلس چهارم به پایان رسیده بود و مجلس پنجم هنوز تشکیل نشده بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۷۸}}</ref>}} به شرطی که رضاخان اجازه دهد شاه از کشور برود. سرانجام احمدشاه در اوایل آبان، رضاخان را به ریاست‌وزرا منصوب کرد و سپس، پنج روز زودتر از موعد، ایران را ترک کرد و هرگز بازنگشت.{{efn|خروج احمدشاه مصادف شد با استعفای [[محمد ششم]] عثمانی و اعلام جمهوری در ترکیه}}<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=280–281}}</ref> این اتفاقات همزمان شد با پیروزی حزب کارگر در انتخابات بریتانیا؛ کرزن کرسی وزارت خارجه را از دست داد و بدین طریق، دست رضاخان برای اقدام علیه خان‌های جنوب بازتر شد.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=302}}</ref>


[[رئیس حکومت|ریاست دولت]] باعث درگیر شدن رضاخان در مسائلی غیرنظامی می‌شد که مهم‌ترین‌شان رابطه با بریتانیا و شوروی بود. شوروی بنا به دلایلی، از جمله این‌که او را رهبر مبارزهٔ ملی علیه نفوذ بریتانیا می‌دید، نظر مساعدی نسبت به رضاخان داشت اما مسائل اقتصادی بین دو کشور، تا پایان دورهٔ حکومت رضاخان، از دغدغه‌های مهم او بود.{{efn|ایران در آن زمان، بین کشورهای آسیایی بیشترین صادرات را به شوروی داشت و اقتصاد شمال کشور به بازارهای روسیه وابستگی شدیدی داشت.}} روابط با بریتانیا بهتر شده بود، اما علاوه بر مسئلهٔ خان‌های محلی، موضوعات دیگری نیز وجود داشت. مهم‌ترین این مسائل، بدهی‌هایی بود که بریتانیا ادعا می‌کرد ایران به آن کشور دارد. لورن مدت کوتاهی بعد از آغاز دولت رضاخان، با او دیدارهایی کرد. در دیدار دوم، لورن پیشنهاد تشکیل کمیسیون مشترکی برای بررسی نحوهٔ پرداخت بدهی‌های یاد شده را داد، اما رضاخان زیر بار نرفت که ایران به [[بریتانیا]] بدهی دارد؛ او گفت بریتانیا به دولت‌هایی که خود بر سر کار آورده کمک مالی کرده‌است و [[ایران]] هرگز بازپرداخت آن را نمی‌پذیرد، اما با تشکیل کمیسیون موافقت کرد. کمیسیون ملاقات‌هایی با حضور رضاخان و لورن تشکیل داد که به نتیجه نرسید. در اسفند، بریتانیا با درخواست رضاخان مبنی بر خروج نیروهای انگلیسی از بنادر [[خلیج فارس]] موافقت کرد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=300–305}}</ref>
ریاست دولت باعث درگیر شدن رضاخان در مسائلی غیرنظامی می‌شد که مهم‌ترین‌شان رابطه با بریتانیا و شوروی بود. شوروی بنا به دلایلی، از جمله این‌که او را رهبر مبارزهٔ ملی علیه نفوذ بریتانیا می‌دید، نظر مساعدی نسبت به رضاخان داشت اما مسائل اقتصادی بین دو کشور، تا پایان دورهٔ حکومت رضاخان، از دغدغه‌های مهم او بود.{{efn|ایران در آن زمان، بین کشورهای آسیایی بیشترین صادرات را به شوروی داشت و اقتصاد شمال کشور به بازارهای روسیه وابستگی شدیدی داشت.}} روابط با بریتانیا بهتر شده بود، اما علاوه بر مسئلهٔ خان‌های محلی، موضوعات دیگری نیز وجود داشت. مهم‌ترین این مسائل، بدهی‌هایی بود که بریتانیا ادعا می‌کرد ایران به آن کشور دارد. لورن مدت کوتاهی بعد از آغاز دولت رضاخان، با او دیدارهایی کرد. در دیدار دوم، لورن پیشنهاد تشکیل کمیسیون مشترکی برای بررسی نحوهٔ پرداخت بدهی‌های یاد شده را داد، اما رضاخان زیر بار نرفت که ایران به [[بریتانیا]] بدهی دارد؛ او گفت بریتانیا به دولت‌هایی که خود بر سر کار آورده کمک مالی کرده است و [[ایران]] هرگز بازپرداخت آن را نمی‌پذیرد، اما با تشکیل کمیسیون موافقت کرد. کمیسیون ملاقات‌هایی با حضور رضاخان و لورن تشکیل داد که به نتیجه نرسید. در اسفند، بریتانیا با درخواست رضاخان مبنی بر خروج نیروهای انگلیسی از بنادر [[خلیج فارس]] موافقت کرد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=300–305}}</ref>


چند ماه بعد از آغاز رئیس‌الوزرایی رضاخان، به خصوص از اسفند، تبلیغات گسترده برای برپایی [[جمهوری]] آغاز شد و [[حزب تجدد|تجددخواهان]]، [[ملی‌گرایی|ناسیونالیست‌ها]]، تمرکز طلبان و [[سوسیالیسم|سوسیالیست‌ها]] همگی از آن حمایت می‌کردند. ارتش بیشترین نقش را در این تبلیغات داشت. تا آن زمان مجلس پنجم گشایش یافته بود و اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۴–۳۸۵}}</ref> سردار سپه قصد داشت اعلام جمهوری تا پیش از [[نوروز]] انجام شود تا با حضور به عنوان [[رئیس‌جمهور]] آینده در مراسم سال نو، جایگاهش به عنوان [[رئیس کشور]] بعدی تثبیت شود.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=310–311}}</ref> تبلیغات برای جمهوری با مخالفت مذهبیون، به رهبری [[سید حسن مدرس|مدرس]]، همراه شد. اما به هر روی جنبش جمهوری شکست خورد؛ بعد از سیلی‌خوردن مدرس از برادر [[فرج‌الله بهرامی]]، در برابر [[عمارت بهارستان|ساختمان مجلس]] تظاهراتی ایجاد شد و رضاخان به گارد مجلس دستور داد تظاهرات‌کنندگان را متفرق کند که باعث کشته‌شدن تعدادی از آن‌ها شد. این واقعه واکنش‌های تندی برانگیخت و رضاخان استعفاء کرد<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۴–۳۸۵}}</ref> اما مجلس ۹۴ به ۶، رای به بازگشتش داد<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=318}}</ref> و او را با تشریفات رسمی بازگرداندند. سپس در [[قم]] به «نصیحت» روحانیون بلند مرتبهٔ [[شیعه]] مبنی بر ادامهٔ نظام پادشاهی و عدم تأسیس جمهوری گوش کرد و زان پس خود را حافظ [[اسلام]] نشان می‌داد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۴–۳۸۵}}</ref>
چند ماه بعد از آغاز رئیس‌الوزرایی رضاخان، به خصوص از اسفند، تبلیغات گسترده برای برپایی جمهوری آغاز شد و تجددخواهان، ناسیونالیست‌ها، تمرکز طلبان و سوسیالیست‌ها همگی از آن حمایت می‌کردند. ارتش بیشترین نقش را در این تبلیغات داشت. تا آن زمان مجلس پنجم گشایش یافته بود و اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۴–۳۸۵}}</ref> سردار سپه قصد داشت اعلام جمهوری تا پیش از نوروز انجام شود تا با حضور به عنوان رئیس‌جمهور آینده در مراسم سال نو، جایگاهش به عنوان رئیس کشور بعدی تثبیت شود.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=310–311}}</ref> تبلیغات برای جمهوری با مخالفت مذهبیون، به رهبری [[سید حسن مدرس|مدرس]]، همراه شد. اما به هر روی جنبش جمهوری شکست خورد؛ بعد از سیلی‌خوردن مدرس از برادر [[فرج‌الله بهرامی]]، در برابر ساختمان مجلس تظاهراتی ایجاد شد و رضاخان به گارد مجلس دستور داد تظاهرات‌کنندگان را متفرق کند که باعث کشته‌شدن تعدادی از آن‌ها شد. این واقعه واکنش‌های تندی برانگیخت و رضاخان استعفاء کرد<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۴–۳۸۵}}</ref> اما مجلس ۹۴ به ۶، رای به بازگشتش داد<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=318}}</ref> و او را با تشریفات رسمی بازگرداندند. سپس در [[قم]] به «نصیحت» روحانیون بلند مرتبهٔ [[شیعه]] مبنی بر ادامهٔ نظام پادشاهی و عدم تأسیس جمهوری گوش کرد و زان پس خود را حافظ [[اسلام]] نشان می‌داد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۴–۳۸۵}}</ref>


رضاخان نخستین گام‌ها برای ساخت [[راه‌آهن سراسری ایران]] را در همین دوره برداشت. دولت ایران دو شرکت آمریکایی را به ایران دعوت کرد و از آن‌جا که پولی برای تأمین هزینه نداشت، در ازای امتیاز نفت شمال، از شرکت نفت سینکلر ۱۰ میلیون دلار وام گرفت. دولت بریتانیا مدعی بود کمپانی بریتانیایی «سندیکای راه‌آهن ایران» (PRS) امتیاز ساخت [[راه‌آهن ایران|راه‌آهن در ایران]] را در اختیار دارد، اما مشخص شد چنین نیست و ایران آزاد است با دیگر شرکت‌ها قرارداد امضا کند.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=306–307}}</ref> در فروردین ۱۳۰۴، با تصویب مجلس، تقویم رسمی ایران اصلاح شد؛ نام‌های زرتشتی ماه‌ها را دوباره رسمیت دادند و و [[اعتدال بهاری]] و [[نوروز]]، آغاز سال در نظر گرفته شد. در اردیبهشت همان سال، نخستین [[بانکداری در ایران|بانک ایرانی]] با کمک سرمایهٔ قوای نظامی تأسیس شد. در آغاز بانک ارتش، مدت کوتاهی بانک پهلوی و سرانجام [[بانک سپه]] نامیده شد. سپس، داشتن [[اسناد هویتی در ایران|شناسنامه]] و نام خانوادگی اجباری شده و القاب سنتی برافتادند. رضاخان خود نام پهلوی را به عنوان نام خانوادگی‌اش انتخاب کرد. انحصار واردات [[قند]] و [[شکر]] به دولت داده شد تا سود آن در ساخت راه‌آهن به کار گرفته شود. قانون مهم دیگر، خدمت [[سربازی در ایران|سربازی اجباری]] برای همهٔ مردان ۲۱ ساله به مدت ۲ سال بود. زمین‌داران و روحانیون با این قانون مخالفت کردند، اما [[اقلیت‌های مذهبی در ایران|اقلیت‌های مذهبی]] آن را به فال نیک گرفتند، زیرا مطابق [[احکام اسلام|شریعت اسلام]] تا آن زمان حق حمل اسلحه نداشتند اما با قوانین جدید، امکان خدمت نظامی برای آن‌ها فراهم شده بود.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=358–360}}</ref>
رضاخان نخستین گام‌ها برای ساخت راه‌آهن سراسری ایران را در همین دوره برداشت. دولت ایران دو شرکت آمریکایی را به ایران دعوت کرد و از آن‌جا که پولی برای تأمین هزینه نداشت، در ازای امتیاز نفت شمال، از شرکت نفت سینکلر ۱۰ میلیون دلار وام گرفت. دولت بریتانیا مدعی بود کمپانی بریتانیایی «سندیکای راه‌آهن ایران» (PRS) امتیاز ساخت راه‌آهن در ایران را در اختیار دارد، اما مشخص شد چنین نیست و ایران آزاد است با دیگر شرکت‌ها قرارداد امضا کند.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=306–307}}</ref> در فروردین ۱۳۰۴، با تصویب مجلس، تقویم رسمی ایران اصلاح شد؛ نام‌های زرتشتی ماه‌ها را دوباره رسمیت دادند و و اعتدال بهاری و [[نوروز]]، آغاز سال در نظر گرفته شد. در اردیبهشت همان سال، نخستین بانک ایرانی با کمک سرمایهٔ قوای نظامی تأسیس شد. در آغاز بانک ارتش، مدت کوتاهی بانک پهلوی و سرانجام [[بانک سپه]] نامیده شد. سپس، داشتن شناسنامه و نام خانوادگی اجباری شده و القاب سنتی برافتادند. رضاخان خود نام پهلوی را به عنوان نام خانوادگی‌اش انتخاب کرد. انحصار واردات [[قند]] و [[شکر]] به دولت داده شد تا سود آن در ساخت راه‌آهن به کار گرفته شود. قانون مهم دیگر، خدمت سربازی اجباری برای همهٔ مردان ۲۱ ساله به مدت ۲ سال بود. زمین‌داران و روحانیون با این قانون مخالفت کردند، اما [[اقلیت‌های مذهبی در ایران|اقلیت‌های مذهبی]] آن را به فال نیک گرفتند، زیرا مطابق [[احکام اسلام|شریعت اسلام]] تا آن زمان حق حمل اسلحه نداشتند اما با قوانین جدید، امکان خدمت نظامی برای آن‌ها فراهم شده بود.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=358–360}}</ref>


شاه در زمان خروج از کشور، نگرانی خود از ترقی رضاخان را با [[شیخ خزعل]] در میان گذاشته بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۷}}</ref> شیخ خزعل که برخورد با سردار سپه را اجتناب‌ناپذیر یافته بود، در تابستان ۱۳۰۳ طوایف اطراف را برای مقاومت علیه او گردآورد<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=336}}</ref> و خود را رئیس «کمیتهٔ قیام سعادت» نامید. او در تلگرافی به تهران، خواهان بازگشت حکومت مشروطه و احمدشاه و نیز برکناری رضاخان شد. بین سیاست‌مداران مستقر در تهران و همچنین هیئت نمایندگی شوروی، اتفاق نظری وجود داشت که این توطئه‌ای از سوی بریتانیا برای از پیش‌رو برداشتن رضاخان است. مدرس و [[محمدحسن میرزا|ولیعهد]] از شیخ خزعل پشتیبانی کردند، اما شاه سکوت کرد. رضاخان زمان را از دست نداد. او با [[جعفرقلی‌خان بختیاری|سردار اسعد سوم]] که از اعضای کابینه‌اش و یکی از خان‌های مهم بختیاری بود، بابت همراهی ایلات بختیاری هماهنگ کرد و سپس راهی [[اصفهان]] شد.<ref>مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، ص ۵۱۴</ref> سردار سپه از شیخ خزعل خواست عذرخواهی کند یا عواقب کار خود را بپذیرد. لورن تعطیلات خود در [[لندن]] را کوتاه کرد و به سرعت راهی [[استان خوزستان|خوزستان]] شد. [[وزارت امور خارجه بریتانیا|وزارت خارجهٔ بریتانیا]] خواهان درگیری داخلی در ایران نبود<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۷–۳۹۱}}</ref> و کنسول بریتانیا در اهواز با هدف حفظ ظاهر، شیخ خزعل را قانع کرد که عذرخواهی کند و او نیز چنین کرد،<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=341}}</ref> اما رضاخان به پیشروی ادامه داد و خواهان تسلیم بی‌قید و شرط او شد. وزرات خارجهٔ بریتانیا که به‌شدت از رضاخان دلگیر شده بود، وساطت کرد و سردار سپه و شیخ خزعل با یکدیگر دیدار کردند و به [[قرآن]] عهد دوستی خوردند. رضاخان قول داد شیخ خزعل حاکم [[اهواز]] بماند و سپس برای زیارت [[عتبات عالیات|عتبات]] راهی [[عراق]] شد، اما در بازگشت دستور داد شیخ خزعل را دستگیر و املاکش را ضبط کنند. وی را در تهران زندانی کردند و چند سال بعد در حبس کشتند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۷–۳۹۱}}</ref> تمام این اتفاقات روی هم رفته بریتانیا را قانع کرد که زمان تغییر سیاست نسبت به ایران فرا رسیده‌است.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=347}}</ref>
شاه در زمان خروج از کشور، نگرانی خود از ترقی رضاخان را با [[شیخ خزعل]] در میان گذاشته بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۷}}</ref> شیخ خزعل که برخورد با سردار سپه را اجتناب‌ناپذیر یافته بود، در تابستان ۱۳۰۳ طوایف اطراف را برای مقاومت علیه او گردآورد<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=336}}</ref> سردار سپه از شیخ خزعل خواست عذرخواهی کند یا عواقب کار خود را بپذیرد. لورن تعطیلات خود در لندن را کوتاه کرد و به سرعت راهی خوزستان شد. وزارت خارجهٔ بریتانیا خواهان درگیری داخلی در ایران نبود<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۷–۳۹۱}}</ref> و کنسول بریتانیا در اهواز با هدف حفظ ظاهر، شیخ خزعل را قانع کرد که عذرخواهی کند و او نیز چنین کرد،<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=341}}</ref> اما رضاخان به پیشروی ادامه داد و خواهان تسلیم بی‌قید و شرط او شد. وزرات خارجهٔ بریتانیا که به‌شدت از رضاخان دلگیر شده بود، وساطت کرد و سردار سپه و شیخ خزعل با یکدیگر دیدار کردند و به [[قرآن]] عهد دوستی خوردند. رضاخان قول داد شیخ خزعل حاکم اهواز بماند و سپس برای زیارت [[عتبات عالیات|عتبات]] راهی [[عراق]] شد، اما در بازگشت دستور داد شیخ خزعل را دستگیر و املاکش را ضبط کنند. وی را در تهران زندانی کردند و چند سال بعد در حبس کشتند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۸۷–۳۹۱}}</ref> تمام این اتفاقات روی هم رفته بریتانیا را قانع کرد که زمان تغییر سیاست نسبت به ایران فرا رسیده است.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=347}}</ref>


=== رسیدن به پادشاهی ===
=== رسیدن به پادشاهی ===
[[پرونده:Reza shah coronation.jpg|بندانگشتی|تاج‌گذاری رضاشاه]]
[[پرونده:Reza shah coronation.jpg|بندانگشتی|تاج‌گذاری رضاشاه]]
[[پرونده:Reza Shah takes the throne.jpg|بندانگشتی|بر تخت نشستن رضاشاه]]
[[پرونده:Reza Shah takes the throne.jpg|بندانگشتی|بر تخت نشستن رضاشاه]]
سردار سپه بعد از دو ماه، به [[تهران]] بازگشت. طرفدارانش برنامهٔ ورود فاتحانه‌ای تدارک دیدند و آتش‌بازی تا سه روز در تهران و مراکز [[استان‌های ایران|استان‌ها]] ادامه داشت. پیروزی بدون خون‌ریزی در جنوب، بر احترامش نزد مردم شهر افزوده بود. هرج و مرج در کشور به پایان رسیده بود و صدای مخالفان رضاخان به صورت عمومی، دیگر شنیده نمی‌شد. منتقدان سردار سپه با اظهار امیدواری جهت بازگشت [[احمدشاه|شاه]]، مخالفت خود را به شکل سربسته‌ای ابراز می‌کردند؛ آن‌ها امید داشتند احمدشاه در بازگشت، رضاخان را برکنار کند یا حداقل، حضورش از قدرت او بکاهد. اما تقریباً بر همه عیان بود که رضاخان هنوز قدم آخر را برنداشته‌است. بعد از شکست پروژهٔ [[جمهوری‌خواهی]]، رضاخان می‌دانست حمایت مطلق [[مجلس شورای ملی|مجلس]] برای [[شاه]] شدنش ضرورت دارد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=351–352}}</ref> خاصه آن‌که بر خلاف جمهوری، تجدد طلبان و [[اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی|شوروی]] احتمالاً از پادشاهی او حمایت نمی‌کردند. بریتانیا در هر دو حالت بی‌طرف بود و رضاخان حمایت [[آخوند|روحانیون]] را مهم می‌دانست. او به دیدارهای خود با رهبران مذهبی افزود. رضاخان همچنین پیشتر شورایی غیررسمی متشکل از [[حسن پیرنیا|مشیرالدوله]]، [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]]، [[محمد مصدق|مصدق]]، [[سید حسن تقی‌زاده|تقی‌زاده]]، [[یحیی دولت‌آبادی|دولت‌آبادی]]، [[حسین علاء|علاء]]، [[مهدی‌قلی هدایت|مخبرالدوله]] و [[محمدعلی فروغی|فروغی]] تشکیل داده بود و این شورا هر هفته دیدار می‌کرد. رضاخان در دی ۱۳۰۳ به این شورا خبر داد که ادامهٔ همکاری با شاه و [[محمدحسن میرزا|ولیعهد]] برایش ممکن نیست و باید به دنبال راهی برای عزل آن‌ها باشد. در نشست بعدی، مشیرالدوله به نمایندگی از جمع توضیح داد این عمل با [[قانون اساسی مشروطه|قانون اساسی]] مغایر است؛ رضاخان با بی‌میلی پذیرفت، اما درخواست کرد مجلس او را فرماندهٔ عالی قوا بنامد. آن‌ها پذیرفتند و مدرس را نیز راضی کردند و در بهمن، مجلس طرح نام‌برده را تصویب کرد. با حضور [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]]، [[علی‌اکبر داور|داور]] و [[فیروز فیروز|فیروز]]، مجلس به‌طور کلی تحت اختیار رضاخان بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۹۱–۳۹۳}}</ref><ref name="autogenerated9"/><ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۹</ref><ref>{{یادکرد وب |عنوان=مذاکرات جلسه ۲۵۸ دوره دوم مجلس شورای ملی دوازدهم ربیع‌الاول ۱۳۲۹ |نشانی=https://www.ical.ir/ical/fa/Content/4_artmajles1/جلسه258-صورت-مشروح-روز-شنبه-12شهر-جمادی‌الثانی1329}}{{پیوند مرده}}</ref>
سردار سپه بعد از دو ماه، به تهران بازگشت. طرفدارانش برنامهٔ ورود فاتحانه‌ای تدارک دیدند و آتش‌بازی تا سه روز در تهران و مراکز استان‌ها ادامه داشت. پیروزی بدون خون‌ریزی در جنوب، بر احترامش نزد مردم شهر افزوده بود. هرج و مرج در کشور به پایان رسیده بود و صدای مخالفان رضاخان به صورت عمومی، دیگر شنیده نمی‌شد. منتقدان سردار سپه با اظهار امیدواری جهت بازگشت [[احمدشاه|شاه]]، مخالفت خود را به شکل سربسته‌ای ابراز می‌کردند؛ آن‌ها امید داشتند احمدشاه در بازگشت، رضاخان را برکنار کند یا حداقل، حضورش از قدرت او بکاهد. اما تقریباً بر همه عیان بود که رضاخان هنوز قدم آخر را برنداشته است. بعد از شکست پروژهٔ جمهوری‌خواهی، رضاخان می‌دانست حمایت مطلق مجلس برای [[شاه]] شدنش ضرورت دارد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=351–352}}</ref> خاصه آن‌که بر خلاف جمهوری، تجدد طلبان و شوروی احتمالاً از پادشاهی او حمایت نمی‌کردند. بریتانیا در هر دو حالت بی‌طرف بود و رضاخان حمایت [[آخوند|روحانیون]] را مهم می‌دانست. او به دیدارهای خود با رهبران مذهبی افزود. رضاخان همچنین پیشتر شورایی غیررسمی متشکل از مشیرالدوله، مستوفی، مصدق، [[سید حسن تقی‌زاده|تقی‌زاده]]، [[یحیی دولت‌آبادی|دولت‌آبادی]]، [[حسین علاء|علاء]]، [[مهدی‌قلی هدایت|مخبرالدوله]] و [[محمدعلی فروغی|فروغی]] تشکیل داده بود و این شورا هر هفته دیدار می‌کرد. رضاخان در دی ۱۳۰۳ به این شورا خبر داد که ادامهٔ همکاری با شاه و [[محمدحسن میرزا|ولیعهد]] برایش ممکن نیست و باید به دنبال راهی برای عزل آن‌ها باشد. در نشست بعدی، مشیرالدوله به نمایندگی از جمع توضیح داد این عمل با [[قانون اساسی مشروطه|قانون اساسی]] مغایر است؛ رضاخان با بی‌میلی پذیرفت، اما درخواست کرد مجلس او را فرماندهٔ عالی قوا بنامد. آن‌ها پذیرفتند و مدرس را نیز راضی کردند و در بهمن، مجلس طرح نام‌برده را تصویب کرد. با حضور [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]]، [[علی‌اکبر داور|داور]] و [[فیروز فیروز|فیروز]]، مجلس به‌طور کلی تحت اختیار رضاخان بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۳۹۱–۳۹۳}}</ref>


تا تابستان ۱۳۰۴ تبدیل‌شدن رضاخان به [[رئیس کشور]] امری اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. دربار و ولیعهد که از این موضوع آگاه بودند، بی‌وقفه تلاش می‌کردند شاه را بازگردانند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۴}}</ref> در اواخر شهریور، احمدشاه در [[تلگراف|تلگرافی]] رضاخان را در جریان بازگشت خود به ایران در ۱۰ مهر قرار داد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=364}}</ref> بسیار بعید به نظر می‌رسید او بدون اطمینان از حمایت انگلیسی‌ها بازگردد. سرانجام، ولیعهد «نظر شخصی سر پرسی لورن» را جویا شد و او نیز از اظهار نظر در امور داخلی ایران خودداری کرد. تا یک ماه پیش از اعلام پایان [[قاجاریان|قاجاریه]]، مثلث تیمورتاش، داور و فیروز، همهٔ جناح‌های مجلس به غیر از یاران [[سید حسن مدرس|مدرس]] را با خود همراه کرده بود. مخالفت سوسیالیست‌ها و رهبرشان [[سلیمان اسکندری|سلیمان میرزا]] محتمل به نظر می‌رسید اما رضاخان به او قول داد [[مجلس مؤسسان نخست ایران|مجلس مؤسسان]] به او فقط عنوان دائمی شاه بدهد.<ref>{{یادکرد وب |عنوان=مذاکرات جلسه ۱۸۰ دوره چهارم مجلس شورای ملی دهم قوس ۱۳۰۱ |نشانی=https://mashruteh.org/wiki/index.php?title=مذاکرات_مجلس_شورای_ملی_۱۰_آذر_(قوس)_۱۳۰۱_نشست_۱۸۰}}</ref><ref>{{یادکرد وب |عنوان=مذاکرات جلسه چهاردهم دوره پنجم مجلس شورای ملی سوم ثور ۱۳۰۳ |نشانی=https://www.ical.ir/ical/fa/Content/4_artmajles1/جلسه-14-صورت-مشروح-مجلس-لیله-سه-شنبه-سوم-ثور-1303-مطابق-هفدهم-رمضان-المبارک-1342}}{{پیوند مرده}}</ref> بریتانیا و شوروی هنوز تصور می‌کردند این‌ها قدمی به سوی اعلام جمهوری است. در اوایل مهر، در تهران بلوای نان ایجاد شد و معترضان جلوی مجلس شعار «ما نان می‌خواهیم، شاه نمی‌خواهیم» سر دادند. یکی دو هفته بعد، تلگراف‌های زیادی از استان‌ها برای خلع سلسلهٔ قاجار به تهران ارسال شد که ۷ آبان در مجلس بررسی شد. همان شب و شب بعد، داور ۸۴ نفر از نمایندگان مجلس را به خانهٔ رضاخان برد و آن‌ها طرح مادهٔ واحده مبنی بر خلع احمدشاه را یک به یک امضا کردند. طرح مادهٔ واحده در ۹ آبان به مجلس تقدیم شد. مستوفی از ریاست مجلس استعفاء کرد، اما [[سید محمد تدین]] (معاون او و از طرفداران رضاخان) ریاست جلسه را بر عهده گرفت و اجازهٔ اعتراض به مدرس نداد. مدرس جلسه را غیرقانونی اعلام کرد و با عصبانیت خارج شد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۵–۳۹۷}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|نشانی=https://books.google.ee/books/about/Iran_Between_Two_Revolutions.html?id=qh_QotrY7RkC&redir_esc=y|عنوان=Iran Between Two Revolutions|نام خانوادگی=Abrahamian|نام=Ervand|تاریخ=1982-07-21|ناشر=Princeton University Press|شابک=0691101345|زبان=en}}</ref>
تا تابستان ۱۳۰۴ تبدیل‌شدن رضاخان به رئیس کشور امری اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. دربار و ولیعهد که از این موضوع آگاه بودند، بی‌وقفه تلاش می‌کردند شاه را بازگردانند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۴}}</ref> در اواخر شهریور، احمدشاه در تلگرافی رضاخان را در جریان بازگشت خود به ایران در ۱۰ مهر قرار داد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=364}}</ref> بسیار بعید به نظر می‌رسید او بدون اطمینان از حمایت انگلیسی‌ها بازگردد. سرانجام، ولیعهد «نظر شخصی سر پرسی لورن» را جویا شد و او نیز از اظهار نظر در امور داخلی ایران خودداری کرد. تا یک ماه پیش از اعلام پایان [[قاجاریان|قاجاریه]]، مثلث تیمورتاش، داور و فیروز، همهٔ جناح‌های مجلس به غیر از یاران [[سید حسن مدرس|مدرس]] را با خود همراه کرده بود. مخالفت سوسیالیست‌ها و رهبرشان [[سلیمان اسکندری|سلیمان میرزا]] محتمل به نظر می‌رسید اما رضاخان به او قول داد [[مجلس مؤسسان نخست ایران|مجلس مؤسسان]] به او فقط عنوان دائمی شاه بدهد.<ref>{{یادکرد وب |عنوان=مذاکرات جلسه ۱۸۰ دوره چهارم مجلس شورای ملی دهم قوس ۱۳۰۱ |نشانی=https://mashruteh.org/wiki/index.php?title=مذاکرات_مجلس_شورای_ملی_۱۰_آذر_(قوس)_۱۳۰۱_نشست_۱۸۰}}</ref><ref>{{یادکرد وب |عنوان=مذاکرات جلسه چهاردهم دوره پنجم مجلس شورای ملی سوم ثور ۱۳۰۳ |نشانی=https://www.ical.ir/ical/fa/Content/4_artmajles1/جلسه-14-صورت-مشروح-مجلس-لیله-سه-شنبه-سوم-ثور-1303-مطابق-هفدهم-رمضان-المبارک-1342}}{{پیوند مرده}}</ref> بریتانیا و شوروی هنوز تصور می‌کردند این‌ها قدمی به سوی اعلام جمهوری است. در اوایل مهر، در تهران بلوای نان ایجاد شد و معترضان جلوی مجلس شعار «ما نان می‌خواهیم، شاه نمی‌خواهیم» سر دادند. یکی دو هفته بعد، تلگراف‌های زیادی از استان‌ها برای خلع سلسلهٔ قاجار به تهران ارسال شد که ۷ آبان در مجلس بررسی شد. همان شب و شب بعد، داور ۸۴ نفر از نمایندگان مجلس را به خانهٔ رضاخان برد و آن‌ها طرح مادهٔ واحده مبنی بر خلع احمدشاه را یک به یک امضا کردند. طرح مادهٔ واحده در ۹ آبان به مجلس تقدیم شد. مستوفی از ریاست مجلس استعفاء کرد، اما [[سید محمد تدین]] (معاون او و از طرفداران رضاخان) ریاست جلسه را بر عهده گرفت و اجازهٔ اعتراض به مدرس نداد. مدرس جلسه را غیرقانونی اعلام کرد و با عصبانیت خارج شد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۵–۳۹۷}}</ref>


چهار نفر از اعضای شورای رضاخان، یعنی تقی‌زاده، مصدق، علاء و دولت‌آبادی، ضمن قدردانی از خدمات او، در مخالفت با مادهٔ ذکر شده سخنرانی کردند.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=369}}</ref> اما با تصویب مجلس، احمدشاه از سلطنت خلع و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به [[مجلس مؤسسان نخست ایران|مجلس مؤسسان]] واگذار شد.<ref>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Pillars of the Pahlavi Throne|زبان=en|ص=568}}</ref> بیشتر اعضای طبقهٔ حاکمه از اقدام مجلس راضی بودند و فقط روحانیون علیه آن اقدامی نکردند<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۷–۳۹۸}}</ref> که آن‌ها نیز به‌طور کلی تا زمانی‌که نظام سلطنتی بود و جمهوری نمی‌شد، مسئله را حیاتی نمی‌یافتند.{{efn|جمهوری در نظر روحانیون یادآور اصلاحات سکولار آتاتورک در ترکیه بود و به همین دلیل از برپایی حکومتی مشابه در ایران هراسان بودند.}}<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=377}}</ref> قضاوت دربارهٔ نظر عامه مردم آسان نیست اما قابل ذکر است که آنان که رای موافق دادند، در انتخابات بعدی تهران رای نیاوردند. [[سفارت بریتانیا در تهران|سفارت انگلیس]] به کنسول‌گری‌هایش دستور داد دربارهٔ نظر مردم گزارش‌هایی تهیه کنند و کنسول‌گری‌ها فقط نظر مردم در [[استان سیستان و بلوچستان|سیستان]] و [[یزد]] را هم‌سو با نمایندگان یافتند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۷–۳۹۸}}</ref> مدت کوتاهی بعد از تصویب ماده واحده، رضاخان از ریاست وزرا استعفا داد و فروغی موقتاً جانشین او شد.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=نقش فروغی در تأسیس و بقای سلطنت پهلوی|نشانی=http://oral-history.ir/?page=post&id=1371/|وبگاه=تاریخ شفاهی|بازبینی=2021-08-26}}</ref> قوای نظامی قصرهای سلطنتی را در دست گرفتند و ولیعهد به [[عراق]] فرستاده شد.{{efn|او سپس خود را به پاریس نزد احمدشاه رساند}} سه روز تعطیلی و جشن اعلام شد و رضاخان بیانیه‌ای صادر کرد. احمدشاه در تلگرافی خلع خود را به رسمیت نشناخت و تهدید کرد موضوع را به [[جامعه ملل]] خواهد کشاند، هر چند اعضای ارشد [[قاجاریان|سلسله قاجار]] در ایران به رضاخان پهلوی تبریک گفتند.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=376–378}}</ref>
چهار نفر از اعضای شورای رضاخان، یعنی تقی‌زاده، مصدق، علاء و دولت‌آبادی، ضمن قدردانی از خدمات او، در مخالفت با مادهٔ ذکر شده سخنرانی کردند.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=369}}</ref> اما با تصویب مجلس، احمدشاه از سلطنت خلع و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد.<ref>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Pillars of the Pahlavi Throne|زبان=en|ص=568}}</ref> بیشتر اعضای طبقهٔ حاکمه از اقدام مجلس راضی بودند و فقط روحانیون علیه آن اقدامی نکردند<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۷–۳۹۸}}</ref> که آن‌ها نیز به‌طور کلی تا زمانی‌که نظام سلطنتی بود و جمهوری نمی‌شد، مسئله را حیاتی نمی‌یافتند.{{efn|جمهوری در نظر روحانیون یادآور اصلاحات سکولار آتاتورک در ترکیه بود و به همین دلیل از برپایی حکومتی مشابه در ایران هراسان بودند.}}<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=377}}</ref> قضاوت دربارهٔ نظر عامه مردم آسان نیست اما قابل ذکر است که آنان که رای موافق دادند، در انتخابات بعدی تهران رای نیاوردند. سفارت انگلیس به کنسول‌گری‌هایش دستور داد دربارهٔ نظر مردم گزارش‌هایی تهیه کنند و کنسول‌گری‌ها فقط نظر مردم در سیستان و یزد را هم‌سو با نمایندگان یافتند.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاخان و پایان هرج‌ومرج|زبان=fa|ص=۳۹۷–۳۹۸}}</ref> مدت کوتاهی بعد از تصویب ماده واحده، رضاخان از ریاست وزرا استعفا داد و فروغی موقتاً جانشین او شد.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=نقش فروغی در تأسیس و بقای سلطنت پهلوی|نشانی=http://oral-history.ir/?page=post&id=1371/|وبگاه=تاریخ شفاهی|بازبینی=2021-08-26}}</ref> قوای نظامی قصرهای سلطنتی را در دست گرفتند و ولیعهد به عراق فرستاده شد.{{efn|او سپس خود را به پاریس نزد احمدشاه رساند}} سه روز تعطیلی و جشن اعلام شد و رضاخان بیانیه‌ای صادر کرد. احمدشاه در تلگرافی خلع خود را به رسمیت نشناخت و تهدید کرد موضوع را به جامعه ملل خواهد کشاند، هر چند اعضای ارشد سلسله قاجار در ایران به رضاخان پهلوی تبریک گفتند.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=376–378}}</ref>


در ۱۲ آبان ۱۳۰۴ فرمان برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان صادر شد، زیرا رضاخان بیم داشت گذر زمان باعث قدرت‌گرفتن مخالفان شود. تنها به کسانی که رای موافق‌شان تضمین بود اجازهٔ حضور در انتخابات داده شد و در برخی حوزه‌ها نماینده را بدون انتخابات برگزیدند. تمام کشورهای حاضر در [[ایران]] (غیر از [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]] که تا صدور رای مجلس مؤسسان صبر کرد) به رسم ادب به [[وزارت امور خارجه ایران|وزارت خارجه]] نامه نوشتند. نخستین جلسهٔ مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۰۴ با سخنرانی رضاخان تشکیل شد. او تأکید کرد که نمایندگان باید در زمانی کوتاه به نتیجه برسند. کمیسیون مطالعه پس از بررسی اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ متمم قانون اساسی و بازنگری آن‌ها، اصول پیشنهادی خود را در جلسهٔ چهارم به تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۰۴، به مجلس تسلیم و روز بعد، رضا پهلوی را شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینان‌اش که از مادر ایرانی متولد شده باشند را [[ولیعهد سلطنت مشروطه ایران|ولیعهد]] اعلام کرد. سلیمان میرزا و دو سوسیالیست دیگر تنها کسانی بودند که رای ممتنع دادند.{{efn|دیگر نمایندگان حاضر (۲۵۷ نفر) همگی رای موافق دادند}} سرانجام رضاخان در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در [[مجلس مؤسسان]] حاضر و با ادای سوگند به [[قرآن]]، رسماً رضاشاه پهلوی نامیده شد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=376–381}}</ref> رضاشاه همان روز برای نخستین بار بر [[تخت مرمر]] نشست. [[ملکه جهان]]، مادر احمدشاه، تلاش کرد از مراجع عتبات حکم [[ارتداد در اسلام|خارج از دین بودن]] رضاخان را بگیرد، اما به موقع به عراق نرسید.<ref>شاهان و زنان فراموش شده قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران</ref> مراسم [[تاج‌گذاری]] رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در [[تالار سلام]] انجام شد. تدارکات این مراسم بر عهدهٔ [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]] بود و [[تاج پهلوی|تاج جدیدی]] برای شاه و [[دودمان پهلوی|سلسلهٔ جدید]] طراحی شد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=385}}</ref>
در ۱۲ آبان ۱۳۰۴ فرمان برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان صادر شد، زیرا رضاخان بیم داشت گذر زمان باعث قدرت‌گرفتن مخالفان شود. تنها به کسانی که رای موافق‌شان تضمین بود اجازهٔ حضور در انتخابات داده شد و در برخی حوزه‌ها نماینده را بدون انتخابات برگزیدند. تمام کشورهای حاضر در [[ایران]] (غیر از آمریکا که تا صدور رای مجلس مؤسسان صبر کرد) به رسم ادب به وزارت خارجه نامه نوشتند. نخستین جلسهٔ مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۰۴ با سخنرانی رضاخان تشکیل شد. او تأکید کرد که نمایندگان باید در زمانی کوتاه به نتیجه برسند. کمیسیون مطالعه پس از بررسی اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ متمم قانون اساسی و بازنگری آن‌ها، اصول پیشنهادی خود را در جلسهٔ چهارم به تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۰۴، به مجلس تسلیم و روز بعد، رضا پهلوی را شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینان‌اش که از مادر ایرانی متولد شده باشند را [[ولیعهد سلطنت مشروطه ایران|ولیعهد]] اعلام کرد. سلیمان میرزا و دو سوسیالیست دیگر تنها کسانی بودند که رای ممتنع دادند.{{efn|دیگر نمایندگان حاضر (۲۵۷ نفر) همگی رای موافق دادند}} سرانجام رضاخان در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در مجلس مؤسسان حاضر و با ادای سوگند به [[قرآن]]، رسماً رضاشاه پهلوی نامیده شد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=376–381}}</ref> رضاشاه همان روز برای نخستین بار بر تخت مرمر نشست. ملکه جهان، مادر احمدشاه، تلاش کرد از مراجع عتبات حکم [[ارتداد در اسلام|خارج از دین بودن]] رضاخان را بگیرد، اما به موقع به عراق نرسید.<ref>شاهان و زنان فراموش شده قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران</ref> مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تالار سلام انجام شد. تدارکات این مراسم بر عهدهٔ تیمورتاش بود و تاج جدیدی برای شاه و سلسلهٔ جدید طراحی شد.<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=385}}</ref>
{|style="float:center; clear:center; margin: 10px; border: 1px #CCCCCC solid; background:#F9F9F9"
{| style="float:center; clear:center; margin: 10px; border: 1px #CCCCCC solid; background:#F9F9F9"
|-
|-
| align="center" |[[File:Rezashah.jpg|166x166px]]
| align="center" |[[File:Rezashah.jpg|166x166px]]
خط ۱۳۳: خط ۱۲۴:
| align="center" |[[File:Reza shah stamp 26.jpg|166x166px]]
| align="center" |[[File:Reza shah stamp 26.jpg|166x166px]]
|-
|-
|align=right|<small>نگاره رسمی در آغاز سلطنت</small>
| align="right" |<small>نگاره رسمی در آغاز سلطنت</small>
|align=right|<small>سوگند در برابر مجلس مؤسسان</small>
| align="right" |<small>سوگند در برابر مجلس مؤسسان</small>
|align=right|<small>رژه در روز تاج‌گذاری</small>
| align="right" |<small>رژه در روز تاج‌گذاری</small>
|align=right|<small>روز تاج‌گذاری</small>
| align="right" |<small>روز تاج‌گذاری</small>
|align=right|<small>تمبر یادبود</small>
| align="right" |<small>تمبر یادبود</small>
|}
|}


خط ۱۴۴: خط ۱۳۵:


=== سال‌های نخست پادشاهی ===
=== سال‌های نخست پادشاهی ===
با آغاز سلطنت رضاشاه، [[محمدعلی فروغی|فروغی]] از کفالت نخست‌وزیری استعفاء داد و شاه که به او اعتماد کامل داشت، تا تشکیل [[دوره ششم مجلس شورای ملی|مجلس ششم]] به ریاست وزرا منصوبش کرد.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=فروغی؛ نظام‌الملکی در عصرجدید/ ناصحی که همچنان گوش شنوا می‌جوید|نشانی=http://tarikhirani.ir/fa/news/7589/فروغی-نظام-الملکی-در-عصرجدید-ناصحی-که-همچنان-گوش-شنوا-می-جوید-|وبگاه=تاریخ ایرانی|بازبینی=2021-08-26|کد زبان=fa}}</ref><ref>{{یادکرد خبر|عنوان=فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویّت ایران مدرن|نشانی=https://www.bbc.com/persian/42128410|کوشش=BBC News فارسی|تاریخ=2017-11-26|تاریخ بازبینی=2020-04-12|زبان=fa|نام=پویا|نام خانوادگی=زارعی}}</ref> [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]] نیز وزیر دربار شد و دیری نپایید که نفوذ عظیمی در دربار به دست آورد، به گونه‌ای که گفته می‌شد حرف تیمورتاش، حرف رضاشاه است.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=381–385}}</ref> انتخابات مجلس ششم در تمام [[ایران|کشور]] (غیر از [[تهران]]) فرمایشی بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۴۱۱}}</ref> در این زمان، [[سید حسن مدرس|مدرس]] که هنوز از رجال مهم مملکت به‌شمار می‌رفت، تلاش داشت با شاه جدید به توافقی برسد. اطلاعات مستندی از مذاکرات او و رضاشاه وجود ندارد، اما ظاهراً خواستار ادامهٔ کار مجلس به شیوهٔ سابق بود. ظاهراً آن دو، بر نخست‌وزیری [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]] به توافق رسیدند<ref>{{پک|Katouzian|2003|ک=Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah|ف=State and Society Under Reza Shah|زبان=en|ص=27}}</ref> و مجلس ششم که در تیر ۱۳۰۵ تشکیل شد، به او رای اعتماد داد. مستوفی ابتدا به وزارت بی‌میل بود، اما با اصرار مدرس پذیرفت. [[حسن وثوق|وثوق]] نیز (احتمالاً به پیشنهاد مدرس) وزیر مالیه شد{{efn|مدرس وثوق را مرد مقتدری می‌دانست و احتمالاً پیشنهاد نخست او برای ریاست وزرا بود. مدرس از این جهت به حضور وثوق اصرار داشت، چون معتقد بود می‌تواند باعث کاهش قدرت رضاشاه شود.}}. حمایت مدرس از وثوق باعث ریزش محبوبیت‌اش شد. در خرداد ۱۳۰۶ مستوفی استعفاء داد و مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) جانشینش شد. مستوفی در دیدار با هدایت، این دوره از نخست‌وزیری خود را «تا چانه در لجن فرورفتن» توصیف کرد و به او گفت «شما سعی کنید تا سر در لجن فرونروید.» انتخابات مجلس هفتم در ۱۳۰۷ برگزار شد و این دوره حتی انتخابات تهران هم آزاد نبود. حکومت رضاشاه در تلاش برای سازش، به [[محمد مصدق|مصدق]] پیشنهاد داد ۶ نمایندهٔ تهران را ملت و ۶ نماینده را دولت انتخاب کند؛ مصدق زیر بار نرفت اما دولت، نام مستوفی، پیرنیا (مشیرالدوله) و مؤتمن را به عنوان نمایندگان گروه اول رد کرد، هر چند هر سه استعفا دادند. مدتی بعد، مدرس دستگیر و تبعید شد و ۱۰ سال بعد به قتل رسید.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۴۱۱–۴۱۶}}</ref>
با آغاز سلطنت رضاشاه، فروغی از کفالت نخست‌وزیری استعفاء داد و شاه که به او اعتماد کامل داشت، تا تشکیل مجلس ششم به ریاست وزرا منصوبش کرد.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=فروغی؛ نظام‌الملکی در عصرجدید/ ناصحی که همچنان گوش شنوا می‌جوید|نشانی=http://tarikhirani.ir/fa/news/7589/فروغی-نظام-الملکی-در-عصرجدید-ناصحی-که-همچنان-گوش-شنوا-می-جوید-|وبگاه=تاریخ ایرانی|بازبینی=2021-08-26|کد زبان=fa}}</ref> تیمورتاش نیز وزیر دربار شد و دیری نپایید که نفوذ عظیمی در دربار به دست آورد، به گونه‌ای که گفته می‌شد حرف تیمورتاش، حرف رضاشاه است.<ref dir="ltr">{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=381–385}}</ref> انتخابات مجلس ششم در تمام کشور (غیر از تهران) فرمایشی بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۴۱۱}}</ref> در این زمان، [[سید حسن مدرس|مدرس]] که هنوز از رجال مهم مملکت به‌شمار می‌رفت، تلاش داشت با شاه جدید به توافقی برسد. اطلاعات مستندی از مذاکرات او و رضاشاه وجود ندارد، اما ظاهراً خواستار ادامهٔ کار مجلس به شیوهٔ سابق بود. ظاهراً آن دو، بر نخست‌وزیری [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]] به توافق رسیدند<ref>{{پک|Katouzian|2003|ک=Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah|ف=State and Society Under Reza Shah|زبان=en|ص=27}}</ref> و مجلس ششم که در تیر ۱۳۰۵ تشکیل شد، به او رای اعتماد داد. مستوفی ابتدا به وزارت بی‌میل بود، اما با اصرار مدرس پذیرفت. [[حسن وثوق|وثوق]] نیز (احتمالاً به پیشنهاد مدرس) وزیر مالیه شد{{efn|مدرس وثوق را مرد مقتدری می‌دانست و احتمالاً پیشنهاد نخست او برای ریاست وزرا بود. مدرس از این جهت به حضور وثوق اصرار داشت، چون معتقد بود می‌تواند باعث کاهش قدرت رضاشاه شود.}}. حمایت مدرس از وثوق باعث ریزش محبوبیت‌اش شد. در خرداد ۱۳۰۶ مستوفی استعفاء داد و مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) جانشینش شد. مستوفی در دیدار با هدایت، این دوره از نخست‌وزیری خود را «تا چانه در لجن فرورفتن» توصیف کرد و به او گفت «شما سعی کنید تا سر در لجن فرونروید.» انتخابات مجلس هفتم در ۱۳۰۷ برگزار شد و این دوره حتی انتخابات تهران هم آزاد نبود. حکومت رضاشاه در تلاش برای سازش، به مصدق پیشنهاد داد ۶ نمایندهٔ تهران را ملت و ۶ نماینده را دولت انتخاب کند؛ مصدق زیر بار نرفت اما دولت، نام مستوفی، پیرنیا (مشیرالدوله) و مؤتمن را به عنوان نمایندگان گروه اول رد کرد، هر چند هر سه استعفا دادند. مدتی بعد، مدرس دستگیر و تبعید شد و ۱۰ سال بعد به قتل رسید.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۴۱۱–۴۱۶}}</ref>


از آغاز ۱۹۲۶ (دی ۱۳۰۴) لورن به صورت ماهانه ملاقات‌هایی با رضاشاه داشت و دربارهٔ مسائلی مثل مالیات‌هایی که شیخ خزعل به دولت تحویل نداده بود، گفتگو کردند. در یکی از ملاقات‌ها، شاه پذیرفت که دولت ایران به زودی به [[لندن]] نامه زند و بپذیرد که «مقداری پول» مربوط به سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی به آن دولت بدهکار است. از جمله مسائل مطرح دیگر، [[راه‌آهن سراسری ایران|راه‌آهن]] بود؛ لورن نگرانی خود نسبت به دسترسی احتمالی شوروی به [[خلیج فارس]] را ابراز کرد، اما رضاشاه آن را بی‌اساس دانسته و گفت شوروی‌ها نیز همین نگرانی را در مورد دسترسی بریتانیا به [[دریای خزر]] دارند. در ملاقات آخر، وزیر مختار هشدار داد سیستم اداری و نظامی ایران فاسد است. همچنین گله کرد که «سیاست خارجی ایران شفاف نیست»{{efn|منظور لورن این بود که ایران به بریتانیا نزدیک‌تر شود}} و رضاشاه از این حرف برآشفت و سیاست دولت خود را «کاملاً شفاف» دانست. در سپتامبر ۱۹۲۶ (مهر ۱۳۰۵) دورهٔ خدمت لورن در ایران به پایان رسید. او که رضاشاه را مردی لایق و کاردان یافته بود، تلاش کرد تا دولت متبوعش را قانع به همکاری با او کند، زیرا یک ایران قدرتمند را به سود منافع [[بریتانیا]] می‌دانست؛ ولی با خروج او، چرخشی در این سیاست پدید آمد؛ هارولد نیکولسون، [[کاردار|شارژدافر]] بریتانیا، به یکی از دشمنان شاه تبدیل شد و دو ماه بعد از خروج لورن، نوشت که «رضاشاه از درک واقعیت‌ها ناتوان است»<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=387–388}}</ref> و «پیش‌بینی‌های لورن محقق نشده‌است.» او خواستار سیاستی «انتقادی‌تر» و نزدیکی بیشتر به مجلس و ملی‌گرایان شد. پاسخ وزارت خارجه{{efn|زمانی که پاسخ به ایران رسید، وزیر مختار جدید [[رابرت کلایو (سیاستمدار)|رابرت کلایو]] در ایران مستقر شده بود}} بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تأکید داشت، هر چند احتمال عدم توجیه این سیاست توسط سیر وقایع (یعنی سلطهٔ یک کشور خارجی بر ایران) را رد نکرد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۴۰۶–۴۰۷}}</ref>
از آغاز ۱۹۲۶ (دی ۱۳۰۴) لورن به صورت ماهانه ملاقات‌هایی با رضاشاه داشت و دربارهٔ مسائلی مثل مالیات‌هایی که شیخ خزعل به دولت تحویل نداده بود، گفتگو کردند. در یکی از ملاقات‌ها، شاه پذیرفت که دولت ایران به زودی به لندن نامه زند و بپذیرد که «مقداری پول» مربوط به سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی به آن دولت بدهکار است. از جمله مسائل مطرح دیگر، راه‌آهن بود؛ لورن نگرانی خود نسبت به دسترسی احتمالی شوروی به خلیج فارس را ابراز کرد، اما رضاشاه آن را بی‌اساس دانسته و گفت شوروی‌ها نیز همین نگرانی را در مورد دسترسی بریتانیا به دریای خزر دارند. در ملاقات آخر، وزیر مختار هشدار داد سیستم اداری و نظامی ایران فاسد است. همچنین گله کرد که «سیاست خارجی ایران شفاف نیست»{{efn|منظور لورن این بود که ایران به بریتانیا نزدیک‌تر شود}} و رضاشاه از این حرف برآشفت و سیاست دولت خود را «کاملاً شفاف» دانست. در سپتامبر ۱۹۲۶ (مهر ۱۳۰۵) دورهٔ خدمت لورن در ایران به پایان رسید. او که رضاشاه را مردی لایق و کاردان یافته بود، تلاش کرد تا دولت متبوعش را قانع به همکاری با او کند، زیرا یک ایران قدرتمند را به سود منافع بریتانیا می‌دانست؛ ولی با خروج او، چرخشی در این سیاست پدید آمد؛ هارولد نیکولسون، شارژدافر بریتانیا، به یکی از دشمنان شاه تبدیل شد و دو ماه بعد از خروج لورن، نوشت که «رضاشاه از درک واقعیت‌ها ناتوان است»<ref>{{پک|Ghani|2001|ک=Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power|زبان=en|ص=387–388}}</ref> و «پیش‌بینی‌های لورن محقق نشده است.» او خواستار سیاستی «انتقادی‌تر» و نزدیکی بیشتر به مجلس و ملی‌گرایان شد. پاسخ وزارت خارجه{{efn|زمانی که پاسخ به ایران رسید، وزیر مختار جدید [[رابرت کلایو (سیاستمدار)|رابرت کلایو]] در ایران مستقر شده بود}} بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تأکید داشت، هر چند احتمال عدم توجیه این سیاست توسط سیر وقایع (یعنی سلطهٔ یک کشور خارجی بر ایران) را رد نکرد.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=کودتا|زبان=fa|ص=۴۰۶–۴۰۷}}</ref>


رضاشاه در نیمهٔ نخست سلطنت خود از یاری سیاست‌مداران کاردانی برخوردار بود که البته بیشتر آن‌ها را به مرور زمان از صحنهٔ قدرت حذف کرد. گزارشی از [[رابرت کلایو (سیاستمدار)|کلایو]]، وزیر مختار بریتانیا که در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۷/۸) به [[لندن]] مخابره شده می‌نویسد: «غیر از قوای نظامی که در ید اختیار شاه است، نیروی محرکهٔ دولت در دست سه نفر متمرکز شده‌است: [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]] (وزیر دربار)، [[فیروز فیروز|فیروز]] (وزیر مالیه) و [[علی‌اکبر داور|داور]] (وزیر عدلیه)». همین گزارش اضافه می‌کند «تیمورتاش عملاً «وزیر اعظم» است، هر چند با توجه به شخصیت او و شاه به نظر نمی‌رسد این وضعیت پایدار باشد.» اتحاد بین پادشاه و سه وزیرش نه از سر علاقه و اعتماد، که به دلیل منافع مشترک بود؛ هر چهار تن به اهمیت یکدیگر در ساخت یک ایران مدرن، هدفی که همگی محترم به حسابش می‌آوردند، واقف بودند. رضاشاه در این سال‌ها همچنین به اصلاحات نظامی خود ادامه داد. او برای ارتش در بقای سلسلهٔ خود نقشی حیاتی قائل بود و تلاش خود را به کار بست تا وفاداری ارتشیان به خود را حفظ کند. بودجهٔ نیروهای نظامی طی سلطنت رضاشاه به‌شدت افزایش پیدا کرد و به‌طور کلی افسران ارتش نسبت به دیگر کارمندان دولت، از حقوق بیشتری برخوردار بودند. تعداد سربازان ارتش شاهنشاهی تا سال آخر پادشاهی رضاشاه از ۴۰ هزار نفر به ۱۲۷ هزار نفر رسید. شاه برای جلوگیری از شورش بین قوای نظامی، [[لشکر]]ها را با [[هنگ]] و [[تیپ]] جایگزین کرد، هر چند هیئت نمایندگی بریتانیا معتقد بود که رژیم رضاشاه تنها با ترور او سقوط می‌کند، نه با شورش سربازانش.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=53–54}}</ref>
رضاشاه در نیمهٔ نخست سلطنت خود از یاری سیاست‌مداران کاردانی برخوردار بود که البته بیشتر آن‌ها را به مرور زمان از صحنهٔ قدرت حذف کرد. گزارشی از کلایو، وزیر مختار بریتانیا که در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۷/۸) به لندن مخابره شده می‌نویسد: «غیر از قوای نظامی که در ید اختیار شاه است، نیروی محرکهٔ دولت در دست سه نفر متمرکز شده است: تیمورتاش (وزیر دربار)، فیروز (وزیر مالیه) و داور (وزیر عدلیه)». همین گزارش اضافه می‌کند «تیمورتاش عملاً «وزیر اعظم» است، هر چند با توجه به شخصیت او و شاه به نظر نمی‌رسد این وضعیت پایدار باشد.» اتحاد بین پادشاه و سه وزیرش نه از سر علاقه و اعتماد، که به دلیل منافع مشترک بود؛ هر چهار تن به اهمیت یکدیگر در ساخت یک ایران مدرن، هدفی که همگی محترم به حسابش می‌آوردند، واقف بودند. رضاشاه در این سال‌ها همچنین به اصلاحات نظامی خود ادامه داد. او برای ارتش در بقای سلسلهٔ خود نقشی حیاتی قائل بود و تلاش خود را به کار بست تا وفاداری ارتشیان به خود را حفظ کند. بودجهٔ نیروهای نظامی طی سلطنت رضاشاه به‌شدت افزایش پیدا کرد و به‌طور کلی افسران ارتش نسبت به دیگر کارمندان دولت، از حقوق بیشتری برخوردار بودند. تعداد سربازان ارتش شاهنشاهی تا سال آخر پادشاهی رضاشاه از ۴۰ هزار نفر به ۱۲۷ هزار نفر رسید. شاه برای جلوگیری از شورش بین قوای نظامی، لشکرها را با هنگ و تیپ جایگزین کرد، هر چند هیئت نمایندگی بریتانیا معتقد بود که رژیم رضاشاه تنها با ترور او سقوط می‌کند، نه با شورش سربازانش.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=53–54}}</ref>


رضاشاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، به‌ویژه در میان برخی روشنفکران پرداخت و بعدها، هیچ‌گاه نتوانست پایگاه مردمی خود در این دوران را، از نو به دست بیاورد.<ref>رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۷–۴۸</ref> سازمان‌های زنان (مانند [[جمعیت نسوان وطنخواه|جمعیت نسوان وطن‌خواه]]) آزادی فعالیت داشتند و گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت می‌کردند.<ref>[[آبراهامیان، یرواند]]. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی. چاپ دوم. [[نشر مرکز]]، ۱۳۷۸. ص. ۱۴۶.</ref><ref>[[آفاری، ژانت]]. انجمن‌های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه. ترجمهٔ جواد یوسفیان. نشر بانو، 1996 - ترجمه ۱۳۷۷. شابک ساناساریان، الیز. جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷). چاپ اول. تهران: [[نشر اختران]]، ۱۳۸۴.</ref> [[حزب ایران نو]] در سال ۱۳۰۶ به ابتکار عبدالحسین تیمورتاش و با تأیید رضاشاه تأسیس شد. این حزب [[ملی‌گرایی|ملی‌گرا]] که به [[حزب ملی فاشیست]] ایتالیا و [[حزب جمهوری‌خواه خلق]] ترکیه شباهت داشت، هدف خود را «حفظ استقلال ایران تحت بیرق پهلوی و مبارزه با تفکرات ارتجاعی» اعلام کرد.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=55–56}}</ref> به‌طور کلی این حزب تأسیس شده بود تا با تشکیل اکثریت در مجلس تمام لوایح مد نظر دولت، خواه هر اندازه اصلاح‌گرانه و رادیکال، به تصویب برسند.<ref>{{پک|Elliot|2004|ک=Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah|ف=New Iran and the Dissolution of Party Politics|زبان=en|ص=67}}</ref> هدف دیگر همچنین، افزایش کنترل دولت بر جامعه بود. در تبلیغات حزب، لحن [[اسلام|اسلام‌ستیزانه‌ای]] وجود داشت و روحانیون نیز اجازهٔ عضویت در آن را نداشتند. مدتی بعد از تأسیس حزب ایران نو، احزاب رقیب، به‌خصوص احزاب [[کمونیسم|کمونیست]] و [[سوسیالیسم|سوسیالیست]]، ممنوع اعلام شدند، هر چند خود این حزب را نیز دوامی نبود؛ بعد از چند ماه منحل شد و جای خود را به [[حزب ترقی]] داد ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان این‌که اندیشه‌های خطرناک جمهوری‌خواهانه دارد، برچیده شد.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=55–56}}</ref><ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص.. ۱۲۶</ref>
[[حزب ایران نو]] در سال ۱۳۰۶ به ابتکار عبدالحسین تیمورتاش و با تأیید رضاشاه تأسیس شد. این حزب ملی‌گرا که به [[حزب ملی فاشیست]] ایتالیا و [[حزب جمهوری‌خواه خلق]] ترکیه شباهت داشت، هدف خود را «حفظ استقلال ایران تحت بیرق پهلوی و مبارزه با تفکرات ارتجاعی» اعلام کرد.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=55–56}}</ref> به‌طور کلی این حزب تأسیس شده بود تا با تشکیل اکثریت در مجلس تمام لوایح مد نظر دولت، خواه هر اندازه اصلاح‌گرانه و رادیکال، به تصویب برسند.<ref>{{پک|Elliot|2004|ک=Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah|ف=New Iran and the Dissolution of Party Politics|زبان=en|ص=67}}</ref> هدف دیگر همچنین، افزایش کنترل دولت بر جامعه بود. در تبلیغات حزب، لحن [[اسلام|اسلام‌ستیزانه‌ای]] وجود داشت و روحانیون نیز اجازهٔ عضویت در آن را نداشتند. مدتی بعد از تأسیس حزب ایران نو، احزاب رقیب، به‌خصوص احزاب [[کمونیسم|کمونیست]] و [[سوسیالیسم|سوسیالیست]]، ممنوع اعلام شدند، هر چند خود این حزب را نیز دوامی نبود؛ بعد از چند ماه منحل شد و جای خود را به [[حزب ترقی]] داد ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان این‌که اندیشه‌های خطرناک جمهوری‌خواهانه دارد، برچیده شد.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=55–56}}</ref>


در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.<ref name="autogenerated9">داور و عدلیه. باقر عاقلی. انتشارات علمی ۱۳۶۹ تهران</ref> به گفتهٔ [[محمدعلی همایون کاتوزیان|همایون کاتوزیان]]، روی هم رفته حکومت رضاشاه، در این دوره به مانند عهد رئیس‌الوزرایی، دیکتاتوری بود، اما هنوز به حکومت فردی ([[یکه‌سالاری|اتوکراتیک]]) تبدیل نشده بود و با وجود انحرافات روزافزون از [[قانون اساسی مشروطه|قانون اساسی]]، شکل مشروطه را از دست نداده بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاشاه و استبداد مدرن|زبان=fa|ص=۴۱۶}}</ref>
به گفتهٔ [[محمدعلی همایون کاتوزیان|همایون کاتوزیان]]، روی هم رفته حکومت رضاشاه، در این دوره به مانند عهد رئیس‌الوزرایی، دیکتاتوری بود، اما هنوز به حکومت فردی (اتوکراتیک) تبدیل نشده بود و با وجود انحرافات روزافزون از قانون اساسی، شکل مشروطه را از دست نداده بود.<ref>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۹|ک=دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی|ف=رضاشاه و استبداد مدرن|زبان=fa|ص=۴۱۶}}</ref>


=== راه‌آهن ===
=== راه‌آهن ===
[[پرونده:RezaShahBozorgRailway.jpg|بندانگشتی|بازدید رضاشاه از روند ساخت [[راه‌آهن سراسری ایران|راه‌آهن سراسری]]]]
[[پرونده:RezaShahBozorgRailway.jpg|بندانگشتی|بازدید رضاشاه از روند ساخت راه‌آهن سراسری]]
در آن زمان، ساخت [[ترابری ریلی|راه‌آهن]] آرزویی ملی برای بسیاری از ایرانیان بود و رضاشاه بعد از تاج‌گذاری با جدیت بیشتری آن را دنبال کرد. با تصویب لایحهٔ راه‌آهن شمال به جنوب توسط [[دوره ششم مجلس شورای ملی|مجلس ششم]] در اسفند ۱۳۰۵، مذاکرات دولت با کمپانی‌های بریتانیایی، آلمانی و دانمارکی آغاز شد<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Railroad and Modern Infrastructure|زبان=en|ص=574}}</ref> و در مجموع، مهندسانی از [[آلمان]]، [[بریتانیا]]، [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]]، [[اسکاندیناوی]]، [[ایتالیا]]، [[بلژیک]]، [[سوئیس]] و [[چکسلواکی]] برای به سرانجام رساندن این پروژه به کار گرفته شدند.<ref dir=ltr>{{پک|Abrahamian|1982|ک=Iran Between Two Revoltuions|ف=The Reign of Reza Shah|زبان=en|ص=146}}</ref> بودجهٔ ساخت راه‌آهن تماماً با سرمایهٔ داخلی (با صرف هزینه‌های حاصله از انحصار تجارت قند و چای) تأمین شد و ۹۰٪ کارکنان آن ایرانی بودند که در رشد صنعتی کشور و تربیت کارگران فنی تأثیرگذار بود.<ref dir=ltr>{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=188–189}}</ref>
در آن زمان، ساخت راه‌آهن آرزویی ملی برای بسیاری از ایرانیان بود و رضاشاه بعد از تاج‌گذاری با جدیت بیشتری آن را دنبال کرد. با تصویب لایحهٔ راه‌آهن شمال به جنوب توسط مجلس ششم در اسفند ۱۳۰۵، مذاکرات دولت با کمپانی‌های بریتانیایی، آلمانی و دانمارکی آغاز شد<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Railroad and Modern Infrastructure|زبان=en|ص=574}}</ref> و در مجموع، مهندسانی از آلمان، بریتانیا، آمریکا، اسکاندیناوی، ایتالیا، بلژیک، سوئیس و چکسلواکی برای به سرانجام رساندن این پروژه به کار گرفته شدند.<ref dir="ltr">{{پک|Abrahamian|1982|ک=Iran Between Two Revoltuions|ف=The Reign of Reza Shah|زبان=en|ص=146}}</ref> بودجهٔ ساخت راه‌آهن تماماً با سرمایهٔ داخلی (با صرف هزینه‌های حاصله از انحصار تجارت قند و چای) تأمین شد و ۹۰٪ کارکنان آن ایرانی بودند که در رشد صنعتی کشور و تربیت کارگران فنی تأثیرگذار بود.<ref dir="ltr">{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=188–189}}</ref>


ساخت راه‌آهن در ۲۳ مهر ۱۳۰۶ آغاز شد و در ۲۷ مرداد ۱۳۱۷ به پایان رسید. در مجموع ۱۰٫۱ میلیارد [[ریال ایران|ریال]] هزینه دربرداشت و در نتیجه به گران‌ترین و بزرگ‌ترین پروژهٔ صنعتی تاریخ ایران تا به آن روز تبدیل شد.<ref dir=ltr>{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Railroad and Modern Infrastructure|زبان=en|ص=577}}</ref> این پروژه بدون انتقاد هم نبود؛ [[آرتور میلسپو]]، مشاور مالی آمریکایی ایران، اعتقاد داشت با در نظر گرفتن عدم پیوند شهرهای تجاری مهم ایران به وسیلهٔ راه‌آهن، این پروژه از نظر مالی به صرفه نخواهد بود.<ref dir=ltr>{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=189}}</ref>
ساخت راه‌آهن در ۲۳ مهر ۱۳۰۶ آغاز شد و در ۲۷ مرداد ۱۳۱۷ به پایان رسید. در مجموع ۱۰٫۱ میلیارد [[ریال ایران|ریال]] هزینه دربرداشت و در نتیجه به گران‌ترین و بزرگ‌ترین پروژهٔ صنعتی تاریخ ایران تا به آن روز تبدیل شد.<ref dir="ltr">{{پک|Amanat|2017|ک=Iran: A Modern History|ف=Railroad and Modern Infrastructure|زبان=en|ص=577}}</ref> این پروژه بدون انتقاد هم نبود؛ آرتور میلسپو، مشاور مالی آمریکایی ایران، اعتقاد داشت با در نظر گرفتن عدم پیوند شهرهای تجاری مهم ایران به وسیلهٔ راه‌آهن، این پروژه از نظر مالی به صرفه نخواهد بود.<ref dir="ltr">{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=189}}</ref>


=== اصلاحات قضائی و لغو کاپیتولاسیون ===
=== اصلاحات قضائی و لغو کاپیتولاسیون ===
{{وابسته|کاپیتولاسیون در ایران}}
دغدغهٔ اصلی رضاشاه در ربط با انجام اصلاحات در تشکیلات قضائی، تقویت حاکمیت ملی ایران به وسیلهٔ الغای [[کاپیتولاسیون]] بود. کاپیتولاسیون امتیازی بود که دولت ایران در عهد قاجاریه به ملل کامله‌الوداد{{efn|ابتدا به روسیه در زمان امضای قرارداد ترکمانچای، یک دهه بعد به بریتانیا و سپس به سایر کشورهای غربی}} اعطا کرده بود و این از نگاه ملی‌گرایان سبب تحقیر ایران شده بود. الغای کاپیتولاسیون، حذف [[روحانیون شیعه]] از دستگاه قضا و در نتیجه ایجاد قوه قضائیه‌ای مشابه دولت‌های غربی می‌طلبید. کمیسیونی به رهبری علی‌اکبر داور، وزیر عدلیه که معمار قوه قضائیهٔ نوین ایران به‌شمار می‌رود، تشکیل و در نهایت، در اردیبهشت ۱۳۰۶ در حضور رضاشاه، ایجاد تشکیلات قضائی نوین اعلام شد.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=56–57}}</ref> با ایجاد دستگاه قضائی جدید که بخش اسلامی آن به ازدواج و طلاق محدود شده بود،<ref dir="ltr">{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=173}}</ref> رضاشاه در دست‌خطی، از رئیس‌الوزرا ([[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]]) درخواست کرد که مقدمات الغای کاپیتولاسیون را فراهم آورد. به هیئت‌های دیپلماتیک حاضر در ایران اطلاع داده شد که در مدتی یک ساله امتیازات قضائی آن‌ها باطل خواهد شد. تیمورتاش به‌طور محرمانه به هیئت آمریکایی اطمینان داد محکمه‌های جدید از احکام اسلامی کاملاً خالی شده‌اند. سرانجام، کاپیتولاسیون در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ با حضور رئیس‌الوزرا (هدایت) در مجلس لغو شد و کشورهای غربی نیز اقدام خاصی علیه آن انجام ندادند. مطابق انتظارات، صدای اعتراض روحانیون بلند شد و آنان در [[قم]] سخنرانی‌هایی علیه این اصلاحات کردند. آن‌ها خواستار بازگشت عدلیه‌های سابق{{efn|منظور نظام قضائی ترکیبی که بعد از مشروطه ایجاد شد، است}} بودند. رضاشاه با هدف جلوگیری از شورش، ابتدا تمایل داشت با آن‌ها سازش کند، اما داور با اعطای مناصب بلندپایه در دستگاه قضا به برادر و داماد [[سید احمد بهبهانی|احمد بهبهانی]]، از تنش اوضاع کاست.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=56–57}}</ref>
دغدغهٔ اصلی رضاشاه در ربط با انجام اصلاحات در [[نظام دادگستری|تشکیلات قضائی]]، تقویت حاکمیت ملی ایران به وسیلهٔ الغای [[کاپیتولاسیون]] بود. کاپیتولاسیون امتیازی بود که [[ایران قاجاری|دولت ایران]] در عهد [[قاجاریان|قاجاریه]] به [[کشور دوست بهره‌مند|ملل کامله‌الوداد]]{{efn|ابتدا به روسیه در زمان امضای قرارداد ترکمانچای، یک دهه بعد به بریتانیا و سپس به سایر کشورهای غربی}} اعطا کرده بود و این از نگاه ملی‌گرایان سبب تحقیر ایران شده بود. الغای کاپیتولاسیون، حذف [[روحانی (اسلام)|روحانیون شیعه]] از دستگاه قضا و در نتیجه ایجاد قوه قضائیه‌ای مشابه دولت‌های غربی می‌طلبید. کمیسیونی به رهبری [[علی‌اکبر داور]]، وزیر عدلیه که معمار قوه قضائیهٔ نوین ایران به‌شمار می‌رود، تشکیل و در نهایت، در اردیبهشت ۱۳۰۶ در حضور رضاشاه، ایجاد تشکیلات قضائی نوین اعلام شد.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=56–57}}</ref><ref name="autogenerated3"/><ref name="autogenerated9"/> با ایجاد دستگاه قضائی جدید که بخش اسلامی آن به ازدواج و طلاق محدود شده بود،<ref dir=ltr>{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=173}}</ref><ref>{{یادکرد وب |url=http://www.bashgah.net/peoples-14155.html |title=علی اکبر داور<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات --> |accessdate=۱۳ ژوئن ۲۰۱۰ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20131203100746/http://www.bashgah.net/peoples-14155.html |archivedate=۳ دسامبر ۲۰۱۳ |dead-url=yes}}</ref> رضاشاه در دست‌خطی، از رئیس‌الوزرا ([[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی]]) درخواست کرد که مقدمات الغای کاپیتولاسیون را فراهم آورد. به هیئت‌های دیپلماتیک حاضر در ایران اطلاع داده شد که در مدتی یک ساله امتیازات قضائی آن‌ها باطل خواهد شد. تیمورتاش به‌طور محرمانه به هیئت آمریکایی اطمینان داد محکمه‌های جدید از احکام اسلامی کاملاً خالی شده‌اند. سرانجام، کاپیتولاسیون در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ با حضور رئیس‌الوزرا ([[مهدی‌قلی هدایت|هدایت]]) در مجلس لغو شد و کشورهای غربی نیز اقدام خاصی علیه آن انجام ندادند. مطابق انتظارات، صدای اعتراض روحانیون بلند شد و آنان در [[قم]] سخنرانی‌هایی علیه این اصلاحات کردند. آن‌ها خواستار بازگشت عدلیه‌های سابق{{efn|منظور نظام قضائی ترکیبی که بعد از مشروطه ایجاد شد، است}} بودند. رضاشاه با هدف جلوگیری از شورش، ابتدا تمایل داشت با آن‌ها سازش کند، اما داور با اعطای مناصب بلندپایه در دستگاه قضا به برادر و داماد [[سید احمد بهبهانی]]، از تنش اوضاع کاست.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=56–57}}</ref>


=== لغو برده‌داری ===
=== لغو برده‌داری ===
{{وابسته|پیشینه برده‌داری در ایران}}
ایران یکی از ممالک امضاکنندهٔ قانون کنفرانس ۱۸۹۰ بروکسل که [[برده‌داری|تجارت برده]] را ممنوع می‌کرد، بود اما این قانون سبب ممنوعیت تملک بردگان نمی‌شد. با در نظر گرفتن تبلیغات دولت رضاشاه مبنی بر مدرن‌سازی ایران و سیاست‌های ملی‌گرایانه، چنین وضعیتی برای یک کشور مستقل عقب‌افتاده به نظر می‌رسید. در نتیجه، در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۶) تیمورتاش با وزیر مختار بریتانیا رابرت کلایو، برای یافتن راه‌حلی به گفتگو نشست، زیرا انگلیسی‌ها کشتی‌های ایرانی را در پی یافتن تجار برده و توقیف آن‌ها جستجو می‌کردند. ایران پیشنهاد داد که هر دو کشور کشتی‌های مشکوک را بازرسی و بردگان را آزاد کنند؛ انگلیسی‌ها زیر بار نرفتند، زیرا می‌دانستند این بازرسی به کشتی‌های انگلیسی محدود نخواهد بود و عصبانیت متحدان [[کشورهای عربی خلیج فارس|عرب]] آن‌ها که کشتی‌هایشان با پرچم بریتانیا به تجارت برده ادامه می‌دادند را منجر خواهد شد. همچنین نمی‌خواستند به ایران امتیاز برابری بدهند. سرانجام دو طرف به توافق رسیدند که بریتانیا به بازرسی کشتی‌های ایرانی خاتمه دهد و دولت ایران به تنهایی با برده‌داری در خاک خود مبارزه کند. رضاشاه و وزیرانش می‌دانستند برده‌داری در ایران بدون منع قانونی به پایان نخواهد رسید. در نتیجه، مادهٔ واحدهٔ «قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت» در ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید.<ref dir="ltr">{{پک|Mirzai|2017|ک=A History of Slavery and Emancipation in Iran, 1800-1929|زبان=en|ص=176–177}}</ref>
ایران یکی از ممالک امضاکنندهٔ [[قانون کنفرانس ۱۸۹۰ بروکسل]] که [[برده‌داری|تجارت برده]] را ممنوع می‌کرد، بود اما این قانون سبب ممنوعیت تملک بردگان نمی‌شد. با در نظر گرفتن تبلیغات دولت رضاشاه مبنی بر مدرن‌سازی ایران و سیاست‌های ملی‌گرایانه، چنین وضعیتی برای یک کشور مستقل عقب‌افتاده به نظر می‌رسید. در نتیجه، در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۶) تیمورتاش با وزیر مختار بریتانیا [[رابرت کلایو (سیاستمدار)|رابرت کلایو]]، برای یافتن راه‌حلی به گفتگو نشست، زیرا انگلیسی‌ها کشتی‌های ایرانی را در پی یافتن تجار برده و توقیف آن‌ها جستجو می‌کردند. ایران پیشنهاد داد که هر دو کشور کشتی‌های مشکوک را بازرسی و بردگان را آزاد کنند؛ انگلیسی‌ها زیر بار نرفتند، زیرا می‌دانستند این بازرسی به کشتی‌های انگلیسی محدود نخواهد بود و عصبانیت متحدان [[کشورهای عربی خلیج فارس|عرب]] آن‌ها که کشتی‌هایشان با [[پرچم بریتانیا]] به تجارت برده ادامه می‌دادند را منجر خواهد شد. همچنین نمی‌خواستند به ایران امتیاز برابری بدهند. سرانجام دو طرف به توافق رسیدند که بریتانیا به بازرسی کشتی‌های ایرانی خاتمه دهد و دولت ایران به تنهایی با برده‌داری در خاک خود مبارزه کند. رضاشاه و وزیرانش می‌دانستند برده‌داری در ایران بدون منع قانونی به پایان نخواهد رسید. در نتیجه، مادهٔ واحدهٔ «قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت» در ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ در [[مجلس شورای ملی]] به تصویب رسید.<ref dir="ltr">{{پک|Mirzai|2017|ک=A History of Slavery and Emancipation in Iran, 1800-1929|زبان=en|ص=176–177}}</ref>


=== به حاشیه راندن روحانیون ===
=== به حاشیه راندن روحانیون ===
{{وابسته|روحانی‌گرایی در ایران}}
رابطهٔ رضاشاه و [[علمای شیعه]] حاصل توالی مجموعه‌ای از درگیری‌ها بود. کهنه‌سربازان سیاسی مشروطه مقاومت گروه بزرگی از روحانیون در برابر اصلاحات [[دموکراسی|دموکراتیک]]، مثل حقوق برابر برای همهٔ شهروندان ایران، را به خاطر می‌آوردند و روبرو شدن با دولتی مشابه دولت‌های اروپایی باعث شده بود که علمای شیعه موضعی دفاعی گیرند. اصلاحات رضاشاه در آموزش و پرورش، [[قوه قضائیه]] و جاهای دیگر، روحانیون را از این نهادها بیرون رانده و باعث شده بود که از لحاظ اقتصادی به حاشیه روند. روحانیون که از [[قانون جایگزینی پوشاک|قانون لباس متحدالشکل]] استثناء بودند؛ برای پوشیدن [[عبا]] و [[عمامه]] باید از مقامات دولتی اجازه می‌گرفتند و این به معنای سر خم کردن در برابر قدرتی برتر<ref dir="ltr">{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=188–189}}</ref> و تمایز روحانیون از سایر ارکان جامعه بود.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=59}}</ref> همچنین کلاه شاپو نشانهٔ «[[تابعیت در برابر کفار]]» و [[قانون کشف حجاب]] که چند سال بعد اجرایی شد، حملهٔ دیگری علیه [[اسلام]] به حساب می‌آمدند که عمیقاً حس می‌شد.<ref dir="ltr">{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=174–175}}</ref>
رابطهٔ رضاشاه و [[روحانی (اسلام)|علمای شیعه]] حاصل توالی مجموعه‌ای از درگیری‌ها بود. کهنه‌سربازان سیاسی [[جنبش مشروطه ایران|مشروطه]] مقاومت گروه بزرگی از روحانیون در برابر اصلاحات [[دموکراسی|دموکراتیک]]، مثل حقوق برابر برای همهٔ شهروندان ایران، را به خاطر می‌آوردند و روبرو شدن با دولتی مشابه دولت‌های اروپایی باعث شده بود که علمای شیعه موضعی دفاعی گیرند. اصلاحات رضاشاه در [[آموزش|آموزش و پرورش]]، قوه قضائیه و جاهای دیگر، روحانیون را از این نهادها بیرون رانده و باعث شده بود که از لحاظ اقتصادی به حاشیه روند. روحانیون که از [[قانون جایگزینی پوشاک|قانون لباس متحدالشکل]] استثناء بودند؛ برای پوشیدن عبا و عمامه باید از مقامات دولتی اجازه می‌گرفتند و این به معنای سر خم کردن در برابر قدرتی برتر<ref dir=ltr>{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=188–189}}</ref> و تمایز روحانیون از سایر ارکان جامعه بود.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=59}}</ref> همچنین [[کلاه شاپو]] نشانهٔ «تابعیت در برابر کفار» و قانون کشف حجاب که چند سال بعد اجرایی شد، حملهٔ دیگری علیه [[اسلام]] به حساب می‌آمدند که عمیقاً حس می‌شد.<ref dir=ltr>{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=174–175}}</ref>


البته روحانیون همهٔ منابع خود را از دست نداده بودند و [[وقف]]، [[خمس]] و کمک‌های مالی مؤمنان را در اختیار داشتند و در نتیجه، نهادهای شیعی مثل [[مدرسه (اسلام)|مدارس علمیه]] به کار خود ادامه دادند. رضاشاه شخصاً هرگز از اسلام خارج نشد و بر خلاف [[مصطفی کمال آتاترک|آتاترک]]، نمادهای اسلامی مهم را حفظ کرد: [[نماز (اسلام)|نماز]] و [[اذان]] کماکان به [[زبان عربی|عربی]] بودند و [[زبان فارسی|فارسی]] به [[خط عربی]] نوشته می‌شد. روحانیون به‌طور کلی تلاش می‌کردند از درگیری مستقیم با دولت اجتناب کنند و این باعث پرورش حس انتقام در آن‌ها گردید. به علاوه، آنان بر دین خود اصلاحاتی اعمال کردند تا آن را چون راه‌حلی برای [[اقتدارگرایی]] شاه پهلوی، به روشن‌فکران عرضه کنند.<ref dir=ltr>{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=176}}</ref>
البته روحانیون همهٔ منابع خود را از دست نداده بودند و [[وقف]]، [[خمس]] و کمک‌های مالی مؤمنان را در اختیار داشتند و در نتیجه، نهادهای شیعی مثل [[مدارس علمیه]] به کار خود ادامه دادند. رضاشاه شخصاً هرگز از اسلام خارج نشد و بر خلاف [[مصطفی کمال آتاترک|آتاترک]]، نمادهای اسلامی مهم را حفظ کرد: [[نماز (اسلام)|نماز]] و [[اذان]] کماکان به [[زبان عربی|عربی]] بودند و [[زبان فارسی|فارسی]] به [[خط عربی]] نوشته می‌شد. روحانیون به‌طور کلی تلاش می‌کردند از درگیری مستقیم با دولت اجتناب کنند و این باعث پرورش حس انتقام در آن‌ها گردید. به علاوه، آنان بر دین خود اصلاحاتی اعمال کردند تا آن را چون راه‌حلی برای اقتدارگرایی شاه پهلوی، به روشن‌فکران عرضه کنند.<ref dir="ltr">{{پک|Richard|2019|ک=Iran: A Social and Political History since the Qajars|ف=Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation|زبان=en|ص=176}}</ref>


=== قانون لباس‌های متحدالشکل ===
=== قانون لباس‌های متحدالشکل ===
در ۱۳۰۷ با انجام مراسم‌هایی در سطح کشور، [[کلاه پهلوی]] کلاه رسمی مردان ایرانی اعلام شد. همزمانی این تغییر با اصلاحات در تشکیلات قضائی و تصویب نهایی قانون سربازی، بر آتش اعتراضات افزود.<ref>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف=Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=212}}</ref> به‌طور کلی صدای اعتراض از سوی مذهبیون شنیده می‌شد زیرا لبه کلاه در زمان [[سجده]] از رسیدن سر به زمین جلوگیری می‌کرد و حتی بسیاری تصور می‌کردند هدف از آن، ترویج [[بی‌دینی در ایران|بی‌دینی]] است.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=59}}</ref> برخی از روحانیون تهرانی در قم [[بست|بست‌نشینی]] اختیار کردند، اما دولت با ترکیبی از زر و زور شرایط را تحت کنترل گرفت و راه برای تغییرات بیشتر در پوشش مردانه هموار شد. در دی همان سال [[قانون جایگزینی پوشاک|قانون متحدالشکل نمودن البسهٔ اتباع ایران در داخله مملکت]] به تصویب رسید و مقرر شد تا نوروز ۱۳۰۸ غیر از کارمندان دولتی که لباس مخصوص داشتند و [[روحانی|روحانیون]] تمام ادیان،{{efn|روحانیون شیعه رفتار یکسان قانون با روحانیون تمام ادیان را به عنوان نشانه‌ای از برابری شیعه و دیگر دین‌های کشور می‌دانستند و آن را برنمی‌تابیدند.}} باید لباس متحدالشکل، شامل کت و شلوار اروپایی و کلاه پهلوی، بر تن کنند. مجدداً اعتراضاتی برخاست؛ ایلات علاقه نداشتند که لباس سنتی خود را کنار بگذارند و هدایت (رئیس‌الوزرا) نیز با آن مخالف بود. پنج سال بعد، رضاشاه در حکمی اعلام کرد که در روز گشایش [[دوره دهم مجلس شورای ملی|مجلس دهم]]، همهٔ مردان باید [[کلاه شاپو|کلاه اروپایی شاپو]] بر سر کنند و یک ماه بعد از آن، پوشیدن این کلاه برای تمام کارمندان دولت اجباری شد. با وجود استقبال طبقهٔ متوسط تهرانی، اجباری‌شدن کلاه شاپو نیز موجب برانگیخته‌شدن اعتراضاتی، به خصوص از جانب مذهبیون شد. [[عبدالکریم حائری یزدی|حائری یزدی]] به خلوت رفت و در قم ساکت ماند، اما در مشهد، روحانیون علناً علیه کلاه «بین‌المللی» اعتراض کردند. در تیر ۱۳۱۴، بر خلاف انتظار تحصن‌کنندگان در حرم رضا، نیروهای نظامی بر آنان آتش گشودند که منجر به کشته شدن بسیاری گردید و در پیامد [[واقعه مسجد گوهرشاد|این واقعه]]، فروغی (رئیس‌الوزرا) به دلیل تلاش برای شفاعت نایب التولیه [[آستان قدس رضوی]]، مغضوب رضاشاه و برکنار شد. مدتی بعد، قانون رفع حجاب صادر شد. همچنین دو ماه بعد از واقعهٔ گوهرشاد، [[گاه‌شماری هجری خورشیدی|تقویم شمسی]] به عنوان گاه‌شماری رسمی مملکت جایگزین [[گاه‌شماری هجری قمری|تقویم قمری]] شد که در نظر مذهبیون، اقدام دیگری در جهت اسلام‌زدایی از ایران به حساب می‌آمد.<ref>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف=Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=212–217}}</ref>
در ۱۳۰۷ با انجام مراسم‌هایی در سطح کشور، کلاه پهلوی کلاه رسمی مردان ایرانی اعلام شد. همزمانی این تغییر با اصلاحات در تشکیلات قضائی و تصویب نهایی قانون سربازی، بر آتش اعتراضات افزود.<ref>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف=Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=212}}</ref> به‌طور کلی صدای اعتراض از سوی مذهبیون شنیده می‌شد زیرا لبه کلاه در زمان [[سجده]] از رسیدن سر به زمین جلوگیری می‌کرد و حتی بسیاری تصور می‌کردند هدف از آن، ترویج [[بی‌دینی در ایران|بی‌دینی]] است.<ref>{{پک|Ansari|2007|ک=Modern Iran|ف=Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41|زبان=en|ص=59}}</ref> برخی از روحانیون تهرانی در قم [[بست|بست‌نشینی]] اختیار کردند، اما دولت با ترکیبی از زر و زور شرایط را تحت کنترل گرفت و راه برای تغییرات بیشتر در پوشش مردانه هموار شد. در دی همان سال قانون متحدالشکل نمودن البسهٔ اتباع ایران در داخله مملکت به تصویب رسید و مقرر شد تا نوروز ۱۳۰۸ غیر از کارمندان دولتی که لباس مخصوص داشتند و روحانیون تمام ادیان،{{efn|روحانیون شیعه رفتار یکسان قانون با روحانیون تمام ادیان را به عنوان نشانه‌ای از برابری شیعه و دیگر دین‌های کشور می‌دانستند و آن را برنمی‌تابیدند.}} باید لباس متحدالشکل، شامل کت و شلوار اروپایی و کلاه پهلوی، بر تن کنند. مجدداً اعتراضاتی برخاست؛ ایلات علاقه نداشتند که لباس سنتی خود را کنار بگذارند و هدایت (رئیس‌الوزرا) نیز با آن مخالف بود. پنج سال بعد، رضاشاه در حکمی اعلام کرد که در روز گشایش مجلس دهم، همهٔ مردان باید کلاه اروپایی شاپو بر سر کنند و یک ماه بعد از آن، پوشیدن این کلاه برای تمام کارمندان دولت اجباری شد. با وجود استقبال طبقهٔ متوسط تهرانی، اجباری‌شدن کلاه شاپو نیز موجب برانگیخته‌شدن اعتراضاتی، به خصوص از جانب مذهبیون شد. [[عبدالکریم حائری یزدی|حائری یزدی]] به خلوت رفت و در قم ساکت ماند، اما در مشهد، روحانیون علناً علیه کلاه «بین‌المللی» اعتراض کردند. در تیر ۱۳۱۴، بر خلاف انتظار تحصن‌کنندگان در حرم رضا، نیروهای نظامی بر آنان آتش گشودند که منجر به کشته شدن بسیاری گردید و در پیامد [[واقعه مسجد گوهرشاد|این واقعه]]، فروغی (رئیس‌الوزرا) به دلیل تلاش برای شفاعت نایب التولیه [[آستان قدس رضوی]]، مغضوب رضاشاه و برکنار شد. مدتی بعد، قانون رفع حجاب صادر شد. همچنین دو ماه بعد از واقعهٔ گوهرشاد، [[گاه‌شماری هجری خورشیدی|تقویم شمسی]] به عنوان گاه‌شماری رسمی مملکت جایگزین [[گاه‌شماری هجری قمری|تقویم قمری]] شد که در نظر مذهبیون، اقدام دیگری در جهت [[اسلام‌زدایی]] از ایران به حساب می‌آمد.<ref>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف=Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=212–217}}</ref>


=== سفر به ترکیه ===
=== سفر به ترکیه ===
خط ۱۸۱: خط ۱۶۹:
تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به [[ترکیه]] در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تأثیر همپای ترک خود، [[مصطفی کمال آتاترک]] قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. رضاخان در این سفر، شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت:
تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به [[ترکیه]] در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تأثیر همپای ترک خود، [[مصطفی کمال آتاترک]] قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. رضاخان در این سفر، شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت:
«به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس‌جمهور ترکیه ارسال گردید». امروزه این عکس و شمشیر در موزهٔ رسمی مقبرهٔ آتاتورک در شهر [[آنکارا]] است.
«به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس‌جمهور ترکیه ارسال گردید». امروزه این عکس و شمشیر در موزهٔ رسمی مقبرهٔ آتاتورک در شهر [[آنکارا]] است.
در این سفر، رضاشاه با دیدن زنان بی‌حجاب [[مردمان ترک|ترک]] که مشغول به [[شغل|کار]] بودند و همانند مردان در [[صنعت]] کار می‌کردند، به فکر [[کشف حجاب در ایران|کشف حجاب]] زنان افتاد.<ref>مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه‌ها، پیامدها و واکنش‌ها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۴، ص ۱۱۸</ref><ref>هم‌اکنون در [[میدان تقسیم]] در شهر [[استامبول]]، مجسمهٔ رضاشاه در کنار [[آتاتورک]] و چند تن دیگر از سران کشورهای جهان وجود دارد.</ref>


=== قانون کشف حجاب ===
=== قانون کشف حجاب ===
{{وابسته|کشف حجاب در ایران}}
{{وابسته|کشف حجاب در ایران}}
رضاشاه که در دورهٔ نخست‌وزیری در تلاش بود با [[روحانی (اسلام)|روحانیون شیعه]] رابطهٔ خوبی داشته باشد، از مسئلهٔ [[حجاب]] دوری می‌کرد، اما از همان زمان رفع حجاب را در دستور کار داشت. زمانی‌که [[ابراهیم خواجه‌نوری]] در نشریهٔ خود دربارهٔ کشف حجاب و آزادی زنان نوشت و به دلیل شکایت ناظر شریعت به ۳ ماه زندان محکوم شد، رضاخان دستور داد او دورهٔ محکومیت‌اش را به جای زندان، در بیمارستان پلیس سپری کند. مسئلهٔ حجاب نخستین بار در نوروز ۱۳۰۸ مسبب درگیری دین و دولت شد. در این سال، ۱ فروردین با ۲۷ رمضان (روز قتل [[ابن ملجم مرادی|ابن ملجم]] (قاتل [[علی بن ابی‌طالب]])، مطابق سنت [[شیعه|شیعی]]) مصادف شده بود و زنان خانوادهٔ پهلوی راهی [[قم]] شدند تا هر دو مناسبت را در [[حرم فاطمه معصومه|حرم معصومه]] جشن بگیرند. روحانیون به ورود آن‌ها به حرم با [[چادر]] نازک، اعتراض کردند. رضاشاه شخصاً از [[تهران]] خود را به قم رساند، با چکمه وارد حرم معصومه شد و آن روحانی‌ای که به ملکه معترض شده بود را شلاق زد. با این حال، او هنوز محافظه‌کار بود؛ چند ماه بعد که [[امان‌الله شاه|امان‌الله‌خان]] و [[ثریا طرزی|ثریا]]، شاه و ملکهٔ [[پادشاهی افغانستان|افغانستان]]، از ایران بازدید کردند، ملکه ثریا حجاب نداشت، اما [[تاج‌الملوک آیرملو|تاج‌الملوک]] بدون حجاب در برابر امان‌الله‌خان ظاهر نشد.<ref dir=ltr>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=212–213}}</ref>
رضاشاه که در دورهٔ نخست‌وزیری در تلاش بود با روحانیون شیعه رابطهٔ خوبی داشته باشد، از مسئلهٔ [[حجاب]] دوری می‌کرد، اما از همان زمان رفع حجاب را در دستور کار داشت. زمانی‌که [[ابراهیم خواجه‌نوری]] در نشریهٔ خود دربارهٔ [[کشف حجاب]] و [[آزادی زنان]] نوشت و به دلیل شکایت [[ناظر شریعت]] به ۳ ماه زندان محکوم شد، رضاخان دستور داد او دورهٔ محکومیت‌اش را به جای زندان، در بیمارستان پلیس سپری کند. مسئلهٔ حجاب نخستین بار در نوروز ۱۳۰۸ مسبب درگیری [[دین]] و دولت شد. در این سال، ۱ فروردین با ۲۷ رمضان (روز قتل [[ابن ملجم مرادی|ابن ملجم]] (قاتل [[علی بن ابی‌طالب]])، مطابق سنت [[شیعه|شیعی]]) مصادف شده بود و زنان خانوادهٔ پهلوی راهی [[قم]] شدند تا هر دو مناسبت را در [[حرم فاطمه معصومه]] جشن بگیرند. روحانیون به ورود آن‌ها به حرم با [[چادر]] نازک، اعتراض کردند. رضاشاه شخصاً از [[تهران]] خود را به قم رساند، با چکمه وارد حرم معصومه شد و آن روحانی‌ای که به ملکه معترض شده بود را [[شلاق]] زد. با این حال، او هنوز محافظه‌کار بود؛ چند ماه بعد که [[امان‌الله شاه|امان‌الله‌خان]] و [[ثریا طرزی|ثریا]]، شاه و ملکهٔ [[پادشاهی افغانستان|افغانستان]]، از ایران بازدید کردند، ملکه ثریا حجاب نداشت، اما [[تاج‌الملوک آیرملو|تاج‌الملوک]] بدون حجاب در برابر امان‌الله‌خان ظاهر نشد.<ref dir="ltr">{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=212–213}}</ref>


از یک سال پیش، دولت به پلیس دستور داده بود که به زنان اجازه داده شود تا بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوند و با وجود مخالفت روحانیون، در تهران تعدادی از زنان بدون حجاب رفت و آمد می‌کردند. شخص ملکه نیز گهگاه حجاب بر سر نمی‌کرد. اما رفع حجاب هنوز به سیاست رسمی تبدیل نشده بود. نخستین نشانه از چنین سیاستی، در آخرین نشست کابینهٔ [[مهدی‌قلی هدایت|هدایت]] (در ۱۳۱۲) مشهود است. در آن جلسه، بنا به اصرار [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]]، کلاه زنانه در فهرست اقلام وارداتی گنجانده شد، زیرا او عقیده داشت که در آینده تقاضا برای آن افزایش پیدا می‌کند. سفر ۱۳۱۳ رضاشاه به [[ترکیه]] و مشاهدهٔ مشارکت زنان در جامعه آن کشور، تأثیر عمیقی بر او گذاشت و باعث شد که به اصلاحات خود سرعت بیشتری بخشد. از این زمان اقدامات جهت آماده‌سازی جامعهٔ ایران برای ممنوعیت حجاب اسلامی آغاز شد؛ در ۱۳۱۴، [[کانون بانوان]] با حمایت دولتی تأسیس شد که یکی از اهدافش، تبلیغ برای کنار گذاشتن حجاب بود. وزرا موظف شدند یک روز در هفته، به همراه زنان خود که حجاب را کنار گذاشته بودند، در مهمانی‌های مختلط حاضر شوند. با آغاز سال تحصیلی، حجاب در مدارس ممنوع شد؛ مخالفت جدی با این ممنوعیت برنخاست زیرا بیشتر دختران بدون حجاب به مدرسه می‌رفتند. اما [[واقعه مسجد گوهرشاد|واقعهٔ گوهرشاد]] در اعتراض به [[کلاه شاپو]]، باعث شد ممنوعیت سراسری حجاب به تأخیر افتد.<ref dir=ltr>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=214–216}}</ref>
از یک سال پیش، دولت به پلیس دستور داده بود که به زنان اجازه داده شود تا بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوند و با وجود مخالفت روحانیون، در تهران تعدادی از زنان بدون حجاب رفت و آمد می‌کردند. شخص ملکه نیز گهگاه حجاب بر سر نمی‌کرد. اما رفع حجاب هنوز به سیاست رسمی تبدیل نشده بود. نخستین نشانه از چنین سیاستی، در آخرین نشست کابینهٔ [[مهدی‌قلی هدایت|هدایت]] (در ۱۳۱۲) مشهود است. در آن جلسه، بنا به اصرار [[عبدالحسین تیمورتاش|تیمورتاش]]، کلاه زنانه در فهرست اقلام وارداتی گنجانده شد، زیرا او عقیده داشت که در آینده تقاضا برای آن افزایش پیدا می‌کند. سفر ۱۳۱۳ رضاشاه به [[ترکیه]] و مشاهدهٔ مشارکت زنان در جامعه آن کشور، تأثیر عمیقی بر او گذاشت و باعث شد که به اصلاحات خود سرعت بیشتری بخشد. از این زمان اقدامات جهت آماده‌سازی جامعهٔ ایران برای ممنوعیت حجاب اسلامی آغاز شد؛ در ۱۳۱۴، [[کانون بانوان]] با حمایت دولتی تأسیس شد که یکی از اهدافش، تبلیغ برای کنار گذاشتن حجاب بود. وزرا موظف شدند یک روز در هفته، به همراه زنان خود که حجاب را کنار گذاشته بودند، در مهمانی‌های مختلط حاضر شوند. با آغاز سال تحصیلی، حجاب در مدارس ممنوع شد؛ مخالفت جدی با این ممنوعیت برنخاست زیرا بیشتر دختران بدون حجاب به مدرسه می‌رفتند. اما [[واقعه مسجد گوهرشاد|واقعهٔ گوهرشاد]] در اعتراض به [[کلاه شاپو]]، باعث شد ممنوعیت سراسری حجاب به تأخیر افتد.<ref dir="ltr">{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=214–216}}</ref>


{{جعبه گفتاورد
{{جعبه گفتاورد
خط ۱۹۸: خط ۱۸۴:
  |تراز گفتاورد= وسط
  |تراز گفتاورد= وسط
}}
}}
هدایت پیشنهاد داد که چادر با روپوش جایگزین شود اما رضاشاه فقط به پوششی کاملاً اروپایی راضی بود. او دستور داد برنامه‌ای ترتیب داده شود که بتواند در آن دختران بدون حجاب خود را همراهی کند. [[علی‌اصغر حکمت]]، وزیر معارف (آموزش)، جشن پایان سال تحصیلی را پیشنهاد کرد. ساختمان تربیت معلم که به تازگی در تهران ساخته شده بود، به عنوان مکان مراسم انتخاب شد. وزرای داخله و معارف به کارمندانشان در سراسر کشور دستور دادند که با برگزاری مراسم‌هایی با حضور زنان، به مردم دربارهٔ مشارکت زنان در زندگی اجتماعی توضیح داده شود. سرانجام در ۱۷ دی ۱۳۱۴، رضاشاه در [[دانشسرای مقدماتی]] حاضر شد؛ [[تاج‌الملوک آیرملو|تاج‌الملوک]]، [[شمس پهلوی|شمس]] و [[اشرف پهلوی|اشرف]]، همگی بدون حجاب، همراهی‌اش می‌کردند. به تمام زنان حاضر نیز دستور داده شده بود که بدون حجاب اسلامی در مراسم حاضر شوند. زان پس پوشش اسلامی ممنوع اعلام و همچنین در استان‌ها مراسم‌هایی تحت عنوان «آزادی زنان» برگزار شد. کنار گذاشتن حجاب برای زنان مقامات کار سختی نبود، اما حضور در انظار عمومی با لباسی اروپایی باعث شرمساری اغلب زنان طبقهٔ عامه می‌شد. بیشترشان حتی نمی‌دانستند چه بپوشند، زیرا لباس‌هایی که تا آن زمان زیر چادر به تن می‌کردند و دیده نمی‌شد، برای حضور در اجتماع مناسب نبود. بعد از صدور این قانون، از ورود زنان محجبه به مکان‌های عمومی مثل [[حمام]]، [[سینما]] جلوگیری می‌شد. یک ماه بعد، ورود زنان محجبهٔ ایرانی به [[حرم امام رضا|حرم رضا]] نیز ممنوع شد (این قانون شامل زنان محجبهٔ خارجی نمی‌شد). مدتی بعد محدودیت تازه‌ای وضع کردند؛ بدین‌گونه که زنان [[تن‌فروشی|تن‌فروش]] باید حتماً حجاب اسلامی می‌داشتند و تنها در صورت ازدواج می‌توانستند آن را کنار بگذارند. این‌گونه دولت می‌خواست از احساس «بی‌عفتی» کردن توسط زنانی که حجاب را کنار گذاشته بودند، جلوگیری کند.<ref dir=ltr>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=217–219}}</ref>
هدایت پیشنهاد داد که چادر با روپوش جایگزین شود اما رضاشاه فقط به پوششی کاملاً اروپایی راضی بود. او دستور داد برنامه‌ای ترتیب داده شود که بتواند در آن دختران بدون حجاب خود را همراهی کند. [[علی‌اصغر حکمت]]، وزیر معارف (آموزش)، جشن پایان سال تحصیلی را پیشنهاد کرد. ساختمان تربیت معلم که به تازگی در تهران ساخته شده بود، به عنوان مکان مراسم انتخاب شد. وزرای داخله و معارف به کارمندانشان در سراسر کشور دستور دادند که با برگزاری مراسم‌هایی با حضور زنان، به مردم دربارهٔ مشارکت زنان در زندگی اجتماعی توضیح داده شود. سرانجام در ۱۷ دی ۱۳۱۴، رضاشاه در دانشسرای مقدماتی حاضر شد؛ [[تاج‌الملوک آیرملو|تاج‌الملوک]]، [[شمس پهلوی|شمس]] و [[اشرف پهلوی|اشرف]]، همگی بدون حجاب، همراهی‌اش می‌کردند. به تمام زنان حاضر نیز دستور داده شده بود که بدون حجاب اسلامی در مراسم حاضر شوند. زان پس پوشش اسلامی ممنوع اعلام و همچنین در استان‌ها مراسم‌هایی تحت عنوان «آزادی زنان» برگزار شد. کنار گذاشتن حجاب برای زنان مقامات کار سختی نبود، اما حضور در انظار عمومی با لباسی اروپایی باعث شرمساری اغلب زنان طبقهٔ عامه می‌شد. بیشترشان حتی نمی‌دانستند چه بپوشند، زیرا لباس‌هایی که تا آن زمان زیر چادر به تن می‌کردند و دیده نمی‌شد، برای حضور در اجتماع مناسب نبود. بعد از صدور این قانون، از ورود زنان محجبه به مکان‌های عمومی مثل حمام، سینما جلوگیری می‌شد. یک ماه بعد، ورود زنان محجبهٔ ایرانی به [[حرم امام رضا]] نیز ممنوع شد (این قانون شامل زنان محجبهٔ خارجی نمی‌شد). مدتی بعد محدودیت تازه‌ای وضع کردند؛ بدین‌گونه که زنان [[تن‌فروشی|تن‌فروش]] باید حتماً حجاب اسلامی می‌داشتند و تنها در صورت [[ازدواج]] می‌توانستند آن را کنار بگذارند. این‌گونه دولت می‌خواست از احساس «بی‌عفتی» کردن توسط زنانی که حجاب را کنار گذاشته بودند، جلوگیری کند.<ref dir="ltr">{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=217–219}}</ref>


واکنش‌ها به قانون منع حجاب متفاوت بود؛ طبقهٔ متجدد آن را به فال نیک گرفت و رضاشاه را برای آزادسازی زنان ستود، اما اکثریت زنان کشور با مشکلاتی مواجه شدند. هر چند پلیس اجازهٔ توسل به خشونت را نداشت، اما گاه برخورد فیزیکی اتفاق می‌افتاد و چادرها و روسری‌ها را به زور پاره می‌کردند. در [[شمال ایران|شمال کشور]] روحانیون با قانون مورد نظر کنار آمدند و در [[استان مازندران|مازندران]] حتی یکی از آن‌ها، در ستایش رفع حجاب و آزادی زنان سخنرانی کرد، اما در مناطق مذهبی مثل [[قم]]، خانواده‌ها دختران را از تحصیل محروم می‌کردند. در هر صورت آمار می‌گوید حضور دانش‌آموزان دختر در مدارس بعد از صدور قانون رفع حجاب و در سال‌های آخر عهد رضاشاه اوج شدیدی گرفت. در نهایت، ممنوعیت حجاب با پایان سلطنت رضاشاه ملغی شد.<ref dir=ltr>{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=219–221}}</ref>
واکنش‌ها به قانون منع حجاب متفاوت بود؛ طبقهٔ متجدد آن را به فال نیک گرفت و رضاشاه را برای آزادسازی زنان ستود، اما اکثریت زنان کشور با مشکلاتی مواجه شدند. هر چند پلیس اجازهٔ توسل به خشونت را نداشت، اما گاه برخورد فیزیکی اتفاق می‌افتاد و چادرها و روسری‌ها را به زور پاره می‌کردند. در شمال کشور روحانیون با قانون مورد نظر کنار آمدند و در مازندران حتی یکی از آن‌ها، در ستایش رفع حجاب و آزادی زنان سخنرانی کرد، اما در مناطق مذهبی مثل [[قم]]، خانواده‌ها دختران را از تحصیل محروم می‌کردند. در هر صورت آمار می‌گوید حضور دانش‌آموزان دختر در مدارس بعد از صدور قانون رفع حجاب و در سال‌های آخر عهد رضاشاه اوج شدیدی گرفت. در نهایت، ممنوعیت حجاب با پایان سلطنت رضاشاه ملغی شد.<ref dir="ltr">{{پک|Chehabi|1993|ک=Iranian Studies|ف= Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah|زبان=en|ص=219–221}}</ref>


=== برخی از اقدامات رضاشاه ===
== دین و مذهب ==
رضاشاه چه در جایگاه [[پادشاه]] و چه در جایگاه [[نخست‌وزیر]] و [[وزیر جنگ (ایران)|وزیر جنگ]]، کارهایی کرد که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ تمامی صفحات</ref>
دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد [[مذهب]] را نیز در دستور کار قرار داد. [[حوزه‌های علمیه]] در [[حوزه علمیه قم|قم]]، [[حوزه علمیه اصفهان|اصفهان]]، و [[حوزه علمیه نجف|نجف]] خودمختار باقی ماندند، اما [[دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران]] و [[مسجد سپهسالار]] (که توسط امام جمعهٔ منتخب دولت اداره می‌شد) داوطلبان را امتحان می‌کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار، دولت نحوهٔ درآمدن به جرگهٔ علما را تعیین می‌کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می‌شدند، باید لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می‌کردند. این اصلاحات به روحانیون نیز هویتی متمایز بخشید. ضمناً وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرد و با کنترل محتوای این دروس، جلوی هر عقیده‌ای را که بویی از شک‌آوری نسبت به مذهب داشت می‌گرفت. هدف رضاشاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و [[ترویج اسلام]] بود تا تضعیف مذهب با اندیشه‌های سکولار. وی زندگی سیاسی‌اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های [[ماه محرم]] آغاز کرده بود و برای بسیاری از یازده فرزندش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]]، [[علیرضا پهلوی (یکم)|علیرضا]]، [[غلامرضا پهلوی|غلامرضا]]، [[عبدالرضا پهلوی|عبدالرضا]]، [[احمدرضا پهلوی|احمدرضا]]، [[محمودرضا پهلوی|محمودرضا]] و [[حمیدرضا پهلوی|حمیدرضا]]. واعظان سرشناس را برای ارائهٔ برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین [[محمدحسن شریعت سنگلجی|شریعت سنگلجی]]، واعظ پر آوازهٔ مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می‌کرد که [[اسلام]] در تضاد با تجدد — به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد در آن دوران فوتبال — نیست.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= آبراهامیان|کتاب =تاریخ ایران مدرن|سال= 1389|فصل =|صفحه= 159-160|جلد =|زبان=}}</ref>
* حفظ تمامیت ارضی ایران.
* ساخت [[راه‌آهن سراسری ایران]] (از [[دریای خزر]] تا [[خلیج فارس]])<ref>[http://www.iranicaonline.org/articles/germany-i GERMANY i. German-Persian diplomatic relations], ''Encyclopædia Iranica''</ref>
* راهسازی سراسری در کل کشور
* ساخت جاده مخصوص پهلوی ([[خیابان ولی‌عصر]] کنونی در [[تهران]])<ref name="Fararu 2018">{{cite web | author=Fararu | title=انتقال چنارهای غول‌آسا به خیابان ولیعصر | website=Fararu &#124; فرارو | date=April 23, 2018 | url=http://fararu.com/fa/news/209627 | language=fa | access-date=April 23, 2018}}</ref>
* متحدالشکل کردن لباس مردان، دستور به سر گذاشتن [[کلاه پهلوی (پوشاک)|کلاه پهلوی]] به جای [[دستار]] و [[فینه]] و اجباری کردن کت و شلوار و کفش مردانه به جای لباس‌های سنتی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی (در پست [[نخست‌وزیر]]ی)
* [[کشف حجاب در ایران|کشف حجاب]] اجباری (تغییر لباس زنان از پیچه و روبند به لباس و کلاه فرنگی و بازکردن صورت)<ref name="موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی 1934">{{cite web | title=مبانی کشف حجاب | website=موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی | date=June 2, 1934 | url= http://www.ir-psri.com/Show.php?Page =ViewArticle&ArticleID=309 | language=fa | access-date=April 23, 2018}}</ref>
* تهیه و تصویب نخستین [[قانون مدنی]] ایران<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.ghanoonbaz.com/anavin/Madani/Canoon_Madani/Tarikhche_madani.htm |عنوان =تاریخچه قانون مدنی | ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۶ آوریل ۲۰۱۷}}</ref>
* بنیان‌گذاری [[سازمان ثبت اسناد و املاک ایران|ثبت اسناد]]<ref>[http://nlai.ir/tabid/2598/mid/5853/ctl/asnad/Default.aspx?Subjectmid= 5850&SubjectID =12072 جزئیات ثبت اسناد در ایران]{{پیوند مرده|date=March 2019}}</ref>
* اجباری کردن برگزیدن [[نام خانوادگی]] و صدور [[شناسنامه]]<ref name="ایران 2018">{{cite web | last=ایران | first=عصر | title=ایرانیان از کی و چگونه دارای نام خانوادگی شدند؟ | website=عصر ایران | date=April 23, 2018 | url=http://www.asriran.com/fa/news/176698 | language=fa | access-date=April 23, 2018}}</ref><ref>[http://www.khabaronline.ir/detail/219202/society/urban داستان تأسیس اداره ثبت احوال و اولین سرشماری در ایران]</ref>
* لغو [[کاپیتولاسیون]] (مربوط به [[عهدنامه ترکمانچای|معاهده ترکمانچای]])<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/408/ |عنوان=لایحه کاپیتولاسیون تصویب شد |بازبینی=10 اوت 2016 |archive-date=12 اوت 2016 |archive-url=https://web.archive.org/web/20160812073711/http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/408/}}</ref>
* متحدکردن نیروهای نظامی و تشکیل [[ارتش شاهنشاهی ایران|ارتش ایران]] و تصویب قانون نظام وظیفه عمومی<ref>[http://hamshahrionline.ir/details/140092 آشنایی با تاریخچه خدمت وظیفه عمومی]</ref>
* بنیان‌گذاری [[بانک سپه]]<ref>[http://www.nlai.ir/tabid/2598/mid/5853/ctl/asnad/Default.aspx?Subjectmid= 5850&SubjectID =4898 سازمان اسناد و کتابخانه ملی]{{پیوند مرده|date=March 2019}}</ref>
* بنیان‌گذاری [[بانک ملی ایران]]<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.bmi.ir/Fa/bmihistory.aspx |title=تاریخچه تأسیس بانک ملی ایران |accessdate=21 اوت 2015 |archiveurl=https://web.archive.org/web/20150923192746/http://www.bmi.ir/Fa/bmihistory.aspx |archivedate=23 سپتامبر 2015 |dead-url=yes}}</ref>
* بنیان‌گذاری بانک فلاحتی ([[بانک کشاورزی]] کنونی)<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.bki.ir/About/about-bank_p/تاریخچه_بانک |title=تاریخچه بانک کشاورزی |accessdate=10 ژوئن 2020 |archiveurl=https://web.archive.org/web/20190329094655/http://www.bki.ir/About/about-bank_p/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87_%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9 |archivedate=29 مارس 2019 |dead-url=yes}}</ref>
* بنیان‌گذاری [[بیمه ایران]]<ref>{{یادکرد وب |url=http://iraninsurance.ir/services/BI/4521-تاریخچه-بیمه-ایران.html?t=شرکت-سهامی-بیمه-ایران |title=تأسیس شرکت سهامی بیمه ایران |accessdate=۲۰ اکتبر ۲۰۱۹ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20150705061400/http://www.iraninsurance.ir/services/BI/4521-تاریخچه-بیمه-ایران.html?t=شرکت-سهامی-بیمه-ایران |archivedate=۵ ژوئیه ۲۰۱۵ |dead-url=yes}}</ref>
* بنیان‌گذاری [[رادیو ایران]]<ref>[http://www.ensani.ir/storage/Files/20110111121347- اجمالی%20بر%20تاریخچه%20رادیو%20در%20ایران%201387%20-%201319.pdf گیتی کاوه، اجمالی بر تاریخچه رادیو در ایران ۱۳۸۷ - ۱۳۱۹، کتاب ماه ۱۳۸۷ شماره ۸، برگ ۶۶]</ref>
* بنیان‌گذاری [[دانشگاه تهران]]<ref name="تاریخ ایرانی 2018">{{cite web | title=۱۳۱۳: سال تأسیس دانشگاه تهران | website=تاریخ ایرانی | date=April 23, 2018 | url=http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/4152/0/۱۳۱۳:.سال.تاسیس.دانشگاه.تهران.html | language=fa | access-date=April 23, 2018}}</ref>
* بنیان‌گذاری [[خبرگزاری پارس]]<ref>[http://www.ensani.ir/storage/Files/20121209092817-9325-578.pdf سودابه قدبگی، شناسنامه خبرگزاری‌های جهان، برگ 122]</ref> ([[ایرنا|خبرگزاری ایرنا]] کنونی)
* بنیان‌گذاری [[فرهنگستان ایران]]<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.persianacademy.ir/fa/History.aspx |title=تاریخچه فرهنگستان اول |accessdate=۲۱ اوت ۲۰۱۵ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20150924071835/http://www.persianacademy.ir/fa/History.aspx |archivedate=۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵ |dead-url=yes}}</ref>
* بنیان‌گذاری [[کارخانجات نساجی مازندران]]<ref>[http://ensani.ir/fa/article/334624/عوامل-مؤثر-بر-رشد-صنایع-نساجی-مازندران-در-عصر-پهلوی| عوامل مؤثر بر رشد صنایع نساجی مازندران در عصر پهلوی]</ref>
* تغییر تقویم رسمی ایران از [[گاه‌شماری هجری قمری|تقویم هجری قمری]] به [[گاه‌شماری هجری خورشیدی|تقویم خورشیدی جلالی]] (تغییر ماه‌های برجی مانند [[برج حمل|حَمَل]] و [[برج ثور|ثور]] به ماه‌های اوستایی مانند فروردین و اردیبهشت)
* تغییر واحد پولی مسکوکات طلا از «[[تومان]]» به «[[سکه پهلوی|پهلوی]]» در سال ۱۳۰۵ و مسکوکات نقره از دینار و «[[قران]]» به «[[ریال ایران|ریال]]» در سال ۱۳۱۰
* ازسرگیری چاپ و نشر منظم [[فهرست اسکناس‌های ایران|اسکناس]] زیر نظر [[بانک ملی ایران|بانک ملّی ایران]] که تا پیش از این زمان، تنها در دورهٔ [[ناصرالدین‌شاه قاجار|ناصرالدین شاه]] آن هم توسط [[بانک شاهنشاهی ایران]] رواج داشت.
* تغییر نام رسمی کشور در زبان‌های خارجی و مجامع بین‌المللی از «پرشیا» به «ایران» در سال ۱۳۱۴.<ref>{{یادکرد|فصل= |کتاب= [http://books.google.com/books?pg =PR27&lpg= PP1&dq =The+History+of+the+British+Petroleum+Company&lr= &as_drrb_is =q&as_minm_is= 0&as_miny_is =&as_maxm_is= 0&as_maxy_is =&id= PduotC73nh0C&num =50&as_brr= 0&as_pt =ALLTYPES The History of the British Petroleum Company]|ناشر= {{formatnum:Cambridge University Press|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال={{formatnum:2000|R}} | شابک = {{formatnum:9780521259507|R}} |نویسنده=Bamberg |نویسندگان سایر بخش‌ها=R. W. Ferrier|ترجمه= |صفحه ={{formatnum:xxvii|R}} |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref>


[[پرونده:Map of Iran in Reza Shah reign.jpg|بندانگشتی|نقشهٔ تقسیمات کشوری در زمان رضاشاه؛ ۱۳۱۶ خورشیدی]]
رضاشاه سنت شاهی تأمین بودجهٔ مالی مدارس علمیه، بزرگداشت [[مجتهد|مجتهدان اعظم]] و سفرهای زیارتی — حتی به [[نجف]] و [[کربلا]] — را استمرار بخشید. به هشت روحانی که در سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰ از [[عراق]] گریخته بودند، پناهندگی اعطا کرد. [[عبدالکریم حائری یزدی]]، مجتهدی بسیار محترم را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. حائری که همواره از سیاست دوری می‌جست، برای نهادینه کردن تشکیلات دینی، بیش از هر روحانی دیگری فعالیت کرد. در همین سال‌ها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر [[آیت‌الله]] و [[حجت‌الاسلام]] بین عموم رایج شد. [[محمدحسین نائینی]]، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیه‌اش در مدح [[مشروطیت]] را نابود کرد. رضاشاه [[طلاب علوم دینی]] را از انجام خدمت وظیفه عمومی معاف و تأیید و ترویج هرگونه عقاید «الحادی» و «مادی‌گرایانه» را ممنوع کرد. برخی از روحانیون با لحنی پرجذبه در باب [[عرفان]] و مشخصاً شاعران [[تصوف|صوفی]] چون [[مولوی]] و [[حافظ]]، داد سخن می‌دادند. آن‌ها شک‌آوری را با مادی‌گرایی و [[ماتریالیسم]] را با [[کمونیسم]] برابر می‌پنداشتند. از نظر یکی از روحانیون نویسندهٔ درس‌نامه، هدف آموزش ابتدایی شناساندن خداوند به کودک است. شگفت‌آور نیست که شمار بسیار معدودی از روحانیون بلندمرتبه در مقابل شاه ایستادگی کردند.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= آبراهامیان|کتاب =تاریخ ایران مدرن|سال= 1389|فصل =|صفحه= 160-161|جلد =|زبان=}}</ref>
* تغییر تقسیمات کشوری از ۴ ایالت (آذربایجان، کرمان و بلوچستان، فارس، خراسان) به ۱۰ استان در ۱۴ بهمن ۱۳۱۶ و تغییر نام واحدهای تقسیمات کشوری از [[ایالت]]، [[ولایت (تقسیمات کشوری)|ولایت]] و بلوک به [[استان]]، [[شهرستان]]، [[بخش (تقسیمات کشوری)|بخش]] و [[دهستان]] که از متون باستانی استخراج شده بود.<ref name=":0"/>
* تغییر نام بسیاری از شهرها (نظیر علی‌آباد به شاهی ([[قائم‌شهر]] کنونی)، دزدآب به [[زاهدان]]، گچ قرهگلی به [[شهرستان گچساران|گچساران]]، ناصری به [[اهواز]]، صحرا و استرآباد به [[گرگان]]، خبیص به [[شهداد]]، قمشه به [[شهرضا]]، بارفروش به [[بابل (مازندران)|بابل]]، هارون آباد به شاه آباد ([[اسلام‌آباد غرب]] کنونی)، دهکرد به [[شهرکرد]]، دهنو به [[نوشهر]]، پهره به [[ایرانشهر (سیستان و بلوچستان)|ایرانشهر]]، سخت سر به [[رامسر]]، مشهدسر به [[بابلسر]]، حسین‌آباد پشتکوه به [[ایلام]]، منصورآباد پشتکوه به [[مهران]]، ساوجبلاغ مکری به [[مهاباد]]، تون به [[فردوس]]، [[آق‌قلا|آق قلعه]] به پهلوی دژ، [[بندر انزلی|انزلی]] به پهلوی، [[ارومیه]] به رضائیه، ترشیز به [[کاشمر]]، کرمان و بلوچستان به [[مکران]]) که نام بسیاری از آن‌ها تاکنون پابرجا مانده‌است.<ref name=":0">[http://ensani.ir/file/download/article/20140616144106-9945-24.pdf معیارهای تقسیمات کشوری در دوره پهلوی]</ref>
* تغییر نام معابر شهری: محله به [[برزن]]، [[مرکز خرید|پاساژ]] به تیمچه، بند به دربند، پس کوچه به [[بن‌بست]]
* تغییر نام [[وزارتخانه‌های ایران]] که تا آن زمان بیشتر عربی بود به فارسی روان<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/164957/ادغام-وزارتخانه‌ها-از-قاجاریه-تا-امروز|وبگاه=www.asriran.com|بازبینی=2020-01-28}}</ref>
* تأسیس نخستین موزه در ایران با نام [[موزه ایران باستان]]
* حفظ یک‌پارچگی و [[تمامیت ارضی]] ایران با سرکوب وابستگان به قدرت‌های خارجی یا مخالفان داخلی و افراد متجاسر هم‌چون [[شیخ خزعل]]،<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120316_l44_kasravi_nationalist_abrahamian کسروی: ملی‌گرای وحدت‌انگار]، بی‌بی‌سی فارسی</ref> [[اسماعیل سیمیتقو]]،<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص ۸۳۳.</ref> [[میرزاکوچک خان]]، [[محمد تقی خان پسیان]]، [[دوست‌محمدخان بارکزائی|دوست محمدخان بارکزائی]] و [[اقبال‌السلطنه ماکویی|اقبال السلطنه ماکویی]]
* [[تخته قاپو]] کردن عشایر
* بازسازی مکان‌های تاریخی ایران از جمله [[آرامگاه فردوسی]] و [[آرامگاه خیام]] و موافقت با باستان شناسان خارجی برای بررسی و کشف آثار باستانی در ایران.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.ir-psri.com/?Page=HistoryList |عنوان = مشاهده تقویم تاریخ ۷ آذر| ناشر =''مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی'' |تاریخ = برای مشاهده متن منبع، در بخش جستجو، «۷ آذر» را انتخاب کنید.|تاریخ بازدید = ۲۹ نوامبر ۲۰۱۵}}</ref>
* ساخت [[صنایع دفاعی]]
* ساخت [[موزه ملی ایران]]
* ساخت [[فرودگاه مهرآباد]]
* تغییر اصطلاحات علمی، صنعتی و شهری: این کار، ابتدا از ارتش و توسط شخص رضاخان (به عنوان وزیر جنگ در ۱۳۰۰ ش) آغاز شد و در ادامه فرهنگستان ایران آن را ادامه داد. بدین ترتیب که آن اداره به تمام مؤسسه‌های دولتی اعلام کرد واژه‌های تخصصی مورد استفاده خود را فهرست کرده به این اداره بفرستند، تا معادل فارسی آن ابداع شود. برای مثال، بلدیه به شهرداری، عمله به کارگر، اطفائیه به آتش‌نشانی، معاون فنی به دستیار تبدیل شدند.<ref name="autogenerated432">نجف‌قلی پسیان و خسرو معتضد، ''از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی''، [[نشر ثالث]]، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، {{شابک|964-6404-20-0}}</ref>
* دستور به حفظ، بازسازی و مرمت [[آثار باستانی|آثار تاریخی]] ایران<ref>[http://iranwire.com/features/6043/ آمریکایی‌هایی که ایران را دوست داشتند] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20140903072555/http://www.iranwire.com/features/6043/|date=3 سپتامبر 2014}}، ایران وایر</ref>


{| class="wikitable"
رضاشاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری [[حسین بن علی]] و همچنین در تکایا و [[حسینیه]]‌ها فعالانه شرکت می‌کرد.<ref name="autogenerated4"/><ref name="autogenerated3"/><ref name="autogenerated5"/> لیکن در همان دوران (دورهٔ وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به [[جدایی دین و سیاست]] داشت.<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۲۲۱</ref> تحقیق [[محمد فغفوری]] دربارهٔ رابطه علما-دولت بین سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ میلادی نشان می‌دهد که رضاخان از هویت قومی/دینی برای دستیابی به اهداف سیاسی‌اش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریک خودش، [[ضیاءالدین طباطبایی]] را با استفاده از روابطش با گروه‌های غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبههٔ متشکل از ارامنه، بریتانیایی‌ها و سید ضیا، موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد.{{efn|Mohammad Faghfoory’s research on ulama– state relations between 1921 and 1941 shows that as early as 1921 Reza Khan had used ethnic/religious identity to achieve his political goals. He set out to eliminate his rival and partner, Seyyed Ziya al-Din Tabatabai, by exploiting his: صص 38 39 Religious, minorities in Iran, relationship with non-Muslim groups, especially the Armenians. Ziya alDin’s arrest of a well-known cleric and deputy from Isfahan was blamed on the Armenians. By manufacturing an Armenian, British, and Ziya alDin front, Reza Khan won the support of the ulama to oust his rival.}}
|+جدول: اسامی شهرهایی که در زمان رضاشاه تغییر یافتند
!نام ابتدایی
!پس از تغییر
!نام ابتدایی
!پس از تغییر
!نام ابتدایی
!پس از تغییر
!نام ابتدایی
!پس از تغییر
|-
|عبادان
|آبادان
|مشهدسر
|بابلسر
|سخت سر
|رامسر
|قمشه
|شهرضا
|-
|دهخوارقان
|آذرشهر
|بندر انزلی
|بندر پهلوی
|شاه عبدالعظیم
|ری
|ارومیه
|رضائیه
|-
|قره تکمن
|آزاد شهر
|سیاه دهن
|تاکستان
|دزدآب
|زاهدان
|آق قلعه
|پهلوی دژ
|-
|کچان
|آستانه
|تیکان تپه
|تکاب
|خوار
|گرمسار
|قره سو
|بندر شاه
|-
|سلطانیه
|اراک
|خرم‌آباد (شهسوار)
|تنکابن
|جز
|گز
|هارون آباد
|شاه آباد
|-
|صلاح آباد
|اندیمشک
|کفشک
|بندر جاسک
|جرجان
|گنبد قابوس
|ده کرد
|شهر کرد
|-
|ناصری
|اهواز
|محمره
|خرمشهر
|امله
|گیلان غرب
|سلماس
|شاهپور
|-
|کبود جامه
|مینودشت
|شبستان
|سراوان
|تراکمه
|لامرد
|استر آباد
|گرگان
|-
|فهرج
|ایران شهر
|هفاجیه
|سوسنگرد
|ساوجبلاغ مکری
|مهاباد
|بنی طرف
|دشت میشان
|-
|حسین‌آباد پشتکوه
|ایلام
|سورگ
|شادگان
|دم آویژ
|نور آباد
|فلاحیه
|شادگان
|-
|باول
|بابل
|رباط کریم
|شهریار
|حبیب آباد
|نوشهر
|اشرف
|بهشهر
|-
|بندر ترکمن
|بندر شاه
|تون
|فردوس
|علی‌آباد
|شاهی
|منصورآباد پشتکوه
|مهران
|}
 
=== برکناری و تبعید شدن در شهریور ۱۳۲۰ ===
{{نوشتار اصلی|اشغال ایران در جنگ جهانی دوم}}
 
با وقوع [[جنگ جهانی دوم]] ایران اعلام بی‌طرفی کرد و حتی برای ندادن بهانه به دست متفقین که در جنگ با آلمان بودند، در چندین مرحله از شمار نیروهای آلمانی در ایران (که متفقین آنان را جاسوس رژیم نازی می‌خواندند) کاست. به‌طوری‌که حتی روابط دوستانهٔ [[آدولف هیتلر]] و رضاشاه به سردی گرایید و کودتایی ضد رضاشاه از سوی آلمانی‌ها طراحی شد که نافرجام ماند؛ ولی [[بریتانیا]] که به [[نفت]] رایگان ایران برای پیشبرد جنگ نیاز داشت، و [[روسیه]] که نیازمند دریافت کمک‌های لجستیکی از متفقین بود، با چراغ سبز آمریکا، با نقض آشکار بی‌طرفی ایران در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند.<ref name="autogenerated6">شکست شاهانه. ماروین زونیس. عباس مخبر. [[طرح نو]]. زمستان ۱۳۷۰</ref>
از این روز به مدت یک هفته، شهرهای شمالی و غربی و جنوبی ایران از چندین جهت مورد تهاجم همه‌جانبهٔ [[ارتش سرخ شوروی]] و ارتش بریتانیا قرار گرفت. همچنین نیروهای شوروی به بمباران شهرهای شمالی و شمال غربی ایران پرداختند. در روز ششم فروغی که به مقام نخست‌وزیری رسیده بود، ترک مقاومت را در دستور کار قرار داد و به رایزنی با اشغالگران پرداخت. رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکنندهٔ طرح مرخصی سربازان وظیفه را —که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود— به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آن‌ها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این خیانت قلمداد کرد، ازآن‌رو به ضرب و شتم آنان پرداخته و پس از خلع درجه، آنان را زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند.<ref>ایران در اشغال متفقین صفاءالدین تبرائیان چاپ دوم ۱۳۷۱</ref>
 
پس از اشغال ایران، [[بریتانیا]] پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:<ref name="shahofshahs">{{یادکرد|فصل = |کتاب=Shah of Shahs|ناشر= {{formatnum:[[پنگوئن (ناشر)|Penguin Group]]|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال= {{formatnum:2006|R}} | شابک = {{formatnum:978-0141188041|R}} |نویسنده=Kapuscinski, {{چر}}Ryszard |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه =|صفحه={{formatnum:25|R}} |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref>
 
{{گفتاورد تزیینی|ممکن است اعلی‌حضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلی‌حضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد.}}
 
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از [[بندرعباس]] با کشتی از [[ایران]] خارج شد. ابتدا او را به سمت [[هند]] بردند. بعد به [[موریس|جزیرهٔ موریس]] منتقل شد و بالأخره در [[آفریقای جنوبی]] در شهر [[ژوهانسبورگ]] تحت نظر قرار گرفت.<ref>[[شترها باید بروند]]. ترجمه حسن ابوترابیان. نشر نو. تهران. ۱۳۶۳</ref>
 
در مسیر بندرعباس، در یکی از مناطق لارستان، گرمای شدید هوا برای رضاشاه مشکل‌ساز شده بود. در این بین یکی از اهالی آن منطقه مقداری یخ به رضاشاه و همراهانش داد. شرح این واقعه از کتاب تحشیه باستانی پاریزی در کتاب فرماندهان کرمان نوشته شیخ یحیی احمدی کرمانی انتشارات دانش ۱۳۶۲ (یادداشت‌های محمود جم درسالنامه ۱۳۴۰ دنیا):<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.hormozgannews.com/Pages/Printable-News-1082.html |title=برای بعضی‌ها بندر عباس آخر خط است<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات --> |accessdate=۱۵ آوریل ۲۰۱۲ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20130122163442/http://hormozgannews.com/Pages/Printable-News-1082.html |archivedate=۲۲ ژانویه ۲۰۱۳ |dead-url=yes}}</ref> {{نقل قول|در هر حال از سیرجان رهسپار بندرعباس شدیم. وقتی وارد بندرعباس شدیم در گرمای ماه مهر ۱۳۲۰ مثل این‌که رضاشاه و من و سایر همراهان وارد آب حوض شده و قبل از این‌که بدن خود را خشک نماییم لباس بر تن کرده‌ایم. شاه در بندر عباس دستور دادند تمام چمدان‌ها را مأمورین گمرک مورد تفتیش قرار بدهند و صورت مجلسی هم تهیه شود تا محقق گردد جواهرات سلطنتی همراه شاه نیست.
 
در بندرعباس هم شاه از گفتارهای رادیو لندن عصبانی بودند، ولی من می‌دانستم تمام این جریان زیر سر «سر رید بولارد» سفیر انگلستان در تهران می‌باشد. ایشان چاره‌ای جز ترک ایران نداشتند و به وسیلهٔ کشتی نیمه باری و نیمه مسافری انگلیسی موسوم به «بندرا» خاک ایران را ترک گفتند.


شدت گرمای بندرعباس مخصوصاً یک ساعت قبل از عزیمت رضاشاه بحدی بود که [[عبدالله گله‌داری|گله‌داری]] —بازرگان بندرعباسی— مقداری یخ به عنوان تحفه به شاه تقدیم داشت. یخ در آن گرمای شدید بندرعباس نعمتی بود. شاه با مشاهدهٔ یخ دست در جیب بردند و ۱۵ سکه پهلوی طلا درآوردند تا به گله‌داری بدهند. عرض کردم ایشان از مکنت و ثروت برخوردار است، اجازه بفرمایید پس از بازگشت به تهران در مقام تقدیر از رفتار او برآیم (آقای گله‌داری بعداً در سال ۱۳۲۳ از بندرعباس به مجلس شورای ملی رفت).
او روابط خوبی با روحانیون معاصرش نداشت و با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود.<ref>عاقلی، باقر، ''داور و عدلیه''، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۹.</ref> با طرح [[کشف حجاب در ایران|کشف حجاب]] و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای طراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علناً به مبارزه طلبید و در [[واقعه مسجد گوهرشاد مشهد (۱۳۱۴)|واقعهٔ مسجد گوهرشاد]]، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بست‌نشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم فاطمه معصومه بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، خودش به [[قم]] رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض‌کننده را به شلاق بست.<ref name="autogenerated4"/><ref name="autogenerated3"/><ref>سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون. صادق ادیبی. نشر البرز. ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک</ref> ولی به علت رابطهٔ نزدیک و خوب رضاشاه با [[عبدالکریم حائری یزدی]]، بزرگ‌ترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او، هیچ اعتراضی به این اقدام رضاشاه صورت نگرفت.<ref>{{یادکرد|فصل= |کتاب= [http://books.google.com/books?pg =PA138&dq= Reza+Shah++cleric&lr =&id= AzqbYf9Q_2UC&num =50&as_brr= 3&as_pt =ALLTYPES The history of Iran]|ناشر= {{formatnum:Greenwood Publishing Group|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال={{formatnum:2001|R}} | شابک = {{formatnum:9780313307317|R}} |نویسنده=L. Daniel, {{چر}}Elton |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه =|صفحه={{formatnum:138|R}} |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref><ref>ص 49 Religious, minorities in Iran</ref>


رضاشاه قبول کردند و با لنجی بندر و ساحل را ترک کرده تا در دو کیلومتری سوار کشتی بشوند. در کشتی صورت مرا بوسید و پس از آن‌که مراسم خداحافظی در محیط بسیار ناراحت‌کننده به عمل آمد، به ساحل بازگشتم و بعد از ظهر همان روز، از همان راهی که آمده بودم به طرف تهران رهسپار شدم.}}
گرچه در دورهٔ رضاشاه به [[ارامنه]] خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نمایندهٔ بیشتر در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارس آن‌ها را در سال‌های ۱۹۳۸–۱۹۳۹ بست<ref name="a6qik">{{یادکرد وب | نام خانوادگی=Foundation | نام=Encyclopaedia Iranica | عنوان=Welcome to Encyclopaedia Iranica | وبگاه=Encyclopædia Iranica | تاریخ=2021-05-17 | پیوند=https://www.iranicaonline.org/articles/armenians-of-modern-iran | کد زبان=en | تاریخ بازبینی=2021-07-27}}</ref> و خودمختاری درونی‌شان را در خطر انداخت. مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمت‌ها و انتقادها در رسانه‌های در کنترل دولت علیه جامعهٔ مسیحی عمدتاً متوجه ارامنه و [[آشوری‌ها|آشوریان]] بود. درحالی که بریتانیایی‌ها این مسئله را بخشی از گرایش طرفدار ناسیونال سوسیالیسم طراحی شده به منظور تحریک بخش‌های متعصب مذهبی جامعه می‌دیدند، بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه می‌دانستند. دیگران این را بخشی از نقشهٔ بزرگ فعالیت‌های پان‌ایرانیستی در کشور دیده‌اند. روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضاشاه نامشان را فارسی کرد، نام‌های ارمنی داشتند. هر دوی بستن مدارس اقلیت‌های مذهبی و تغییر نام روستاها، شهرها، خیابان‌ها و… بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود.{{efn|The Reza Shah era was a much more difficult time for the community than the Mohammad Reza Shah reign. Although the Armenians were given cultural and religious autonomy in communal affairs and were allowed one additional deputy to the Majlis, Reza Shah closed down their schools in the years 1938– 39 and threatened their internal autonomy. The Armenians were denied government jobs and employment. 10 During this time, accusations and criticism in the government-controlled media against the Christian community was mainly directed at the Armenians and the Assyrians. While the British saw this as part of a pro-Nazi tendency designed to arouse the fanatical religious segments of the population, 11 most Armenians attributed it to Reza Shah’s connection to and personal admiration for Kemal Ataturk of Turkey. Others have seen it as part of the grand plan of pan-Iranist activities in the country. 12 Many villages in Iranian Azerbaijan had ancient Armenian names until the 1930s when Reza Shah Persianized their names. 13 Both closure of minority schools and the changes in the names of villages, cities, streets, etc. were part of Reza Shah’s general policy framework designed to strengthen the state and diminish foreign dependence. : صص 38 - 39 Religious, minorities in Iran,}}<ref name="oqp96">{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی=Sanasarian | نام=E. | عنوان=Religious Minorities in Iran | ناشر=Cambridge University Press | سری=Cambridge Middle East Studies | سال=2000 | شابک=978-1-139-42985-6 | پیوند=https://books.google.com/books?id=ID-bCsGmWLkC | زبان=en | تاریخ بازبینی=2021-07-27}}</ref> دوران رضاشاه به طرزی غریب به جامعهٔ زرتشتی ایران مربوط بود. از یک سو، عبادت‌گاه‌ها و مدارس‌شان، مثل سایر اقلیت‌های غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بی‌همتا برای ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه جدید بودند. نمادهای ایران باستان (دارای ارتباط نزدیک با زرتشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشن‌تر از همه، اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این‌که خارجیان کشور را به جای «پارس»، «ایران» بخوانند؛ و در ایدئولوژی جدید، به‌طور نزدیکی در ارتباط با گذشتهٔ درخشان پادشاهان ایرانی در دورهٔ پیش از اشغال اعراب بود.<ref name="iri41">{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی=Sanasarian | نام=E. | عنوان=Religious Minorities in Iran | ناشر=Cambridge University Press | سری=Cambridge Middle East Studies | سال=2000 | شابک=978-1-139-42985-6 | پیوند=https://books.google.com/books?id=ID-bCsGmWLkC&pg=PA49 | زبان=en | تاریخ بازبینی=2021-07-27 | صفحه=49}}</ref>
{{efn|The Reza Shah era had a peculiar relevance to the Zoroastrian community. On the one hand, their schools and worship centers were subjected to restrictions similar to those on other non-Muslim minorities. On the other hand, they became a unique instrument for the nationalist ideology of the new monarch. Ancient Persian symbols (closely associated with Zoroastrians) became the cornerstone of modern Iranian nation building. The most obvious was the 1934 declaration by Reza Shah that foreigners call the country “Iran” rather than “Persia. ” “Iran” derived from an expression in the Zoroastrian holy book, Avesta, and in the new ideology it was closely associated with the glorious past of Persian kingdoms in the period before the Arab invasion. 83 Naturally, many Zoroastrians welcomed the new system and some were ardent supporters of Reza Shah. Among them was Arbab Keikhosrow Shahrokh, the Zoroastrian deputy in the Majlis, who worked tirelessly to improve the condition of the Zoroastrian communities throughout the country and who was a strong advocate of development programs for Iran. Yet even he could not outlast Reza Shah, who many believe ordered his assassination. 84 This incident is more of a reflection on Reza Shah’s ruling style than on his policy toward the Zoroastrians. : ص 49 Religious, minorities in Iran}}


== دوران تبعید ==
[[پرونده:Rpferdosi.jpg|بندانگشتی|رضاشاه پهلوی در آئین گشایش [[آرامگاه فردوسی]] و اختتامیهٔ [[کنگره هزاره فردوسی]] در ۱۶ مهر ۱۳۱۳ خورشیدی.]]
[[پرونده:Reza shah.jpg|بندانگشتی|رضاشاه به همراه فرزندان در جزیره موریس در زمان تبعید]]


رضاشاه در ابتدا قصد داشت در یکی از کشورهای [[آمریکای لاتین]] و به احتمال زیاد کشور [[آرژانتین]] ساکن شود. وی به همراه یازده نفر از اعضای خانوادهٔ پهلوی از جمله [[شمس پهلوی|شمس]] و [[علیرضا پهلوی (یکم)|علیرضا]] و همچنین هشت نفر دیگر در شهر [[بندرعباس]] سوار کشتی انگلیسی شده و این شهر را به قصد [[بمبئی]] [[هند]] ترک کردند تا مدتی را در این شهر بگذرانند و پس از رفع خستگی به یکی از کشورهای [[شیلی]] یا [[آرژانتین]] برای سکونت بروند. اما پس از نزدیک شدن به شهر [[بمبئی]]، حکومت [[هند]] [[انگلیس]] به وی اطلاع داد که نمی‌توانند در این شهر اقامت کنند و باید به سمت جزیرهٔ [[موریس]] رهسپار شوند و این امر موجب برآشفتگی رضاشاه شد؛ زیرا تا پیش از این واقعه وی و همراهانش گمان می‌کردند که پس از استعفا و ترک [[ایران]] می‌توانند آزادانه در هر جای دنیا که مایل باشند ساکن شوند اما بعد متوجه شدند که در واقع به نوعی زندانی دولت [[انگلیس]] هستند. به مسافران کشتی حتی اجازهٔ ورود به شهر [[بمبئی]] را نیز ندادند و مجبور شدند مدت پنج روز را وسط دریا در کشتی منتظر بمانند تا کشتی دیگری از راه برسد و با آن کشتی رهسپار جزیرهٔ [[موریس]] بشوند.<ref name="autogenerated10">تاریخ بیست سالهٔ ایران، جلد هشتم (ماجراهای اشغال ایران و تحمیلات متفقین),حسین مکی، چاپ دوم پاییز ۶۶,صفحات ۴۳۰تا۴۵۹</ref>
اقدامات رضاشاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی‌های زیادی در میان اقلیت‌های مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش‌آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانهٔ برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب، تعطیل شد. در مورد مدارس ارامنه، نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه‌نامهٔ فعالیت این‌گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامهٔ نیمه رسمی ''اطّلاعات''، با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام‌های ارمنی و آشوری بود، مبارزهٔ شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷ صص ۲۰۰–۲۰۱</ref>
 
«[[کلارمونت اسکراین|سر کلارمونت اسکراین]]» کنسولیار انگلیس در [[کرمان]] که مأمور انتقال رضاشاه و همراهانش به جزیره موریس بوده در کتاب «[[شترها باید بروند|جنگ جهانی در ایران]]» و همچنین [[شمس پهلوی]] در خاطرات خود، علت اینکه به هیچ‌یک از مسافران اجازهٔ ورود داده نشد را این می‌دانند که ممکن بود ورود پادشاه یک کشور اسلامی به [[بمبئی]] منجر به بروز شورش مسلمانان در این شهر شود. رضاشاه پس از مدتی اقامت در جزیره موریس چندین بار دربارهٔ وضعیت آب و هوایی آنجا به حکمران انگلیسی این جزیره اعتراض نمود تا سرانجام با انتقال وی و همراهانش به مکانی بهتر در [[آفریقا]] موافقت شد.<ref name="autogenerated10"/>
 
رضاشاه در حدود ۵ ماه در جزیره موریس زندگی کرد. پس از گذشت ۵ ماه، رضاشاه را به شهر [[ژوهانسبورگ]] انتقال دادند. سرانجام رضاشاه در ۴ مرداد ۱۳۲۳ هجری خورشیدی در اثر سکته قلبی در [[ژوهانسبورگ]] درگذشت.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= http://www.asriran.com/fa/news/287605/|عنوان =اقامتگاه رضا شاه در جزیره موریس| ناشر =وبگاه عصر ایران|تاریخ =۵ مرداد ۱۳۹۲|تاریخ بازبینی=}}</ref>
 
== منش و بینش ==
=== زبان ===
او چند زبانه بود: با همسایگانش به [[گویش سوادکوهی]] (لهجه‌ای از [[زبان مازندرانی]])، با دنیای خارج [[زبان فارسی|فارسی]]، با افسران قزاق طرفدار [[تزار]] به [[زبان روسی|روسی]]؛ و با مردانش به نوعی دگرگون از [[ترکی آذربایجانی|آذری]] صحبت می‌کرد.<ref>A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008</ref>
 
=== دین ===
دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه‌های علمیه در قم، اصفهان، و نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران و [[مسجد سپهسالار]] (که توسط امام جمعهٔ منتخب دولت اداره می‌شد) داوطلبان را امتحان می‌کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار، دولت نحوهٔ درآمدن به جرگهٔ علما را تعیین می‌کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می‌شدند، باید لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می‌کردند. این اصلاحات به روحانیون نیز هویتی متمایز بخشید. ضمناً وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرد و با کنترل محتوای این دروس، جلوی هر عقیده‌ای را که بویی از شک‌آوری نسبت به مذهب داشت می‌گرفت. هدف رضاشاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه‌های سکولار. وی زندگی سیاسی‌اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های ماه محرم آغاز کرده بود و برای بسیاری از یازده فرزندش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]]، [[علیرضا پهلوی (یکم)|علیرضا]]، [[غلامرضا پهلوی|غلامرضا]]، [[عبدالرضا پهلوی|عبدالرضا]]، [[احمدرضا پهلوی|احمدرضا]]، [[محمودرضا پهلوی|محمودرضا]] و [[حمیدرضا پهلوی|حمیدرضا]]. واعظان سرشناس را برای ارائهٔ برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین [[محمدحسن شریعت سنگلجی|شریعت سنگلجی]]، واعظ پر آوازهٔ مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می‌کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد در آن دوران – فوتبال – نیست.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= آبراهامیان|کتاب =تاریخ ایران مدرن|سال= 1389|فصل =|صفحه= 159-160|جلد =|زبان=}}</ref>
 
رضاشاه سنت شاهی تأمین بودجهٔ مالی مدارس علمیه، بزرگداشت مجتهدین اعظم و سفرهای زیارتی - حتی به نجف و کربلا - را استمرار بخشید. به هشت روحانی که در سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰ از عراق گریخته بودند، پناهندگی اعطا کرد. [[عبدالکریم حائری یزدی]]، مجتهدی بسیار محترم را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. حائری که همواره از سیاست دوری می‌جست، برای نهادینه کردن تشکیلات دینی، بیش از هر روحانی دیگری فعالیت کرد. در همین سال‌ها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر آیت‌الله و حجت‌الاسلام بین عموم رایج شد. شیخ محمدحسین نائینی، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیه‌اش در مدح مشروطیت را نابود کرد. رضاشاه طلاب علوم دینی را از انجام [[خدمت وظیفه عمومی]] معاف و تأیید و ترویج هرگونه عقاید «الحادی» و «مادی‌گرایانه» را ممنوع کرد. برخی از روحانیون با لحنی پرجذبه در باب عرفان و مشخصاً شاعران صوفی چون مولوی و حافظ، داد سخن می‌دادند. آن‌ها شک‌آوری را با مادی‌گرایی و ماتریالیسم را با کمونیسم برابر می‌پنداشتند. از نظر یکی از روحانیون نویسندهٔ درس‌نامه، هدف آموزش ابتدایی شناساندن خداوند به کودک است. شگفت‌آور نیست که شمار بسیار معدودی از روحانیون بلندمرتبه در مقابل شاه ایستادگی کردند.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= آبراهامیان|کتاب =تاریخ ایران مدرن|سال= 1389|فصل =|صفحه= 160-161|جلد =|زبان=}}</ref>
 
رضاشاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری [[حسین بن علی]] و همچنین در تکایا و [[حسینیه]]‌ها فعالانه شرکت می‌کرد.<ref name="autogenerated4"/><ref name="autogenerated3"/><ref name="autogenerated5"/> لیکن در همان دوران (دورهٔ وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت.<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۲۲۱</ref> تحقیق محمد فغفوری دربارهٔ رابطه علما-دولت بین سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ میلادی نشان می‌دهد که رضاخان از هویت قومی/دینی برای دستیابی به اهداف سیاسی‌اش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریک خودش، سید ضیاءالدین طباطبایی را با استفاده از روابطش با گروه‌های غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبههٔ متشکل از ارامنه، بریتانیایی‌ها و سید ضیا، موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد.<ref>Mohammad Faghfoory’s research on ulama– state relations between 1921 and 1941 shows that as early as 1921 Reza Khan had used ethnic/religious identity to achieve his political goals. He set out to eliminate his rival and partner, Seyyed Ziya al-Din Tabatabai, by exploiting his: صص 38 39 Religious, minorities in Iran, relationship with non-Muslim groups, especially the Armenians. Ziya alDin’s arrest of a well-known cleric and deputy from Isfahan was blamed on the Armenians. By manufacturing an Armenian, British, and Ziya alDin front, Reza Khan won the support of the ulama to oust his rival.</ref>
 
او روابط خوبی با روحانیون معاصرش نداشت و با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود.<ref>عاقلی، باقر، ''داور و عدلیه''، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۹.</ref> با طرح [[کشف حجاب در ایران|کشف حجاب]] و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای طراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علناً به مبارزه طلبید و در [[واقعه مسجد گوهرشاد مشهد (۱۳۱۴)|واقعهٔ مسجد گوهرشاد]]، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بست‌نشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم [[فاطمه معصومه|حضرت معصومه]] بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، خودش به [[قم]] رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض‌کننده را به شلاق بست.<ref name="autogenerated4"/><ref name="autogenerated3"/><ref>سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون. صادق ادیبی. نشر البرز. ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک</ref> ولی به علت رابطهٔ نزدیک و خوب رضاشاه با [[عبدالکریم حائری یزدی]]، بزرگ‌ترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او، هیچ اعتراضی به این اقدام رضاشاه صورت نگرفت.<ref>{{یادکرد|فصل= |کتاب= [http://books.google.com/books?pg =PA138&dq= Reza+Shah++cleric&lr =&id= AzqbYf9Q_2UC&num =50&as_brr= 3&as_pt =ALLTYPES The history of Iran]|ناشر= {{formatnum:Greenwood Publishing Group|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال={{formatnum:2001|R}} | شابک = {{formatnum:9780313307317|R}} |نویسنده=L. Daniel, {{چر}}Elton |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه =|صفحه={{formatnum:138|R}} |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref><ref>ص 49 Religious, minorities in Iran</ref>
 
گرچه در دورهٔ رضاشاه به [[ارامنه]] خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نمایندهٔ بیشتر در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارس آن‌ها را در سال‌های ۱۹۳۸–۱۹۳۹ بست<ref name="a6qik">{{یادکرد وب | نام خانوادگی=Foundation | نام=Encyclopaedia Iranica | عنوان=Welcome to Encyclopaedia Iranica | وبگاه=Encyclopædia Iranica | تاریخ=2021-05-17 | پیوند=https://www.iranicaonline.org/articles/armenians-of-modern-iran | کد زبان=en | تاریخ بازبینی=2021-07-27}}</ref> و خودمختاری درونی‌شان را در خطر انداخت. مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمت‌ها و انتقادها در رسانه‌های در کنترل دولت علیه [[مسیحیان ایران|جامعهٔ مسیحی]] عمدتاً متوجه ارامنه و [[آشوری‌ها|آشوریان]] بود. درحالی که بریتانیایی‌ها این مسئله را بخشی از گرایش طرفدار ناسیونال سوسیالیسم طراحی شده به منظور تحریک بخش‌های متعصب مذهبی جامعه می‌دیدند، بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه می‌دانستند. دیگران این را بخشی از نقشهٔ بزرگ فعالیت‌های پان‌ایرانیستی در کشور دیده‌اند. روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضاشاه نامشان را فارسی کرد، نام‌های ارمنی داشتند. هر دوی بستن مدارس اقلیت‌های مذهبی و تغییر نام روستاها، شهرها، خیابان‌ها و… بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود.<ref>The Reza Shah era was a much more difficult time for the community than the Mohammad Reza Shah reign. Although the Armenians were given cultural and religious autonomy in communal affairs and were allowed one additional deputy to the Majlis, Reza Shah closed down their schools in the years 1938– 39 and threatened their internal autonomy. The Armenians were denied government jobs and employment. 10 During this time, accusations and criticism in the government-controlled media against the Christian community was mainly directed at the Armenians and the Assyrians. While the British saw this as part of a pro-Nazi tendency designed to arouse the fanatical religious segments of the population, 11 most Armenians attributed it to Reza Shah’s connection to and personal admiration for Kemal Ataturk of Turkey. Others have seen it as part of the grand plan of pan-Iranist activities in the country. 12 Many villages in Iranian Azerbaijan had ancient Armenian names until the 1930s when Reza Shah Persianized their names. 13 Both closure of minority schools and the changes in the names of villages, cities, streets, etc. were part of Reza Shah’s general policy framework designed to strengthen the state and diminish foreign dependence. : صص 38 - 39 Religious, minorities in Iran,</ref><ref name="oqp96">{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی=Sanasarian | نام=E. | عنوان=Religious Minorities in Iran | ناشر=Cambridge University Press | سری=Cambridge Middle East Studies | سال=2000 | شابک=978-1-139-42985-6 | پیوند=https://books.google.com/books?id=ID-bCsGmWLkC | زبان=en | تاریخ بازبینی=2021-07-27}}</ref>
دوران رضاشاه به طرزی غریب به [[زرتشتیان ایران|جامعهٔ زرتشتی ایران]] مربوط بود. از یک سو، عبادت‌گاه‌ها و مدارس‌شان، مثل سایر اقلیت‌های غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بی‌همتا برای ایدئولوژی [[ملی‌گرایی|ناسیونالیستی]] شاه جدید بودند. نمادهای [[ایران باستان]] (دارای ارتباط نزدیک با زرتشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشن‌تر از همه، اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این‌که خارجیان کشور را به جای «پارس»، «ایران» بخوانند؛ و در ایدئولوژی جدید، به‌طور نزدیکی در ارتباط با گذشتهٔ درخشان پادشاهان ایرانی در دورهٔ پیش از اشغال اعراب بود.<ref name="iri41">{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی=Sanasarian | نام=E. | عنوان=Religious Minorities in Iran | ناشر=Cambridge University Press | سری=Cambridge Middle East Studies | سال=2000 | شابک=978-1-139-42985-6 | پیوند=https://books.google.com/books?id=ID-bCsGmWLkC&pg=PA49 | زبان=en | تاریخ بازبینی=2021-07-27 | صفحه=49}}</ref><ref>The Reza Shah era had a peculiar relevance to the Zoroastrian community. On the one hand, their schools and worship centers were subjected to restrictions similar to those on other non-Muslim minorities. On the other hand, they became a unique instrument for the nationalist ideology of the new monarch. Ancient Persian symbols (closely associated with Zoroastrians) became the cornerstone of modern Iranian nation building. The most obvious was the 1934 declaration by Reza Shah that foreigners call the country “Iran” rather than “Persia. ” “Iran” derived from an expression in the Zoroastrian holy book, Avesta, and in the new ideology it was closely associated with the glorious past of Persian kingdoms in the period before the Arab invasion. 83 Naturally, many Zoroastrians welcomed the new system and some were ardent supporters of Reza Shah. Among them was Arbab Keikhosrow Shahrokh, the Zoroastrian deputy in the Majlis, who worked tirelessly to improve the condition of the Zoroastrian communities throughout the country and who was a strong advocate of development programs for Iran. Yet even he could not outlast Reza Shah, who many believe ordered his assassination. 84 This incident is more of a reflection on Reza Shah’s ruling style than on his policy toward the Zoroastrians. : ص 49 Religious, minorities in Iran</ref>
 
[[پرونده:Rpferdosi.jpg|بندانگشتی|[[رضاشاه پهلوی]] در آئین گشایش [[آرامگاه فردوسی]] و اختتامیهٔ [[کنگره هزاره فردوسی]] در [[۱۶ مهر]] [[۱۳۱۳ (خورشیدی)|۱۳۱۳]] خورشیدی.]]
 
اقدامات رضاشاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی‌های زیادی در میان اقلیت‌های مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس [[بهائیان ایرانی|بهایی]] که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش‌آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانهٔ برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب، تعطیل شد. در مورد مدارس [[ارمنی‌های ایران|ارامنه]]، نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه‌نامهٔ فعالیت این‌گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامهٔ نیمه رسمی ''[[اطلاعات (روزنامه)|اطّلاعات]]''، با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام‌های ارمنی و آشوری بود، مبارزهٔ شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷ صص ۲۰۰–۲۰۱</ref>
 
=== دانش و مطالعات ===
[[پرونده:OpeningCeremony-TehranUMedicine.jpg|بندانگشتی|رضاشاه پهلوی در جشن گشایش [[دانشگاه تهران]]]]
 
شرایط اقتصادی خانوادهٔ رضاخان در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفاً برای عدهٔ معینی مقدور می‌نمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. وی در جریان انقلاب مشروطه و پس از [[فتح تهران]] در سال ۱۲۸۷ خورشیدی، به همراه گروه محافظین [[عین‌الدوله]] که تبعید می‌شد، به [[فریمان]] فرستاده شد. رضاخان به [[عین‌الدوله]] نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲</ref>
 
او بعدها به مطالعهٔ تاریخ علاقه‌مند شد.<ref name="autogenerated13">ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. [[حسین فردوست]]. مؤسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ۱۳۶۹ تهران</ref> علاقهٔ وی را به ادبیات فارسی، در بازسازی آرامگاه‌های [[سعدی]]، [[حافظ]] و [[فردوسی]] نمود یافت. بخشی از کتاب سفرنامهٔ مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون [[میرعماد حسنی]]، [[میرزا محمدرضا کلهر]] و [[عبدالمجید طالقانی|درویش]] می‌گذرد و خود وی مدعی است که «کتاب [[بوستان سعدی]] هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه‌است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعهٔ آثار مستشرقینی همچون [[گوستاو لوبون]] نیز علاقه‌مند بوده‌است.<ref name="autogenerated8">سفرنامه مازندران. مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی ۲۵۳۵ تهران</ref>
 
از رضاشاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامهٔ [[استان خوزستان|خوزستان]] و [[استان مازندران|مازندران]] به جا مانده‌است که هر دو پیش از [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران]] منتشر شده‌اند. گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیر اعظم بهرامی نسبت می‌دهند.<ref name="autogenerated13"/>
 
سفرنامهٔ خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شده‌است، بیشتر به وقایع مربوط به [[شیخ خزعل]] پرداخته‌است.<ref>{{یادکرد وب |url=http://www.rezashah.nl/khouzestan.htm |title=سفرنامه خوزستان |accessdate=۱۴ مارس ۲۰۰۹ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20090227143603/http://rezashah.nl/khouzestan.htm |archivedate=۲۷ فوریه ۲۰۰۹ |dead-url=yes}}</ref> در سفرنامهٔ مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بوده‌است.<ref name="autogenerated8"/>
 
در دورهٔ حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دورهٔ [[مشروطیت]] برای کودکان اجباری شده بود،<ref>سالنامه احصائیه (آماری). ۱۳۰۴</ref> به تدریج برآورده شد. همچنین در این دوره، برای نخستین بار پس از تأسیس [[دارالفنون]] به دست [[امیرکبیر]]، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند [[دانشگاه تهران]] تأسیس گردید. همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یک‌سالهٔ محصلین مدارس متوسطه و تأکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطهٔ رایگان دولتی نیز شکل گرفت.<ref>ایران در زمان پهلویان. ویلهلم آیلرس. با ویرایش جرج لنچوفسکی. انتشارات استنفورد. کالیفرنیا. ۱۹۷۷</ref><ref>رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله آموزش و پرورش در دورهٔ رضا شاه. به قلم رودی ماتی</ref>
 
=== میهن‌دوستی ===
{{اصلی|مراد اورنگ#مراد اورنگ و رضاشاه|l1 = گریستن رضاشاه}}
[[محمدابراهیم باستانی پاریزی]] تاریخ‌دان و نویسنده در کتاب خودش (شاهنامه آخرش خوش است، ۱۳۵۰) آورده‌است که، مراد اورنگ در سال ۱۳۰۸ داستان‌هایی از [[شاهنامه فردوسی]] را هر روزه در حضور رضاشاه نقل می‌کرد:
 
''شبی که قرار بود «[[روشنک (همسر اسکندر)|روشنک]]» دختر «[[داریوش سوم]]» از سپاهان به [[سرزمین پارس]] نزد [[اسکندر]] برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همهٔ شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. [[مردم ایران]]، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست می‌دادند و فردوسی طی یک شعر، این چشم‌انداز را نمودار کرده…
 
{{شعر}}
{{ب|ببستند آذین به شهر اندرون|لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون}}
{{پایان شعر}}
 
در این‌جا رضاشاه بی‌اختیار آغاز به گریستن کرد و ده دقیقه اشک می‌ریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود. پس از این اتفاق رضاشاه فوراً دستور ساختن [[آرامگاه فردوسی]] به شیوهٔ [[معماری هخامنشی]] را صادر کرد.<ref>باستانی پاریزی - کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»، ۱۳۵۰</ref>
 
=== سیاست خارجی ===
در دورهٔ زمامداری رضاشاه، ایران رابطهٔ نزدیکی با کشور [[آلمان]] برقرار کرد، به‌طوری‌که این کشور به بزرگ‌ترین شریک تجاری ایران تبدیل شد و بیش از سه هزار کارشناس آلمانی در ایران استقرار یافتند.<ref name="دانشنامه [[انکارتا]]">{{یادکرد |فصل= |کتاب= |ناشر= |شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال= |شابک= |نویسنده= |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه= |صفحه= |زبان=en |عنوان=1939: Iran |پیوند=http://encarta.msn.com/sidebar_461501306/1939_Iran_(Persia).html(English) |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}{{پیوند مرده}} Retrieved on {{formatnum:۲۰۰۹–۰۵–۰۷|R}}.</ref> این افزایش رابطه با آلمان، باعث تیرگی روابط با [[بریتانیا]] و [[اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی|شوروی]] شد و یکی از بهانه‌های حملهٔ این دو کشور در سال ۱۳۲۰ به ایران شد.<ref>{{یادکرد|فصل= |کتاب= [http://books.google.com/books?pg =PA141&dq= germany+iran+reza+shah&lr =&as_drrb_is= q&as_minm_is =0&as_miny_is= &as_maxm_is =0&as_maxy_is= &id =AzqbYf9Q_2UC&num= 50&as_brr =0&as_pt=ALLTYPES The history of Iran]|ناشر= {{formatnum:Greenwood Publishing Group|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال={{formatnum:۲۰۰۱|R}} | شابک = {{formatnum:9780313307317|R}} |نویسنده=L. Daniel, {{چر}}Elton |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه =|صفحه={{formatnum:۱۴۱|R}} |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref>
{{سخ}}
در دورهٔ رضاشاه روابط بین‌المللی ایران دچار فراز و نشیب‌هایی شد. در سال ۱۹۳۷ و در اعتراض به چاپ عکسی در یک نشریهٔ فرانسوی، ایران سفیر خود را از [[فرانسه]] فراخواند.<ref name= autogenerated15>{{یادکرد |فصل= |کتاب= |ناشر= |شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال= |شابک= |نویسنده= |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه= |صفحه= |زبان=en |عنوان=1939: Iran |پیوند=http://encarta.msn.com/sidebar_461501306/1939_Iran_(Persia).html |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا= |access-date=۱۴ مه ۲۰۱۹ |archive-date=۳۰ آوریل ۲۰۰۹ |archive-url=https://web.archive.org/web/20090430012214/http://encarta.msn.com/sidebar_461501306/1939_Iran_(Persia).html |url-status=dead}} Retrieved on {{formatnum:۲۰۰۹–۰۵–۰۷|R}}.</ref> در سال ۱۹۳۵ نیز در پی دستگیری سفیر ایران در آمریکا به جرم سرعت زیاد در حین رانندگی در [[مریلند]] [[ایالات متحده آمریکا]]، ایران روابط خود با آمریکا را قطع کرد.<ref>{{یادکرد|فصل= |کتاب= [http://books.google.com/books?pg =PA307&dq= Iranian+Minister+to+the+United+States++1936&lr =&id= X21GnILv-KcC&num =50&as_brr= 0&as_pt =ALLTYPES American interests and policies in the Middle East, 1900-1939]|ناشر= {{formatnum:U of Minnesota Press|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال={{formatnum:1963|R}} | شابک = {{formatnum:9780816603022|R}} |نویسنده=A. DeNovo, {{چر}}John |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه =|صفحه= |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref> در سال ۱۹۳۹ روابط ایران با فرانسه و آمریکا به حالت عادی بازگشت.
 
=== سوءظن به انگلیس ===
{{اصلی|نظریه‌های توطئه در ایران}}
پادشاهان پهلوی که خودشان نیز در مظان توهم توطئهٔ بریتانیا قرار داشتند، بسیاری از حوادث ایران و جهان را به آن سیاست منتسب می‌کردند. رضاشاه به حد افراط به انگلیسی‌ها سوء ظن داشته و همهٔ بدی‌های دنیا را از انگلستان می‌دانست. حتی سوء ظن او به پسرش محمدرضا نیز متوجه شد و او فکر کرد که پسرش با انگلیسی‌ها کار می‌کند. محمدرضا، رفیقی سوئیسی داشت که او را برای کسب خبر از وضع رضاشاه، به ژوهانسبورگ فرستاده بود. رضاشاه به اطرافیانش گفت: «حالا این پسره را فرستادند بیاید این‌جا، معلوم است از کجا آب می‌خورد… همهٔ این‌ها را انگلیسی‌ها تدارک می‌بینند». رضاشاه به پسرش سوء ظن داشت و می‌گفت که دست انگلیسی‌ها است.<ref name = goftegoo>{{پک|اشرف|1374|ک=توهم توطئه|ص=7 تا 46}}</ref><ref name = goftegoo>{{پک|اشرف|1374|ص=20}}</ref>
 
=== خودکامگی ===
محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دورهٔ پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می‌کرد.<ref>پاسخ به تاریخ. محمدرضا پهلوی ترجمه حسین ابوترابیان</ref> بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی بعد از سال ۱۳۱۰، یعنی نیمهٔ دوم حکومت رضاشاه، صورت پذیرفته‌است.<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله مشروعیت سیاسی و پایگاه اجتماعی رضاشاه. به قلم هما کاتوزیان</ref>
 
نخستین نشانه‌های تغییر رویهٔ رضاشاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که [[حسن مستوفی‌الممالک|مستوفی‌الممالک]] دیگر ادامهٔ کار را مفید ندانست<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۸</ref> و در گزارشی به [[مهدی‌قلی هدایت]] (نخست‌وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خوانده و استعفا کرد.<ref name="autogenerated11">[[خاطرات و خطرات]]. مهدیقلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران ص ۳۹۷</ref>
 
آزادی‌هایی که در جریان [[جنبش مشروطه ایران|انقلاب مشروطه]] به دست آمده بود، در این دوره محدود شد و برخی از مخالفان شاه زندانی یا کشته شدند. همچنین چند نفر از [[وزیر (عنوان)|وزیران]] مانند [[عبدالحسین تیمورتاش]]، [[جعفرقلی‌خان بختیاری]] و [[فیروز فیروز|نصرت‌الدوله]] نیز از قدرت حذف شدند.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=|کد زبان=|تاریخ=۱۰ آبان ۱۳۹۸|وبگاه=دانشنامه جهان اسلام|نشانی=http://rch.ac.ir/article/Details/10754|عنوان=تیمورتاش، عبدالحسین}}</ref><ref>امیربهادر، جعفرقلی خان، ''خاطرات سردار اسعد بختیاری''، به کوشش ایرج افشار، انتشارات اساطیر، چاپ اول، تهران:۱۳۷۲ (ص۱۲۲)</ref><ref>نصرت‌الدوله فیروز. از رؤیای پادشاهی تا زندان رضاشاهی. باقر عاقلی. نشر نامک ۱۳۷۳ تهران</ref><ref>گزارش سر رابرت کلایو به مستر آرتور هندرسن. اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا. (FO 371/14542) مورخ نوزدهم مارس ۱۹۳۰ منقول از مقاله شیخ الاسلامی</ref>
 
[[مجلس شورای ملی]] در این دوره، جنبهٔ نمایشی پیدا کرد و [[انتخابات]] با دستور از بالا و بر پایهٔ فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تأیید شاه انجام می‌شد.<ref name="autogenerated3"/><ref name="autogenerated9"/><ref name="autogenerated12"/> حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس مانند [[جواد امامی]] و [[رضا رفیع]] سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند.<ref name="autogenerated11"/> به همین منظور [[زندان قصر]] طراحی و ساخته شد و نخستین زندانی آن، سازندهٔ آن یعنی [[محمد درگاهی|سرتیپ محمد درگاهی]] بود.<ref name="autogenerated3"/>
 
در این دوران نه تنها همه‌گونه فعالیت سیاسی گروه‌های چپ مانند [[حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰)|حزب کمونیست ایران]] و [[پنجاه و سه نفر|گروه پنجاه و سه نفر]]، که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده یا تعطیل شدند.<ref>رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۵۶</ref>
 
او ترکیبی از ۲ ویژگی متضاد شامل تندخویی و صراحت لهجه و از سوی دیگر قدرت پنهان کردن دیدگاه‌ها، نقشه‌ها و نظریه‌هایش را داشت. وی در کاربرد روش‌هایی که فکر می‌کرد برای تحقق اهداف ملی و شخصی لازم بود بی‌رحم بود.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=محمد علی کاتوزیان |نام= |کتاب=اقتصاد سیاسی ایران | ناشر=نشر مرکز|سال= |مکان= |شابک=6943051129}}</ref>
 
=== زنان ===
تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازهٔ حکومت بر زنان را می‌داد.<ref name="autogenerated14">رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله رضاشاه و زنان</ref> اگرچه اقدامات رضاشاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راه‌های دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران و کار در شغل‌هایی چون معلمی بهبود داد.<ref>{{یادکرد|فصل= |کتاب= [http://books.google.com/books?pg =PA85&lpg= PA84&dq =reza+pahlavi+women&id=lEe_xK8KFXIC Women in the Middle East]|ناشر= {{formatnum:Princeton University Press|R}}|شهر= |کوشش= |ویرایش= |سال={{formatnum:2007|R}} | شابک = {{formatnum:978-0-691-11610-5|R}} |نویسنده=Keddie, {{چر}}Nikki |نویسندگان سایر بخش‌ها= |ترجمه =|صفحه={{formatnum:85,86|R}} |زبان=en |مقاله= |ژورنال= |نشریه= |تاریخ= |دوره= |شماره= |شاپا=}}</ref>
 
از طرف دیگر برای نخستین بار، با تصویب قانون مدنی در سال ۱۳۰۷، اولیه‌ترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت، به ۱۵ سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال ۱۳۱۷ قانونی مترقی‌تر، مردان را مجبور به ارائهٔ گواهی پزشکی (عمدتاً برای جلوگیری از سرایت بیماری‌های مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.<ref name="autogenerated14"/>
 
اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمن‌های مستقل از جمله [[جنبش زنان ایران|سازمان‌های زنان]] کرد و آخرین آن‌ها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.<ref>{{یادکرد |کتاب = [http://books.google.com/books?id= 2CP61Ke2cTQC&pg =PA102 Women and the political process in twentieth-century Iran] |نویسنده = Parvin Paidar ([[پروین پایدار]])| نویسندگان دیگر= Julia A. Clancy-Smith, Charles Tripp |ترجمه = |فصل = |صفحه = | ناشر = Cambridge University Press| سال = ۱۹۹۷|شابک  = 0-521-59572-X}}</ref><ref>{{یادکرد|فصل =|کتاب=جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷) |نویسنده = [[الیز ساناساریان|ساناساریان، الیز]] |ترجمه= |ناشر =[[نشر اختران]]|شهر=تهران |کوشش= |ویرایش = |صفحه=ص. ۱۰۶| سال= ۱۳۸۴| شابک = 964-7514-78-6}}</ref><ref>{{یادکرد |کتاب = ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی |نویسنده = [[یرواند آبراهامیان|آبراهامیان، یرواند]]|ترجمه = کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی |فصل = |صفحه = ص. ۱۴۶| ناشر = نشر مرکز| سال = ۱۳۷۸|شابک  =}}</ref>
 
رضاشاه در ۱۷ دی ۱۳۱۴ طرح [[کشف حجاب در ایران|کشف حجاب]] زنان را اجرا نمود.<ref>[[خاطرات و خطرات]]. [[مهدی‌قلی خان هدایت]]. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران صفحات ۱۸ و ۴۰۹</ref> در این تاریخ، برای نخستین بار همسر و دختران وی، در جشن [[دانشسرای عالی]] دختران، بدون حجاب حضور یافتند.<ref>زنان ذی‌نفوذ خاندان پهلوی. نیلوفر کسری. بدرقه جاویدان. ۱۳۸۷ تهران (ISBN 964-7736-66-5) صفحهٔ ۶۰</ref>
{{-}}


=== دارایی و سرمایه ===
=== دارایی و سرمایه ===
بر اساس برآورد یکی از زندگی‌نامه نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون [[پوند استرلینگ|پوند]] و حدود ۱٫۵ میلیون [[هکتار]] زمین بوده‌است. بیشتر این زمین‌ها در منطقهٔ اجدادی‌اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع [[گندم]] در [[همدان]]، [[گرگان]] و [[ورامین]] بود. بخشی از این املاک با مصادرهٔ مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های [[بایر]] و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین‌داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین‌هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.<ref آبراهامیان1">{{پک|آبراهامیان|۱۳۸۹|ک =تاریخ ایران مدرن|ص=139}}</ref><ref name="abrahamian1">{{پک|Abrahamian|2008|ک =A History of Modern Iran|ص=71}}</ref>
بر اساس برآورد یکی از زندگی‌نامه نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده است. بیشتر این زمین‌ها در منطقهٔ اجدادی‌اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در [[همدان]]، [[گرگان]] و [[ورامین]] بود. بخشی از این املاک با مصادرهٔ مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین‌داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین‌هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.<ref آبراهامیان1"="">{{پک|آبراهامیان|۱۳۸۹|ک =تاریخ ایران مدرن|ص=139}}</ref><ref name="abrahamian1">{{پک|Abrahamian|2008|ک =A History of Modern Iran|ص=71}}</ref>
 
در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که «رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری‌که همهٔ خانواده‌ها را روانهٔ زندان می‌کرد، مگر این‌که با فروش املاکشان به وی موافقت کنند». در این گزارش آمده که «اشتهای سیری‌ناپذیر وی به اندازه‌ای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی‌حضرت بی‌درنگ همهٔ ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به‌رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین‌داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند.»<ref name="abrahamian1"/><ref آبراهامیان2">{{پک|آبراهامیان|۱۳۸۹|ک =تاریخ ایران مدرن|ص=140-139}}</ref>
 
دربارهٔ دارایی نقدی وی در زمان استعفا از سلطنت اختلاف هست. برخی معتقدند که رضاشاه در زمان کناره‌گیری از سلطنت، نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشته‌است.<ref name="autogenerated1"/><ref name="autogenerated2">''تاریخ بیست ساله ایران''، [[حسین مکی]]، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران</ref><ref>{{یادکرد|نویسنده = محمدقلی مجد| عنوان = اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخ‌نگاری معاصر ایران |نشریه=فصلنامه تاریخ معاصر ایران|تاریخ=<!-- بهار --> ۱۳۸۲|شماره= ۲۵|صفحه =صص ۱۸۱–۲۰۰}}</ref><ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.shahbazi.org/pages/majd3.htm| عنوان = اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخ‌نگاری معاصر ایران | تاریخ بازدید = ۱۳۸۶-۰۲-۳۰| نویسنده = محمدقلی مجد| پیوند نویسنده = محمدقلی مجد}}</ref><ref>جامعهٔ ایران در دوران رضاشاه - ۱۶ رضاشاه آن‌گونه سفاک و طماع که بود نه آن‌گونه که می‌ستایند. احسان طبری.</ref> در همین رابطه، [[مسعود بهنود]] معتقد است که رضاشاه در زمان استعفا از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حساب‌های بانکی‌اش در لندن ذخیرهٔ پولی داشته‌است.<ref name="autogenerated1"/><ref name="autogenerated2"/> [[منوچهر میرزا فرمانفرمائیان]] نیز نقل می‌کند که [[عبدالحسین هژیر]] در اوایل دههٔ ۱۳۲۰ برای بازپس‌گیری دارایی رضاشاه (که مبلغی بالغ بر بیست تا سی میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌است.<ref>{{یادکرد|فصل=تمرین برای فروپاشی|کتاب=خون و نفت|نویسنده = منوچهر فرمانفرمائیان|ترجمه=مهدی حقیقت خواه|ناشر = ققنوس|شهر =تهران|کوشش=رخسان فرمانفرمائیان|صفحه= ۲۳۷|سال =۱۳۷۷|شابک=964-311-149-0}}</ref> ولی خود رضاشاه در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران می‌زدند، گفته‌است: «آقایان بدانند که من در تمام بانک‌های اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمول‌ام، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/05/080525_an-am-rezashah-review.shtml نگاهی به کتاب «رضا شاه از سقوط تا مرگ»] (''بی‌بی‌سی فارسی'')</ref> در هر حال، ثروت رضاشاه پهلوی به هر میزان بود، به فرزندش محمدرضاشاه پهلوی منتقل شد و بعدها در [[بنیاد پهلوی]] متمرکز گردید.<ref name="autogenerated1">[[مسعود بهنود]]: کشته شدگان بر سر قدرت، ص. ۵۳۵–۵۵۸)</ref><ref name=autogenerated16>([[مسعود بهنود]]: این سه زن، ص. ۳۶۸–۳۶۹)</ref>
 
رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان [[قاجاریان|دورهٔ قاجاریه]] در کاخ‌های [[کاخ گلستان|گلستان]] و [[کاخ صاحبقرانیه|صاحبقرانیه]]، زندگی کند.<ref name="autogenerated4"/> لذا [[کاخ مرمر]] را در شهر برای خود بنا نمود.<ref>[http://nlai.ir/Default.aspx?PageContentID= 8&tabid =275 روز شمار تاریخ به روایت اسناد ملی<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]{{پیوند مرده|date=March 2019}}</ref> برای ییلاق [[شهرستان شمیرانات|شمیران]] نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و [[کاخ موزه سعدآباد|کاخ سعدآباد]] را در آن بنیان نهاد.<ref name="autogenerated4"/> او همچنین برای تاج‌گذاری از [[تاج کیانی]] (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و [[تاج پهلوی]] به‌طور اختصاصی برای وی ساخته شد.<ref>جواهرات سلطنتی ایران؛ چاپخانه بانک مرکزی ایران - ۱۳۳۹</ref>


=== جشن میلاد ===
در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که «رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری‌که همهٔ خانواده‌ها را روانهٔ زندان می‌کرد، مگر این‌که با فروش املاکشان به وی موافقت کنند». در این گزارش آمده که «اشتهای سیری‌ناپذیر وی به اندازه‌ای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی‌حضرت بی‌درنگ همهٔ ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به‌رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین‌داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند.»<ref name="abrahamian1"/><ref آبراهامیان2"="">{{پک|آبراهامیان|۱۳۸۹|ک =تاریخ ایران مدرن|ص=140-139}}</ref>
نخستین بار که برای رضاشاه جشن میلاد برگزار شد، ۲۴ اسفند ۱۳۱۲ بود. کمیسیون تشریفات مجلس شورای ملی با تنظیم نظامنامهٔ تشریفات، تصمیم گرفت که روز ولادت رضاشاه را «سلام رسمی» اعلام کند و تشریفات مخصوصی برای برگزاری مراسم در روز ۲۴ اسفند در نظر بگیرد، اما رضاشاه مخالفت کرد. با این حال، نمایندگان تصمیم گرفتند خودشان دسته‌جمعی به حضور رضاشاه بروند و تولد او را تبریک بگویند. در سطح مردمی هم در آن سال تولد رضاشاه جشن گرفته شد.<ref>{{یادکرد وب |عنوان=مذاکرات جلسه ۷۲ دوره نهم مجلس شورای ملی ۲۲ اسفند ۱۳۱۲ |نشانی=https://www.ical.ir/ical/fa/Content/4_artmajles1/جلسه-72-صورت-مشروح-مجلس-روز-سهشنبه-22-اسفندماه-1312-26-ذیقعده-1352 |بازبینی=۲۶ مه ۲۰۲۰ |archive-date=۲۲ سپتامبر ۲۰۲۰ |archive-url=https://web.archive.org/web/20200922184614/https://www.ical.ir/ical/fa/Content/4_artmajles1/%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-72-%D8%B5%D9%88%D8%B1%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B3%D9%87%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-22-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%87-1312-26-%D8%B0%DB%8C%D9%82%D8%B9%D8%AF%D9%87-1352 |url-status=dead}}</ref>


== همسران و فرزندان ==
== همسران و فرزندان ==
رضاشاه پنج بار ازدواج کرد. وی در زمانی که به عنوان سردار سپه انتخاب گردید و پس از آن هم نخست‌وزیر شد، علاوه بر همسر خود، دارای دو همسر دیگر از شاهزادگان قاجار بود. همچنین گفته می‌شود که او زمان حضورش در همدان، [[صفیه همدانی]] را به عقد موقت خود درآورده بوده و برخی [[همدم‌السلطنه پهلوی]] را حاصل این ازدواج می‌دانند.<ref>ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ٧۵</ref><ref>https://enghelabe-eslami.com/مقالات/11735--l26-r.html</ref>
[[پرونده:Reza Shah Tomb jpg.jpg|بندانگشتی|[[آرامگاه رضاشاه]] در پیرامون [[حرم شاه عبدالعظیم]]، [[شهر ری]]]]رضاشاه پنج بار ازدواج کرد. وی در زمانی که به عنوان سردار سپه انتخاب گردید و پس از آن هم نخست‌وزیر شد، علاوه بر همسر خود، دارای دو همسر دیگر از شاهزادگان قاجار بود. همچنین گفته می‌شود که او زمان حضورش در همدان، [[صفیه همدانی]] را به عقد موقت خود درآورده بوده و برخی [[همدم‌السلطنه پهلوی]] را حاصل این ازدواج می‌دانند.<ref>ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ٧۵</ref><ref>https://enghelabe-eslami.com/مقالات/11735--l26-r.html</ref>


نخستین همسر وی [[مریم سوادکوهی]] نام داشت که دخترعموی او بود و بعد از ۱۰ سال زندگی با وی درگذشت. حاصل این ازدواج دختری به نام [[همدم‌السلطنه پهلوی|همدم‌السلطنه]] بود.<ref>https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر</ref> بعد از آن، رضاشاه دز مانیکه که در همدان بود در سال‌های ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۴ با [[زهرا سوادکوهی]] ازدواج کرد. او پس از عزیمت رضاخان به تهران همچنان در همدان ماند و در مرداد سال ۱۲۹۵ دختری بنام [[صدیقه پهلوی|صدیقه]] به دنیا آورد. وی چند ماه پس از زایمان فرزندش بر اثر بیماری سل در گذشت.<ref>[https://www.farsnews.com/news/13951126000643/حکایت-دختر-رضاخان-که-در-جمهوری-اسلامی-شناسنامه-گرفت-عکس خبرگزاری فارس - حکایت دختر رضاخان که در جمهوری اسلامی شناسنامه گرفت + عکس]{{پیوند مرده}}</ref><ref>[https://jamejamonline.ir/fa/news/735503/سرنوشت-فرزندان-رضا-شاه جام‌جم آنلاین - سرنوشت فرزندان رضاشاه]</ref><ref>از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث</ref>
نخستین همسر وی [[مریم سوادکوهی]] نام داشت که دخترعموی او بود و بعد از ۱۰ سال زندگی با وی درگذشت. حاصل این ازدواج دختری به نام همدم‌السلطنه بود.<ref>https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر</ref> بعد از آن، رضاشاه دز مانیکه که در همدان بود در سال‌های ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۴ با [[زهرا سوادکوهی]] ازدواج کرد. او پس از عزیمت رضاخان به تهران همچنان در همدان ماند و در مرداد سال ۱۲۹۵ دختری بنام [[صدیقه پهلوی|صدیقه]] به دنیا آورد. وی چند ماه پس از زایمان فرزندش بر اثر بیماری سل در گذشت.<ref>[https://www.farsnews.com/news/13951126000643/حکایت-دختر-رضاخان-که-در-جمهوری-اسلامی-شناسنامه-گرفت-عکس خبرگزاری فارس - حکایت دختر رضاخان که در جمهوری اسلامی شناسنامه گرفت + عکس]{{پیوند مرده}}</ref><ref>[https://jamejamonline.ir/fa/news/735503/سرنوشت-فرزندان-رضا-شاه جام‌جم آنلاین - سرنوشت فرزندان رضاشاه]</ref><ref>از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث</ref>


رضا شاه سپس در سال ۱۲۹۵ با [[تاج‌الملوک آیرملو]] دختر میرپنج [[تیمورخان آیرملو]] ازدواج کرد<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱= پیمایی|نام۱= نادر| پیوند نویسنده =نادر پیمایی | |عنوان=رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ|تاریخ=2005 |ناشر= |مکان=واشینگتن-آمریکا|شابک= |صفحه=13 |جلد= |ویرایش=}}</ref> که [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]]، [[اشرف پهلوی|اشرف]]، [[علی‌رضا پهلوی (یکم)|علیرضا]] و [[شمس پهلوی|شمس]] حاصل این ازدواج می‌باشند. تاج‌الملوک در دورهٔ پادشاهی رضاشاه به عنوان ملکه و در زمان پادشاهی پسرش به عنوان ملکهٔ مادر شناخته می‌شد. تاج‌الملوک در سال ۱۳۶۰ درگذشت.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=معتضد |نام۱=خسرو| پیوند نویسنده =خسرو معتضد | |عنوان=تاجهای زنانه |تاریخ=1387 |ناشر=نشر البرز |مکان=تهران |شابک=9789644425974 |صفحه=202|جلد=جلد اول |ویرایش=اول}}</ref>
رضا شاه سپس در سال ۱۲۹۵ با [[تاج‌الملوک آیرملو]] دختر میرپنج [[تیمورخان آیرملو]] ازدواج کرد<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱= پیمایی|نام۱= نادر| پیوند نویسنده =نادر پیمایی | |عنوان=رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ|تاریخ=2005 |ناشر= |مکان=واشینگتن-آمریکا|شابک= |صفحه=13 |جلد= |ویرایش=}}</ref> که [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]]، [[اشرف پهلوی|اشرف]]، [[علی‌رضا پهلوی (یکم)|علیرضا]] و [[شمس پهلوی|شمس]] حاصل این ازدواج می‌باشند. تاج‌الملوک در دورهٔ پادشاهی رضاشاه به عنوان ملکه و در زمان پادشاهی پسرش به عنوان ملکهٔ مادر شناخته می‌شد. تاج‌الملوک در سال ۱۳۶۰ درگذشت.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=معتضد |نام۱=خسرو| پیوند نویسنده =خسرو معتضد | |عنوان=تاجهای زنانه |تاریخ=1387 |ناشر=نشر البرز |مکان=تهران |شابک=9789644425974 |صفحه=202|جلد=جلد اول |ویرایش=اول}}</ref>
خط ۴۹۱: خط ۲۱۸:
در سال ۱۳۰۱ رضاشاه که هنوز به پادشاهی نرسیده و نخست‌وزیر بود، با یکی از شاهزادگان قاجار به نام [[توران امیرسلیمانی]] که نوهٔ [[مهدی‌قلی‌خان مجدالدوله]] (پسر دایی [[ناصرالدین‌شاه|ناصرالدین‌شاه قاجار]]) بود ازدواج کرد. اما این ازدواج دوامی نیاورد و پس از یک سال و پیش از پادشاهی رضاشاه به جدایی انجامید. حاصل ازدواج سلیمانی با رضاشاه فرزندی به نام [[غلامرضا پهلوی|غلامرضا]] بود.<ref>http://iichs.org/index.asp?id=90&doc_cat=1</ref><ref>پهلوی‌ها، جلال اندرمانی‌زاده و مختار حدیدی، ج ۲، ص ۳–۹.</ref>
در سال ۱۳۰۱ رضاشاه که هنوز به پادشاهی نرسیده و نخست‌وزیر بود، با یکی از شاهزادگان قاجار به نام [[توران امیرسلیمانی]] که نوهٔ [[مهدی‌قلی‌خان مجدالدوله]] (پسر دایی [[ناصرالدین‌شاه|ناصرالدین‌شاه قاجار]]) بود ازدواج کرد. اما این ازدواج دوامی نیاورد و پس از یک سال و پیش از پادشاهی رضاشاه به جدایی انجامید. حاصل ازدواج سلیمانی با رضاشاه فرزندی به نام [[غلامرضا پهلوی|غلامرضا]] بود.<ref>http://iichs.org/index.asp?id=90&doc_cat=1</ref><ref>پهلوی‌ها، جلال اندرمانی‌زاده و مختار حدیدی، ج ۲، ص ۳–۹.</ref>


رضاشاه کمی بعد از جدایی از توران امیرسلیمانی، در سال ۱۳۰۲ با [[عصمت‌الملوک دولتشاهی]] که شاهزادهٔ قاجار و از نوادگان [[فتحعلی شاه قاجار]] بود ازدواج کرد. حاصل ازدواج رضاشاه با دولتشاهی پنج فرزند به نام‌های [[عبدالرضا پهلوی|عبدالرضا]]، [[احمدرضا پهلوی|احمدرضا]]، [[محمودرضا پهلوی|محمودرضا]]، [[فاطمه پهلوی|فاطمه]]، [[حمیدرضا پهلوی|حمیدرضا]] بود.<ref>https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر</ref>
رضاشاه کمی بعد از جدایی از توران امیرسلیمانی، در سال ۱۳۰۲ با [[عصمت‌الملوک دولتشاهی]] که شاهزادهٔ قاجار و از نوادگان [[فتحعلی شاه قاجار]] بود ازدواج کرد. حاصل ازدواج رضاشاه با دولتشاهی پنج فرزند به نام‌های [[عبدالرضا پهلوی|عبدالرضا]]، [[احمدرضا پهلوی|احمدرضا]]، [[محمودرضا پهلوی|محمودرضا]]، [[فاطمه پهلوی|فاطمه]]، [[حمیدرضا پهلوی|حمیدرضا]] بود.<ref>https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر</ref> عصمت دولتشاهی در سال ۱۳۷۴، در تهران درگذشت.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=نهاوندی ایوبوماتی |نام۱=هوشنگ| پیوند نویسنده =خسرو معتضد | |عنوان=محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه |تاریخ=۲۰۱۳میلادی |ناشر=perrin Editions(ناشر فرانسوی) |مکان=فرانسه |شابک=۹۷۸۱۵۹۵۸۴۴۱۵۶ |صفحه=|جلد=|ویرایش=اول}}</ref>
عصمت دولتشاهی در سال ۱۳۷۴، در تهران درگذشت.<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی۱=نهاوندی ایوبوماتی |نام۱=هوشنگ| پیوند نویسنده =خسرو معتضد | |عنوان=محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه |تاریخ=۲۰۱۳میلادی |ناشر=perrin Editions(ناشر فرانسوی) |مکان=فرانسه |شابک=۹۷۸۱۵۹۵۸۴۴۱۵۶ |صفحه=|جلد=|ویرایش=اول}}</ref>


=== فرزندان ===
=== فرزندان ===
خط ۵۲۲: خط ۲۴۸:
* [[حمیدرضا پهلوی|حمیدرضا]]: نیلوفر پهلوی، نازک پهلوی، بهزاد پهلوی
* [[حمیدرضا پهلوی|حمیدرضا]]: نیلوفر پهلوی، نازک پهلوی، بهزاد پهلوی


== پس از درگذشت ==
== پانویس ==
{{مرتبط|آرامگاه رضاشاه}}
=== یادداشت ===
[[پرونده:Reza Shah Tomb jpg.jpg|بندانگشتی|[[آرامگاه رضاشاه]] در پیرامون [[شاه عبدالعظیم|حرم شاه عبدالعظیم]]، [[شهر ری]]]]
 
رضاشاه سرانجام پس از دومین سکتهٔ قلبی در [[ژوهانسبورگ]] در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۲۳ درگذشت.
 
پیکر رضاشاه را پس از مرگ به صورت مومیایی به [[قاهره]]، [[مصر]] بردند و در آن‌جا به امانت در [[مسجد رفاعی]] گذاشتند، شمار زیادی از منابع دلیل این امانت را پرداخت نشدن مهریه [[فوزیه]] همسر مطلقه [[محمدرضا پهلوی]] بیان کردند.
 
برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگ‌های گران‌بها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی [[ملک فاروق]] این شمشیر گران‌بها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بی‌نتیجه ماند. ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته‌است.<ref name="ensani.ir">{{یادکرد وب |url=http://www.ensani.ir/fa/content/11044/default.aspx |title=نسخه آرشیو شده |accessdate=۱۲ نوامبر ۲۰۱۳ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20130818151707/http://www.ensani.ir/fa/content/11044/default.aspx |archivedate=۱۸ اوت ۲۰۱۳ |dead-url=yes}}</ref>
 
در [[اردیبهشت]] ۱۳۲۹، در دورهٔ نخست‌وزیری [[علی منصور|رجبعلی منصور]] قرار شد جنازه رضاشاه از مصر به [[ایران]] آورده شود و هواپیمای حامل جنازه رضاشاه پیش از آمدن به ایران، به منظور طواف در [[مکه]] از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد<ref name="ensani.ir"/> و با تشریفات رسمی به [[شاه عبدالعظیم]] برده شد و در [[آرامگاه رضاشاه|آرامگاه ویژه او]] دفن شد. ابتدا برخی از نمایندگان [[جبهه ملی ایران|جبهه ملی]] با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند در مجلس سخنرانی‌هایی دربارهٔ دورهٔ رضاشاه و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد. سرانجام با وساطت منصورالملک نخست‌وزیر وقت با [[حسین مکی]] و مذاکره مکی با [[محمد مصدق]] قرار بر این شد که مجلس در اینباره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود.<ref>[[تاریخ بیست ساله ایران]]، [[حسین مکی]]، جلد هشتم، صفحات ۵۲۶تا۵۳۳</ref>
 
به اعتقاد [[حسین مکی]]، در روز ۲۴ دی‌ماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران|انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷]] پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش [[علیرضا پهلوی (یکم)|علیرضا پهلوی]] توسط محمدرضا، نخست به [[لس‌آنجلس]] و سپس به [[مسجد رفاعی|مسجدالرفاعی]] [[مصر]] برده شد. [[فرح پهلوی]] ادعای انتقال جسد رضاشاه را تکذیب کرده‌است. سرانجام در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، [[آرامگاه رضاشاه]] به دستور حاکم شرع وقت [[صادق خلخالی]] به کلی ویران و نابود گردید.<ref>[[تاریخ بیست ساله ایران]]. [[حسین مکی]] جلد هشتم</ref> [[ابوالحسن بنی‌صدر]] کوشش نمود که از تخریب آرامگاه جلوگیری به عمل آورد و آنگونه که [[صادق خلخالی]] در خاطرات خود می‌نویسد بنی صدر قصد داشت ساختمان آن را به موزهٔ جنایات رضاشاه و [[محمدرضا پهلوی|محمدرضاشاه]] تبدیل کنند. [[صادق خلخالی]] در پاسخ به این استدلال در خاطرات خود نوشت: «اگر آن‌ها می‌خواستند آثار جنایات پهلوی را در موزه‌ای جمع‌آوری کنند، [[موزه ایران باستان]] می‌توانست جای بهتر و بزرگ‌تری برای این امر باشد.»<ref>خاطرات آیت‌الله صادق خلخالی_اولین حاکم شرع در دادگاه‌های انقلاب، محمد صادق خلخالی گیوی، چاپ یکم_۱۳۷۹,نشر سایه، صفحات ۳۴۱تا351 {{شابک|964-5918-25-1}}</ref> خلخالی در کتاب خاطرات خود اذعان می‌کند مقبره رضاشاه سازه بسیار مقاومی بود و تنها با استفاده از [[دینامیت]] و در مدت زمان ۲۰ روز موفق به تخریب آن شدیم.<ref>[http://alborznews.net/fa/pages/?cid=83077 روایت خلخالی از تخریب مقبره رضاشاه/ جسد رضا شاه الان کجاست] ''البرز نیوز''</ref>
 
=== مجسمه‌ها ===
[[پرونده:Sculpture at Mellat Palace Museum.jpg|بندانگشتی|نگاره‌ای از تندیس برنزی رضاشاه با چکمه‌های سربازی. این تندیس که در ابتدا تندیسی تمام قد از رضاشاه و در لباس سربازی بود، در جریان [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران]] در [[اهواز]] تخریب و توسط انقلابیون تکه‌تکه شد. از آن‌جا که این تندیس تنها بازمانده از تمام مجسمه‌های [[دودمان پهلوی|شاهان پهلوی]] است، باقی‌مانده‌اش حفظ و به مجموعه [[کاخ‌موزه سعدآباد]] منتقل شد.<ref>[https://www.isna.ir/news/93111910663/داستان-عکس-مجسمه-های-ساقط-شده داستان عکس؛ مجسمه‌های ساقط شده]، ''ایسنا''</ref>]]
در دوران سلطنت او برای ترویج کیش شخصیت مجسمه‌هایی از وی در نقاط مختلف نصب شد.<ref>https://books.google.com/books?id=KU0GUtt510sC&lpg=PA18&dq=statue%20+%20iran%20+%20mushroomed&pg=PA18#v=onepage&q=statue%20+%20iran%20+%20mushroomed&f=false</ref><ref>https://vom.ir/sarasari/posts/19615</ref>بهمن آذرفهیمی یکی از سازندگان مجسمه‌ها می‌گوید: «در آن دوران هنرمندان و خصوصاً مجسمه سازان برای امرار معاش مجبور بودند با دربار همکاری کنند، چون به ندرت سفارش کار از طرف یک هنردوست مردمی ارائه می‌شد، دربار هم به واسطه سیاست‌هایش خصوصاً در حوزه مجسمه‌سازی فقط اقدام به ساخت مجسمه از شاه می‌کرد.» همچنین لیلی طریان که خود رئیس قسمت ساخت مجسمه در وزارت فرهنگ بوده می کوید که به ساخت این مجسمه‌ها اعتراض کرده و پاسخ شنیده‌است که از این مطالب خطرناک نگوید. وی شاهد بوده‌است که در ارتش با ذوب اسلحه و مهمات اقدام به ساخت مجسمه‌ها می‌کردند و در شهر فاقد امکاناتی همچون سرپل ذهاب مجسمه شاه نصب می‌گردد. باقیمانده مجسمه‌ها اکنون در انبار موزه‌ها نگهداری می‌شود.<ref>https://vom.ir/sarasari/posts/19615</ref> سیاست مجسم سازی از رهبران از سوی سایر دیکتاتورها نیز دنبال می‌شد.<ref>https://books.google.com/books?id=ugEbgS95-DUC&lpg=PA101&dq=shah%20+%20statue&pg=PA101#v=onepage&q=shah%20+%20statue&f=false</ref>
 
مجسمه‌های وی که در نقاط مختلف شهر قرار داشت در جریان اعتراضات روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مورد حمله قرار گرفته و بعضاً پایین کشیده شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد پایین کشیدن مجسمه‌ها به یکی از اتهامات مصدق افزوده شد و در بند ۱۰ کیفرخواست صادره علیه وی متهم گردید که پایین کشیدن مجسمه‌های رضاشاه بدستور او بوده‌است:<ref>http://ensani.ir/fa/article/72431/رشت-بین-دو-کودتا</ref>{{نقل قول|متهم در چهارمین جلسه بازجویی یک سلسله حوادثی که روز ۲۶ مردادماه به منظور به هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت روی داد، که از آن جمله علناً دادن شعارهای ضد سلطنت و شکستن و پایین انداختن مجسمه‌های اعلی‌حضرت فقید و اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی با تهیه مقدمات قبلی با موهن‌ترین وجه بوده‌است، صریحاً می‌گوید:
«روز دوشنبه آقای سنجابی را خواستم و به ایشان گفتم: با اصناف و احزاب ملی مذاکره کنند و اگر صلاح بدانند، مجسمه‌ها را بردارند. جمعیت هم رفتند و این کار را کردند. موقع شروع به کار، مأمورین مانع شده‌بودند. جمعیت ملی با تلفن گفتند که: مأمورین مانع کار ما هستند. من دستور عدم ممانعت دادم و احزاب این کار را کردند.» متهم با اظهارات بالا صریحاً اعتراف می‌کند که افتضاح و ننگ برداشتن مجسمه‌های اعلی‌حضرت فقید بر عهده او بوده‌است و انجام کار را به دست احزاب ملی می‌داند،}}
 
پایین کشیدن مجسمه‌های پهلوی در شهرهای دیگر نیز تکرار و در جریان درگیریها با نیروهای انتظامی و نظامی عده ای زخمی شدند.<ref>http://ensani.ir/fa/article/72431/رشت-بین-دو-کودتا</ref>
 
=== کشف پیکر مومیایی منسوب به رضاشاه ===
در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ در جریان گودبرداری محلِ سابقِ آرامگاه، جسدی مومیایی کشف شد و گمانه زنی‌هایی مبنی بر اینکه این جسد متعلق به رضاشاه باشد مطرح شد.<ref name="khabarOn">{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://www.khabaronline.ir/detail/772251/society/tourism |عنوان =نقشه ماهواره‌ای می‌گوید: مومیایی رضاخان، محتمل‌ترین گزینه!| ناشر = خبرآنلاین|تاریخ = |تاریخ بازدید = ۲۶ آوریل ۲۰۱۸}}</ref>
 
[[رضا پهلوی]] نوهٔ رضاشاه بر این باور است که به احتمال زیاد این جسد متعلق به پدربزرگ اوست.<ref>[https://www.rferl.org/a/iran-reza-shah-tomb-mummified-body/29191611.html Son Of Late Shah Says Mummified Body Found In Iran Most Likely That Of His Grandfather<!-- Bot generated title -->]</ref><ref>[http://www.bbc.com/persian/iran-43865813 رضا پهلوی: پیکر مومیایی شده به احتمال قوی به رضا شاه تعلق دارد - BBC News فارسی<!-- Bot generated title -->]</ref> او در بیانیه گفته‌است:<blockquote>پیکر رضاشاه در نهایت باید دوباره در ایران و آن گونه که شایسته و سزاوار است، به خاک سپرده شود. آرامگاه رضاشاه (اگر نه به عنوان پدر ایران نوین یا یک پادشاه) بلکه تنها به عنوان یک سرباز و خدمتگزار ملت و میهن، باید نشان داشته باشد و برای همگان شناخته شده باشد.<ref>[https://ir.voanews.com/a/iran-reza-shah/4362782.html بیانیه شاهزاده رضا پهلوی دربار جسد مومیایی منتسب به رضا شاه؛ خواستار رعایت شان پیکر او هستیم<!-- Bot generated title -->]</ref></blockquote>[[عباس میلانی]]، تاریخ‌نگار و ایران‌شناس، در این مورد گفته‌است:<blockquote>یافت شدن جسدی مومیایی در مکانی که مقبره رضاشاه بود و خلخالی به کور دلی و با صرف میلیون‌ها «ویرانش» کرد، آن‌هم در زمانی که در تظاهرات ضد رژیم شعارهایی به نفع رضاشاه داده شد، هم کابوس رژیم است و هم موید این واقعیت که تاریخ را مستبدان به زور و تزویر، یا بیل و بولدزر، نمی‌نویسند.<ref>{{یادکرد خبر|کوشش=صدای آمریکا|عنوان=واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به کشف مومیایی احتمالی رضاشاه|نشانی= https://ir.voanews.com/a/iran-reza-shah-mummy/4362882.html|زبان =fa|تاریخ بازبینی=2018-04-26}}</ref></blockquote> بعد از تخریب مقبره رضاشاه در دوران انقلاب، جستجوها برای یافتن جنازه رضاشاه بی‌نتیجه ماند و گفته شد که محمدرضا، جنازه را به‌طور مخفیانه با خود از ایران برده‌است.<ref name="khabarOn"/> [[فرح پهلوی]] ماجرای خروج جنازه از ایران را در یک مستند تلویزیونی در شبکه [[من و تو]] تکذیب کرد.<ref name="FarsN">{{یادکرد وب|نویسنده=|تاریخ=|نشانی=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn|عنوان=آیا جسد مومیایی مربوط به رضاخان است؟ / جزئیاتی از ماجرای کشف مومیایی در شهرری|ناشر=خبرگزاری فارس|تاریخ بازدید=۲۶ آوریل ۲۰۱۸|archive-date=۱۷ دسامبر ۲۰۰۷|archive-url=https://web.archive.org/web/20071217064011/http://www.farsnews.com/newstext.php?nn|url-status=dead}}</ref>
 
این موضوع از سوی مقامات بلندپایه رسمی جمهوری اسلامی تأیید یا تکذیب نشد. در عین حال برخی از افراد مانند رئیس وقت کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران احتمال تعلق این جسد به رضاشاه را ممکن دانسته‌اند.<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/ابهام-در-باره-کشف-جسد-مومیاییشده-در-حرم-عبدالعظیم/a-43496177 ابهام درباره کشف جسد مومیایی‌شده در حرم عبدالعظیم | ایران | DW | 23.04.2018<!-- Bot generated title -->]</ref>
 
[[عبدالله شهبازی]] بر این باور بود که «مومیایی شبیه به تصویر رضاشاه در تابوت بازسازی شده‌است و لباس به تن دارد. در حالی که رضاشاه را طبق مراسم اسلامی و بدون لباس و با کفن، دفن کردند.»<ref name="FarsN"/> اما در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، [[حسن خلیل‌آبادی]]، عضو وقت شورای شهر تهران اعلام کرد مومیایی متعلق به رضاشاه بوده و دوباره دفن شده‌است.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.bbc.com/persian/iran-44195311|عنوان =عضو شورای شهر پایتخت ایران: جسد مومیایی شده متعلق به رضاشاه بود و دوباره دفن شد | ناشر =بی‌بی‌سی |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۲۱ مه ۲۰۱۸}}</ref>
 
=== شعار رضاشاه روحت شاد ===
{{اصلی|رضاشاه روحت شاد}}
 
[[پرونده:رضاشاه روحت شاد.jpg|بندانگشتی|تراکتی که بر رویش شعار ''[[رضاشاه روحت شاد]]'' نوشته شده‌است.]]
 
[[رضاشاه روحت شاد]] یک [[شعار]] سیاسی در مقام هواخواهی رضاشاه پهلوی بنیان‌گذار [[ایران پهلوی|شاهنشاهی پهلوی]] است. این شعار پس از نزدیک ۴۰ سال از براندازی سلسله پهلوی در [[ایران]] مطرح شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://news.gooya.com/2017/12/post-10583.php |عنوان = شعار مردم در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی: رضاشاه روحت شاد!| ناشر =[[گویا (وبگاه)|خبرنامه گویا]] |تاریخ =۲۹ دسامبر ۲۰۱۷ |تاریخ بازدید = ۲ دسامبر ۲۰۱۸}}</ref> ''رضاشاه روحت شاد'' نخستین بار در [[تظاهرات ۱۳۹۶ ایران]] در ایران توسط مردم معترض فریاد زده‌شد.<ref name="bbcpersian001"/> دامنه تعابیر این شعار ممکن است علاوه بر ستایش رضاشاه و [[اقدامات رضاشاه|اقدامات او]]، مخالفت با [[نظام جمهوری اسلامی ایران]] را نیز شامل شود. همچنین این شعار به نوعی نفی اقدامات گذشته در براندازی [[نظام پادشاهی]] در جریان [[انقلاب اسلامی ایران]] نیز تلقی می‌شود.<ref name="bbcpersian002">{{یادکرد وب|نویسنده =[[مجید محمدی]] |نشانی =http://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-42620668  |عنوان =تحلیل شعارهای حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ ایران | ناشر =[[بی‌بی‌سی فارسی]] |تاریخ = 9 ژانویه 2018 - 19 دی 1396 |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref>
 
==== تاریخچه ====
نخستین بار در [[تظاهرات ۱۳۹۶ ایران]] در [[مشهد]] و در جوار [[مسجد گوهرشاد]]، عده ای از معترضان فریاد «رضاشاه روحت شاد» سر دادند.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://www.radiofarda.com/a/protest-mashahd-proshah-slogan/28944309.html |عنوان =
«رضا شاه، روحت شاد» | ناشر = [[رادیو فردا]]|تاریخ =۰۷/دی/۱۳۹۶ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref name="bbcpersian001"/>این شعار به سرعت در دیگر شهرها از زبان مردم معترض شنیده شد. ''رضاشاه روحت شاد'' بارها در [[قم]] - که پایتخت [[مرجع تقلید|مرجعیت]] [[روحانی (عنوان)|روحانیون]] [[شیعه]] است - فریاد زده شد.<ref name="bbcpersian001"/> در سال ۱۳۹۷ نیز این شعار بارها تکرار شد. در عصر جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ فریاد «رضاشاه، روحت شاد» در [[ورزشگاه آزادی تهران]] طنین انداز شد. این شعار در حین بازی فوتبال [[پرسپولیس تهران]] توسط تماشاگران فریاد زده‌شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.kalemeh.tv/2018/04/3391/ |عنوان =دهن کجی به نظام با طنین فریاد «رضاشاه، روحت شاد» در ورزشگاه آزادی | ناشر =شبکه جهانی کلمه |تاریخ = ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://kayhan.london/fa/1397/02/09/چرا-تشویق-رضاشاه-در-استادیوم-اهمیت-د |عنوان =چرا «تشویق رضاشاه» در استادیوم اهمیت دارد؟ | ناشر =[[کیهان لندن]] |تاریخ = ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۲۹ آوریل ۲۰۱۸ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://damavand.news/?p=13441 |عنوان =طرفداران پرسپولیس قهرمانی تیمشان را با شعار «رضاشاه روحت شاد» جشن گرفتند + ویدئو | ناشر = دماوند|تاریخ = ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ |تاریخ بازدید = ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸}}</ref> بار دیگر در تاریخ ۹ مهر ۱۳۹۷ در یک بازی [[فوتبال]] در ''استادیوم پارس'' شهر [[شیراز]]، این شعار توسط تماشاچیان تکرار شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://www.manoto.news/Report/qd8ktw/UGS33625 |عنوان = «رضا شاه روحت شاد» شعار تماشاچیان بازی فوتبال | ناشر =[[منوتو]] |تاریخ = ۹ مهر ۱۳۹۷ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref> در تیرماه همان ۱۳۹۷ نیز این شعار در جلوی ساختمان [[مجلس شورای اسلامی]] توسط عده‌ای از معترضان [[اقتصاد]]ی سرداده شد که جنجال آفرید.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://donya-e-eqtesad.com/بخش-سایت-خوان-62/3405358-پشت-پرده-شعار-رضاشاه-روحت-شاد-مقابل-مجلس |عنوان = پشت پرده شعار «رضاشاه روحت شاد» مقابل مجلس | ناشر =[[دنیای اقتصاد]] |تاریخ =تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۴/۵ ۰۷:۲۷ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://www.pana.ir/news/832348 |عنوان = پشت پرده شعار «رضاشاه روحت شاد» مقابل مجلس| ناشر =خبرگزاری پانا |تاریخ = 5 تیر 1397 - 10:37 |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی =http://www.asriran.com/fa/news/617132/روزنامه-جمهوری-اسلامی-شعار-تمجید-از-رضاخان-و-شعارهای-حاشیه-نمازجمعه-توسط-یک-جریان-طراحی-می-شود-ماموریت-جدیدشان-ریشه‌کنی-دولت-است |عنوان =روزنامه جمهوری اسلامی: شعار تمجید از رضاخان و شعارهای حاشیه نمازجمعه توسط یک جریان طراحی می‌شود/ مأموریت جدیدشان ریشه‌کنی دولت است | ناشر =[[عصر ایران]] |تاریخ =۲۶ ژوئن ۲۰۱۸ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://www.khabaronline.ir/news/786084/شعار-تمجید-از-رضاخان-و-شعارهای-حاشیه-نمازجمعه-توسط-یک-جریان-طراحی |عنوان =شعار تمجید از رضاخان و شعارهای حاشیه نمازجمعه توسط یک جریان طراحی می‌شود | ناشر = [[خبرآنلاین]]|تاریخ = ۵ تیر ۱۳۹۷–۰۲:۲۴ |تاریخ بازدید = ۲۴ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref> در [[تظاهرات تیر ۱۳۹۷ تهران]] بازاریان اهل تهران این شعار را در کنار شعارهای دیگری همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» در اعتراضات خود بکار گرفتند.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://www.mashreghnews.ir/news/868370/در-التهابات-بازار-تهران-چه-گذشت-بازاریان-در-مقابل-شعارهای |عنوان =در التهابات بازار تهران چه گذشت؟ / بازاریان در مقابل شعارهای «نه غزه؛ نه لبنان» و «رضاشاه روحت شاد» متحد شدند + عکس و فیلم | ناشر =[[مشرق‌نیوز]] |تاریخ = ۴ تیر ۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref>
 
در [[تظاهرات ۱۳۹۷ ایران|تظاهرات سراسری مرداد ۱۳۹۷]] این شعار در اعتراضات بکار برده‌شد. در تاریخ سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷ این شعار توسط مردم معترض در منطقه ''شاپور جدید'' در [[اصفهان]]، همراه با شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور» و «سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن» علیه نظام حکومتی وقت سر داده‌شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://damavand.news/?p=15289 |عنوان =تظاهرات اعتراضی در اصفهان با شعار «رضا شاه، روحت شاد» و «مرگ بر دیکتاتور» (فیلم) | ناشر =تارنمای خبری تحلیلی دماوند |تاریخ = ۹ مرداد ۱۳۹۷ |تاریخ بازدید = ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://fa.timesofisrael.com/آغاز-موج-اعتراضات-مردمی-در-ایران؛-با-شع/ |عنوان =آغاز موج اعتراضات مردمی در ایران؛ با شعار «رضا شاه، روحت شاد» در اصفهان | ناشر =تایمز اسرائیل |تاریخ =۱ آگوست ۲۰۱۸ |تاریخ بازدید = ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸}}</ref>
 
در عصر جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ فریاد «رضاشاه، روحت شاد» بار دیگر در [[ورزشگاه آزادی تهران]] طنین انداز شد. این شعار بازهم در حین بازی فوتبال [[پرسپولیس تهران]] توسط تماشاگران فریاد زده‌شد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = https://www.radiofarda.com/a/29907468.html |عنوان =بازی پر حاشیهٔ پرسپولیس و سپاهان | ناشر =[[رادیو فردا]] |تاریخ = ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸|تاریخ بازدید = ۵ ژوئن ۲۰۲۰}}</ref>
 
در [[اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران]] این شعار در آبان ماه ۹۸ در شهرهای مختلف ایران توسط معترضان به گرانی ۳۰۰ درصدی بنزین و سهمیه بندی بنزین به کار برده شد.<ref>{{یادکرد وب |عنوان= «رضاشاه روحت شاد» یعنی نارضایتی از اشرافیت مذهبی |نشانی=https://farsi.euronews.com/2019/11/20/pro-royal-slogans-in-iran-s-protests-reza-shah-pahlavi |وبگاه=euronews.com |ناشر=یورونیوز |تاریخ بازبینی=۲۱ نوامبر ۲۰۱۹}}</ref>
 
=== شعارهای مرتبط ===
در [[تظاهرات ۱۳۹۶ ایران]] دسته‌ای از شعارها به ایران پیش از روی‌کار آمدن [[نظام جمهوری اسلامی ایران|نظام جمهوری اسلامی]] ارجاع داشت. این دسته از شعارها غالباً در هواخواهی شاهنشاهی پهلوی بود. از جمله این شعارها می‌توان شعارهایی همچون «ای شاه ایران برگرد به ایران»، «شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد»، «رضاشاه روحت شاد»، «شاهنشاه روحت شاد»، «رضا، رضا پهلوی»، «رضاشاه معذرت معذرت»، «ولیعهد کجایی به داد ما بیایی»، «ایران که شاه نداره حساب و کتاب نداره» را نام برد.<ref name="bbcpersian002"/>
 
== ارجاعات فرهنگی ==
[[رضاخان (ترانه)|''رضاخان'']] ترانه‌ای از [[محسن نامجو]] خوانندهٔ ایرانی است که در سال ۱۳۹۳ منتشر شد و به نقد طنزآمیز رضاشاه می‌پردازد.<ref>{{یادکرد وب|عنوان=فقط مدرنیته رو اخلاق سگ آورد؟!|نشانی=https://www.bbc.com/persian/blogs/2014/06/140616_l10_nazeran_farjami_namjoo|وبگاه=BBC News فارسی|تاریخ=2014-06-16|بازبینی=2021-04-18|کد زبان=fa}}</ref> رضاشاه دست‌کم در چهار فیلم یا سریال [[صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران|صدا و سیمای جمهوری اسلامی]] به تصویر کشیده شده‌است؛ از جمله ''[[کمال‌الملک (فیلم)|کمال‌الملک]]'' با بازی [[داوود رشیدی]]، ''[[در چشم باد]]'' با بازی [[سعید راد]]، ''[[عمارت فرنگی]]'' با بازی [[احمد نجفی]]، و [[معمای شاه]] با بازی [[جعفر دهقان]].<ref>{{یادکرد وب|عنوان= «رضاشاه» به روایت 4 بازیگر/ جعفر دهقان به داوود رشیدی، احمد نجفی و سعید راد پیوست|نشانی=https://www.isna.ir/news/91111307458/رضا-شاه-به-روایت-4-بازیگر-جعفر-دهقان-به-داوود-رشیدی-احمد|وبگاه=ایسنا|تاریخ=2013-02-01|بازبینی=2021-05-30|کد زبان=fa}}</ref>
 
== نگارخانه ==
{{وسط|
<gallery widths="۱۶۵px" heights="۱۷۵px" perrow="۵">
پرونده:Flag of Iran before 1979 Revolution (Pahlavi Monarchy).svg|[[پرچم ایران]] در دورهٔ [[دودمان پهلوی|پهلوی]] ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی
پرونده:Reza-Shah.png|نام رضاشاه که [[خوشنویسی ایرانی|خوشنویسی]] شده‌است.
پرونده:Imperial_Coat_of_Arms_of_Iran.svg|نشان رسمی [[پرچم‌های پادشاهی دودمان پهلوی|پادشاهی ایران]] که در آن [[فروهر]] (آترا) دیده می‌شود. (در گوی، سمت راست، بالا) دورهٔ [[دودمان پهلوی|پهلوی]] ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی
|تصویری از رضاشاه
پرونده:Alasht Reza Khan's birth cottage01 JPG.jpg|[[آلاشت]]، [[سوادکوه]] زادگاه رضاشاه
پرونده:رضا خان پشت مسلسل.jpg|رضاخان پشت [[مسلسل ماکسیم]]
|نگاره‌ای از رضاخان
پرونده:RezaShahSardarSepah.jpg|رضاخان، سردار سپاه به همراه [[تیپ|قشون]]
پرونده:Reza Shah Pahlavi during the opening of Chalous Road.jpg|رضاشاه به همراه [[محمدرضا پهلوی]] در حال افتتاح [[تونل کندوان]]، [[جاده چالوس]] - ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۷
پرونده:Reza shah Ehsanollahkhan cartoon2.jpg|در سال ۱۹۲۸ [[احسان‌الله خان دوستدار|احسان‌الله خان]] کاریکاتورهایی از رضاشاه کشید و در آن‌ها او را عروسک «امپریالیسم انگلیس» خواند. تعدادی از این کاریکاتورهای چاپ سنگی با پست به نشانی‌های مختلف در ایران و از جمله به برخی ادارات دولتی فرستاده شد.
پرونده:Fawzia-RezaShah-Nazli-MohammadRezaPahlavi.jpg|به ترتیب از چپ به راست: [[فوزیه|شاهدخت فوزیه]]، رضاشاه پهلوی، [[نازلی صبری|شهبانو نازلی]] (مادر فوزیه)، و [[محمدرضا پهلوی]]، در [[مصر]]
پرونده:RSMRS.jpg|رضاشاه و [[محمدرضا پهلوی]] در سپتامبر ۱۹۴۱، درست پیش از استعفای رضاشاه
پرونده:رضا شاه در ژوهانسبورگ.gif|رضاشاه در [[ژوهانسبورگ]]
پرونده:Reza.shams.alireza pahlavi.jpg|از راست رضاشاه، [[شمس پهلوی]] و [[علیرضا پهلوی (یکم)|علیرضا پهلوی]] در [[ژوهانسبورگ]]
پرونده:Reza room.jpg|دفتر کار رضاشاه در [[کاخ سبز (سعدآباد)|کاخ سبز]]، [[کاخ‌موزه سعدآباد|سعدآباد]]
پرونده:|[[آتاترک]] نفر وسط، رضاشاه سمت راست آتاتورک (ترکیه-[[استانبول]]-[[میدان تقسیم]])<ref>Narli, Nilüfer (1993): "Turco-Iranian Relations from the Islamic Revolution to Gulf War and Beyond: Co-operation or Competition in the Muslim World". CEMOTI. (15): 265–295</ref>
پرونده:Destroying Reza Shah's mausoleum.jpg|تخریب آرامگاه رضاشاه به دست [[صادق خلخالی]] (در تصویر) و تعدادی از نیروهای [[سپاه پاسداران|سپاه]] و کمیته منطقه ۸ تهران
پرونده:رضاشاه و مصطفی کمال آتاترک Reza Shah and Mustafa Kemal Atatürk.jpg|رضاشاه و [[مصطفی کمال آتاترک|آتاترک]]
پرونده:مصطفی کمال آتاترک و رضاشاه Mustafa Kemal Atatürk and Reza Shah.jpg|رضاشاه و [[مصطفی کمال آتاترک|آتاترک]]
پرونده:Reza-shah.jpg
پرونده:Signed Photograph of Adolf Hitler and His Best Wishes for Reza Shah Pahlavi - Sahebgharanie Palace - Niavaran Palace.JPG|تصویر [[آدولف هیتلر]] در قاب عکس اصلی مخصوص پیشوا با آرم [[صلیب]] شکسته و علامت مخصوص آدولف هیتلر که به رضاشاه تقدیم شده‌است. این عکس در [[کاخ صاحبقرانیه]] در مجموعه [[کاخ موزه نیاوران]] نگهداری می‌شود. در قسمت پایین عکس به [[زبان آلمانی]] نوشته‌است: اعلی‌حضرت همایونی رضاشاه پهلوی - شاهنشاه ایران - با بهترین آرزوها - برلین ۱۲ مارس ۱۹۳۶ - امضای آدولف هیتلر
رضاشاه روحت شاد.jpg|تراکتی که بر رویش شعار ''[[رضاشاه روحت شاد]]'' نوشته شده‌است
</gallery>
}}
 
== جستارهای وابسته ==
{{درگاه|ایران|پهلوی}}
* [[دودمان پهلوی]]
* [[آرامگاه رضاشاه]]
* [[انجمن ادبی ایران]]
* [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹]]
* [[فهرست شاهان پهلوی]]
* [[تبارنامه دودمان پهلوی]]
* [[تدفین رضاشاه پهلوی (تمبر)|تمبر تدفین رضاشاه پهلوی]]
 
== یادداشت ==
{{یادداشت|۲}}
{{یادداشت|۲}}


== پانویس ==
=== ارجاعات ===
{{پانویس|۲|اندازه=ریز}}
{{پانویس|۲|اندازه=ریز}}


== منابع ==
=== منابع ===
{{refbegin|colwidth=30em}}
{{refbegin|colwidth=30em}}
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =اشرف| نام =احمد| پیوند نویسنده=احمد اشرف| عنوان =توهم توطئه| ژورنال =گفتگو| مکان =تهران| ناشر = | دوره =تابستان| شماره =8| سال =1374| صفحه =7 تا 46| پیوند =http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/320205| تاریخ بازبینی = ۴ ژوئن ۲۰۱۴}}
* {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =اشرف| نام =احمد| پیوند نویسنده=احمد اشرف| عنوان =توهم توطئه| ژورنال =گفتگو| مکان =تهران| ناشر = | دوره =تابستان| شماره =8| سال =1374| صفحه =7 تا 46| پیوند =http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/320205| تاریخ بازبینی = ۴ ژوئن ۲۰۱۴}}
خط ۶۵۶: خط ۲۹۰:
# Religious minorities in Iran, Eliz Sanasarian, Cambridge University Press, 2000
# Religious minorities in Iran, Eliz Sanasarian, Cambridge University Press, 2000
</small>
</small>
{{refend}}
{{refend}}{{جعبه آغازی}}
 
== برای مطالعه بیشتر ==
=== زندگی‌نامه و خاطرات ===
<small>
* نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، صفحه ۷۸۶، چاپ سوم، ۱۳۸۲، {{شابک|۹۶۴-۶۴۰۴-۲۰-۰}}.
</small>
 
=== تاریخ‌نگاری ===
<small>
* فرهاد رستمی، پهلوی‌ها: خاندان پهلوی به روایت اسناد: رضاشاه، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، ۴۲۸ صفحه، ۱۳۷۸، {{شابک|۹۶۴-۶۳۵۷-۱۴-۸}}.
* داوود امینی، چالشهای روحانیت با رضاشاه (بررسی علل چالشهای سنت‌گرایی با نوگرایی عصر رضاشاه)، نشر سپاس، ۳۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۸۲، {{شابک|964-94954-1-X}}.
* کاوه بیات و دیگران، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، معین، ۴۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۲.
* احمد نقیب‌زاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی (تأثیر ساختار دولت مطلقه رضاشاه بر نفوذ قبایل و عشایر)، [[مرکز اسناد انقلاب اسلامی]]، ۲۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۸۰، {{شابک|۹۶۴-۶۱۹۶-۹۹-۳}}.
* یعقوب آژند و دیگران، نفت در دوره رضاشاه: تجدیدنظر در امتیازنامه دارسی (قرارداد ۱۹۳۳)، سازمان چاپ و انتشارات [[وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی]]، ۶۲۸ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۸، {{شابک|۹۶۴-۴۲۲-۰۴۶-۳}}.
* کرونین، استفانی، ''رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین''، ترجمهٔ مرتضی ثاقب‌فر، جامی، چاپ اول، ۱۳۸۳.
<
<div dir="ltr">
* Stephanie Cronin (Editor), ''The Army and Creation of the Pahlavi State in Iran, 1921-1926'', I.B.Tauris (۱۵ مارس ۱۹۹۷), ۲۲۴ Pages, {{شابک|۱-۸۶۰۶۴-۱۰۵-۹}}.
* Stephanie Cronin (Editor), ''The Making of Modern Iran: State and Society under Riza Shah, 1921-1941'', Routledge/Curzon; 1 edition (۱ ژوئن ۲۰۰۳), ۲۸۸ Pages, {{شابک|۰-۴۱۵-۳۰۲۸۴-۶}}.
* Mohammad Gholi Majd, ''Great Britain & Reza Shah: The Plunder of Iran, 1921-1941'', University Press of Florida (۱ سپتامبر ۲۰۰۱), ۴۲۹ Pages, {{شابک|۰-۸۱۳۰-۲۱۱۱-۱}}.
* Nikki R. Keddie, ''Qajar Iran and the Rise of Reza Khan 1796-1925'', Mazda Publishers (۱ مارس ۱۹۹۹), ۱۳۴ Pages, {{شابک|۱-۵۶۸۵۹-۰۸۴-۹}}.
* Touraj Atabaki & Erik J. Zurcher, ''Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah'', I. B. Tauris (۳ ژانویه ۲۰۰۳), ۲۳۴ Pages, {{شابک|۱-۸۶۰۶۴-۴۲۶-۰}}.
</div>
* [http://www.4dw.net/royalark/Persia/pahlavi2.htm تبارشناسی دودمان پهلوی] (به انگلیسی)
* [http://www.iranian.com/History/Feb99/RezaShah/ شاه خودساخته] (از ایرانین. کام، به انگلیسی)
</small>
 
=== اسناد ===
<small>
* مرضیه یزدانی، اسناد پست و تلگراف و تلفن در دوره رضاشاه، سازمان اسناد ملی ایران، ۴۸۰ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۸، {{شابک|964-6189-27-X}}.
* سید محمد خاتمی، رضاخان در مطبوعات دیروز، مدبر، ۲۲۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۷، {{شابک|۹۶۴-۶۶۳۱-۰۲-۹}}.
</small>
 
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌انبار-رده|Reza Shah}}
{{ویکی گفتاورد}}
* [https://web.archive.org/web/20070928030658/http://www.irdc.org/article.asp?id=25 حکومت رضاخان به ایران خائنانه بود یا خادمانه؟]
* [https://web.archive.org/web/20070428022947/http://www.rezashah.nl/ سایت رضاشاه کبیر شامل عکس و ویدئو]
* [http://www.rahetudeh.com/rahetude/Tabari/iran-rezashah/html/aghaz-jameehiran.html جامعه ایران در دوران رضاشاه]
* سیروس غنی، ترجمه حسن کامشاد، [https://web.archive.org/web/20060113122614/http://www.chebayadkard.com/ketabkhaneh/nehzatmelli/iran_baramadanrezakhan/book01/html/p0000_.html ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها]
* [https://web.archive.org/web/20070306082348/http://www.talash-online.com/negah/matn_39_0.html سفرنامه خوزستان]
* [https://web.archive.org/web/20070307083040/http://www.talash-online.com/negah/matn_38_0.html سفرنامه مازندران]
* [http://www.ir-psri.com/Show.php?Page= ViewArticle&ArticleID =۱۹۱ کودتای رضاخان]
* [http://www.shahbazi.org/pages/majd.htm اسناد علنی شده دولت آمریکا و تحول در تاریخ‌نگاری دوران پهلوی]
* [http://www.shahbazi.org/pages/majd3.htm اسناد علنی شده دولت آمریکا و تاریخ پهلوی]
* داریوش همایون، [https://web.archive.org/web/20050415055236/http://www.ayandeh.info/HTfile/Reza%20wah.htm رضاشاه و برآمدن ایران]، خوانش نقادانه بر تاریخ‌نگاری دوران رضاشاه پهلوی.
* سید عبدالمجید زواری، [https://web.archive.org/web/20070311012348/http://sharifnews.ir/print.php?23 همسران رضاشاه]، وبگاه پایگاه خبری شریف‌نیوز.
* مجید یوسفی، [http://www.sharghnewspaper.com/840523/html/book.htm ''شبه مدرنیسم و دولت مطلقه: دربارهٔ کتاب رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین'']، روزنامهٔ شرق، شمارهٔ ۵۴۹، ۲۳ مرداد ۱۳۸۴، صفحهٔ ۲۰.
* [https://web.archive.org/web/20110811075637/http://www.aftab.ir/photoblog/adv_images/2bfa81f114d0ee1e5524dbebd3bc6803.jpg تصویر متن استعفانامه رضاشاه از سلطنت]
 
{{جعبه آغازی}}
{{S-hou|[[دودمان پهلوی]]|۲۴ اسفند|۱۲۵۶|۴ مرداد|۱۳۲۳||name=رضاشاه پهلوی}}
{{S-hou|[[دودمان پهلوی]]|۲۴ اسفند|۱۲۵۶|۴ مرداد|۱۳۲۳||name=رضاشاه پهلوی}}
{{S-mil}}
{{S-mil}}
خط ۷۳۶: خط ۳۱۹:
{{جعبه پایانی}}
{{جعبه پایانی}}


<!-- جایگاه گذاشتن الگوها -->
{{رضاشاه}}
{{رضاشاه}}
{{همسران و فرزندان رضاشاه پهلوی}}
{{همسران و فرزندان رضاشاه پهلوی}}
{{سلسله پهلوی}}
{{سلسله پهلوی}}
{{نخست‌وزیرهای قاجاریه}}{{اشغال ایران}}{{داده‌های کتابخانه‌ای}}
{{نخست‌وزیرهای قاجاریه}}
 
{{اشغال ایران}}
<!-- محل قرار دادن رده‌ها -->
{{درجه‌بندی|نیازمند پیوند=خیر|نیازمند رده=خیر|نیازمند جعبه اطلاعات=خیر|نیازمند تصویر=خیر|نیازمند استانداردسازی=بله|نیازمند ویراستاری=خیر|مقابله نشده با دانشنامه‌ها=تاحدودی|تاریخ خوبیدگی=|تاریخ برگزیدگی=|توضیحات=}}
{{رده همسنگ نه}}


[[رده:رضاشاه| ]]
[[رده:رضاشاه| ]]
خط ۷۸۷: خط ۳۶۸:
[[رده:وزیران جنگ (ایران)]]
[[رده:وزیران جنگ (ایران)]]
[[رده:وزیران دولت حسن مستوفی (دولت پنجم)]]
[[رده:وزیران دولت حسن مستوفی (دولت پنجم)]]
[[رده:ویکی‌سازی رباتیک]]
[[رده:همدستان آلمان نازی اهل خاورمیانه]]
[[رده:همدستان آلمان نازی اهل خاورمیانه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۰۴

رضاشاه پهلوی
رضاشاه پهلوی در دهه ۱۹۳۰ میلادی
پادشاه ایران
سلطنت۲۴ آذر ۱۳۰۴ – ۲۵ شهریور ۱۳۲۰[۱]
تاج‌گذاری۴ اردیبهشت ۱۳۰۵[۲]
تهران، کاخ گلستان
پیشیناحمدشاه قاجار
جانشینمحمدرضا پهلوی
نخست‌وزیرانمحمدعلی فروغی
حسن مستوفی
مهدی‌قلی هدایت
محمود جم
احمد متین دفتری
رجبعلی منصور
نخست‌وزیر ایران
تصدی
۵ آبان ۱۳۰۲ – ۱۰ آبان ۱۳۰۴
پادشاه
ماقبلحسن پیرنیا
مابعدمحمدعلی فروغی
وزیر جنگ ایران
تصدی
۴ اردیبهشت ۱۳۰۰ – ۱۰ آبان ۱۳۰۴
پادشاه
ماقبلمسعود کیهان
مابعدعبدالله امیرطهماسبی
فرمانده قوای قزاق ایران
تصدی
اسفند ۱۲۹۹ – فروردین ۱۳۰۰
پادشاه
ماقبلاستاروسلسکی
مابعدعلی‌خان والی
متولد۲۴ اسفند ۱۲۵۶
آلاشت، سوادکوه، مازندران، ایران
درگذشته۴ مرداد ۱۳۲۳ (۶۶ سال)
ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی
همسرانمریم سوادکوهی
تاج‌الملوک آیرملو
توران امیرسلیمانی
عصمت دولتشاهی
فرزندان
دودمانپهلوی
پدرعباسعلی داداش‌بیگ
مادرنوش‌آفرین آیرملو
دین و مذهباسلام، شیعه دوازده امامی
امضاءرضاشاه پهلوی's signature
پیشینه نظامی
وفاداریایران
شاخه نظامیقوای قزاق
سال‌های خدمت۱۸۹۴ – ۱۹۲۱
درجهسرتیپ
عناوین
رضاشاه پهلوی
عنوان مرجعاعلی‌حضرت همایون شاهنشاه[الف]
عنوان گفتاریاعلی‌حضرت همایونی
رضاشاه کبیر[۳]
عنوان دیگرپیش از پادشاهی:
سردار سپه
رضاخان میرپنج
رضا ماکسیم
رضا سوادکوهی

رضا پهلوی (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ – ۴ مرداد ۱۳۲۳) که با نام رضاشاه شهرت دارد و با عنوان رسمی اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه خطاب می‌شد،[۴] بنیان‌گذار دودمان پهلوی بود که از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ پادشاه ایران بود. او پیش‌تر، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ وزیر جنگ و از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخست‌وزیر ایران بود. رضاشاه که تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد، با پایان دوره قاجار به پادشاهی رسید و با اشغال ایران توسط متفقین مجبور به استعفا و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش محمدرضا پهلوی شد.[۵]

رضاشاه دوران خردسالی را در فقر گذراند. او از ۱۲ سالگی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در ۲۵ دی ۱۲۹۹، او از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید به‌عنوان فرمانده قوای قزاق منصوب شد[۶] و دو ماه بعد، در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی او، تهران را تصرف کردند. رضاشاه ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راه‌زنی‌ها را از بین برد و سپس در ۵ آبان ۱۳۰۲، با فرمان احمدشاه قاجار به منصب نخست‌وزیری گمارده شد و دو سال بعد، با رأی مجلس مؤسسان به پادشاهی رسید.[۵] اگرچه رضاشاه با کودتا در عرصهٔ سیاست ایران رخ نمود، اما پادشاهی را مدیون پشتکار و اراده‌اش در نظم دادن به امور در سمت وزارت جنگ و نخست‌وزیری بود.[۷]

ایران در دورهٔ پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظمی نوین بود.[۸] او نهادهای مدرن را در ایران پایه‌گذاری کرد که از مهم‌ترین آن‌ها راه‌آهن سراسری، ارتش نوین، دادگستری نوین و دانشگاه تهران است.[۷] همزمان او در جهت تضمین قدرت خود، قانون اساسی را نقض کرد و احزاب مستقل را منحل نمود و مصونیّت پارلمانی نمایندگان مجلس شورای ملی را گرفت.[۷][۹] همچنین، او اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد و خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون مذهبی، دسیسهٔ بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر، دارای مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار و فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدفش یعنی بازسازی ایران طبق تصویر غرب، دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، گسترش ملی‌گرایی، توسعهٔ آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.[۱۰]

مدافعان رضاشاه او را «پدر ایران نوین» می‌دانند[۷] و پادشاهی او از سوی حامیانش «دیکتاتوری منور» نامیده شد که آرمان‌های جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت، اما به تدریج، نوعی استبداد فردی در حکومت را در پیش گرفت.[۱۱] از سویی دیگر مخالفان رضاشاه او را مسئول «بر باد رفتن مشروطیت» در ایران می‌دانند و معتقدند اگر چه پهلوی یکم توانست نظام حکمرانی به ظاهر مدرنی تأسیس کند، اما دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران محدود کرد.[۷]

با وقوع جنگ جهانی دوم، با وجود اعلام بی‌طرفی در سال ۱۳۲۰، متفقین ایران را اشغال کردند. سپس با اولتیماتوم بریتانیا، رضاشاه مجبور به استعفا، ترک ایران و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش محمدرضا پهلوی شد. سرانجام سه سال بعد، در ۶۶ سالگی در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی درگذشت.[۵]

از آغاز زندگی تا وزارت

تولد و نوجوانی

زادگاه رضاشاه در سوادکوه

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی به دنیا آمد. این تاریخ رسمی است و شاید دقیق نباشد. به گفتهٔ همایون کاتوزیان، رضاشاه در زمان کناره‌گیری از سلطنت، بیش از ۶۳ ساله نشان می‌داد.[۱۲] پدرش عباسعلی داداش بیگ سوادکوهی، در فوج هفتم سوادکوه از افواج مازندران به عنوان یاور (معادل ستوان) خدمت می‌کرد. عباسعلی خان (متولد سال ۱۲۳۰ ه‍. ق، برابر با ۱۱۹۳ ه‍.ش در آلاشت) فرزند مرادعلی خان سلطان (سلطان درجهٔ نظامی برابر سرهنگ) بود. مرادعلی خان از اهالی آلاشت (متولد ۱۲۱۰ ه‍.ق) و صاحب منصب فوج سوادکوه بود که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری (۱۲۳۵ خورشیدی) در جنگ هرات در مقابل انگلیسی‌ها کشته شد.[۱۳] عباسعلی خان پیش از ازدواج با مادر رضا، یک مرتبهٔ دیگر نیز ازدواج کرده بود و از همسر نخست خود سه فرزند دختر داشت.[۱۴] نوش‌آفرین آیرملو، مادر شاه آینده، اهل تهران و تا مدتی بعد از مرگ عباسعلی خان ساکن سوادکوه بود.[۱۵][۱۶][ب] او دختر مهاجری از قفقاز بود و خانواده‌اش بعد از جنگ ایران و روسیه (۱۸۲۸–۱۸۲۶) در تهران ساکن شده بودند.[۱۷]

شجره‌نامه رضاشاه از کتابچه خطی منسوب به شیخ آقابزرگ تهرانی که در سال ۱۳۸۸ توسط فهرست نگار کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی شناسایی و منتشر شد.[۱۸]

پدر رضا چند ماه بعد از تولد او، بنا به دلایل نامعمولی، درگذشت.[۱۹] در نتیجهٔ این رویداد، نوش‌آفرین پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر، رضای نوزاد در راه میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا کرده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک جانی دوباره بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.[۲۰] در تهران، نوش‌آفرین به همراه نوزادش، نزد برادران خود در محلهٔ سنگلج ساکن شد. او پس از مرگ همسر نخست خود، یک بار دیگر با مردی که گویا نام او نیز داداش بیگ بوده است، ازدواج کرد.[۲۱] یکی از برادران نوش‌آفرین، ابوالقاسم بیگ، خیاط قزاق‌خانه بود و زمانی که درگذشت، همو سرپرستی رضا را بر عهده گرفت. رضا در زمان مرگ مادرش، شش یا هفت سال داشت. ابوالقاسم بیگ تمام توان خود را به کار بست تا جای پدر رضا را پر کند اما از تمکّن مالی برخوردار نبود. او بیشتر وقت خود را به بازی با دیگر کودکان در کوچه و خیابان سپری می‌کرد و چون قدی بلند داشت و قوی‌تر از سایرین بود، هم‌سالانش از او حساب می‌بردند.[۲۲]

در بریگاد قزاق

رضا توسط صمصام (از ابواب جمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد، این پیادهٔ قزاق، به نیابت او سوار شده و وارد صف گردد.[۲۳] او بعدها به عنوان گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره، رضاخان چنان مهارتی در استفاده از یکی از مسلسل‌های ماکسیم یافت که به «رضا ماکسیم» معروف شد.[۲۴] در زمان حضور در قوای قزاق، راه و رسم نظامی‌گری را فرا گرفت و به عنوان سربازی سرسخت، مردی با اراده و پرجرئت، برای خود اسم و رسمی ساخت. به‌طور هم‌زمان، هر زمان فرصت می‌یافت، تلاش می‌کرد خواندن و نوشتن بیاموزد.[۲۵]

در جریان انقلاب مشروطه، ابتدا به عنوان یکی از نیروهای محمدعلی‌شاه با مشروطه‌خواهان جنگید، اما پس از فتح تهران در تیر ۱۲۸۸، هم‌رزم مشروطه‌خواهان شد[۲۶] و در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌های طرفداران محمدعلی‌شاه و مخالفان مشروطه به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد[۵] و تا درجهٔ نایب اول ترفیع پیدا کرد.[۲۷] در مرداد ۱۲۹۳ جنگ جهانی اول آغاز شد و رضاخان به عنوان یکی از سربازان قوای قزاق (طرفدار روسیه) در درگیری با میلیون (طرفدار آلمان) حضور داشت.[۲۸] او بیشتر دوران جنگ جهانی را در غرب ایران سپری کرده و تحت فرماندهی عبدالحسین میرزا فرمانفرما جنگید. این دوره برای رضاخان تجربه‌ای شد تا با مناسبات قدرت و سیاست آشنایی بیشتری پیدا کند.[۲۹] او با درجهٔ یاوری (ستوانی) به فرماندهی دستهٔ تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.[۵] از همین سال، حضور رضاخان در منابع پر رنگ‌تر شد و او میان سیاست‌مداران ایران و هیئت نمایندگی بریتانیا به فردی شناخته شده تبدیل شده بود. احتمالاً واقعهٔ برکناری کلنل کلرژه، در این امر بیشترین تأثیر را داشت.[۳۰]

رضا ماکسیم، در حال آموزش به‌کارگیری تیربار به سربازان در درجهٔ سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق

گئورگی یوسفویچ کلرژه فرماندهٔ قوای قزاق بود که به تازگی از سوی کرنسکی به این سمت منصوب شده بود. توطئه‌ای علیه او به رهبری معاونش، استاروسلسکی، درگرفت و کلرژه متهم شد که با بلشویک‌ها سمپاتی دارد. به درستی نمی‌توان دربارهٔ انگیزه‌های رضاخان برای شرکت در این توطئه قضاوت کرد اما احتمالاً، به عنوان یک میهن‌پرست، به دلیل حمایت بلشویک‌ها از جنبش جنگل با آنان دشمنی داشته است. به هر روی، نقش مهم رضاخان در این واقعه غیرقابل انکار است و گزارش روزنامهٔ رعد و روزنامهٔ محمدتقی بهار و نیز اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا از او به عنوان یکی از چهره‌های شاخص آن رویداد نام برده‌اند.[۳۱] بعد از این واقعه، رضاخان به درجهٔ سرتیپی ترفیع پیدا کرد، اما به‌طور دقیق معلوم نیست این ترفیع چه زمانی اتفاق افتاده است. بنا به گفتهٔ ارفع، این ترفیع درجه پاداشی برای شرکت در برکناری کلرژه بود و بلافاصله بعد از توطئه انجام شد، اما بهار می‌گوید رضاخان دو سال پس از این واقعه، نامه‌های خود را به نام «رضا سرتیپ» امضا می‌کرد. اسناد بریتانیایی اما به‌طور کلی تا پیش از کودتای سوم اسفند، او را سرهنگ نامیده‌اند. در هر صورت، منفعتی که از رویداد یاد شده نصیب رضاخان شد، فراتر از یک ترفیع درجهٔ ساده بود.[۳۲]

قرارداد ۱۹۱۹ میان بریتانیا و دولت وثوق‌الدوله در همین خلال (سال ۱۲۹۸) بسته شد. دو ماه بعد محمدرضا، پسر ارشد رضاخان، متولد شد.[۳۳] اندکی پس از آن، بریتانیا تصمیم گرفت نیروهای خود در خاورمیانه را کاهش دهد که باعث شد جرج کرزن که به سختی از قرارداد ۱۹۱۹ طرفداری می‌کرد، فشار خود بر دولت ایران و نیز هرمان نورمن[پ] برای تصویب آن عهدنامه را بیشتر کند.[ت] نیز بلشویک‌ها روس‌های سفید را شکست دادند و سربازانشان وارد ایران شدند که موضع جنبش جنگل را تقویت کرد. این برای دولت ایران و همچنین برای بریتانیا مسئلهٔ مهمی بود. وثوق‌الدوله، رضاخان را مأمور سرکوب میرزا کوچک‌خان کرد و موفقیت او در این مأموریت، بر شهرتش به عنوان فرمانده‌ای «لایق و شجاع» افزود و نیز – احتمالاً برای نخستین بار – توجه هیئت نظامی بریتانیایی و ژنرال ویلیام دیکسون که به عنوان بخشی از قرارداد ۱۹۱۹ برای تبدیل قوای قزاق، ژاندارمری و قوای محلی به یک ارتش منظم وارد ایران شده بودند، را به‌طور مستقیم به او جلب کرد.[۳۴] با ترقی هر چه بیشتر رضاخان، رابطه‌اش با افسران روس، به خصوص با استاروسلسکی، بد و بدتر می‌شد و ظاهراً بریتانیایی‌ها نیز به خوبی متوجه خصومت او با روس‌ها شده بودند.[۳۵]

مطابق یکی از بندهای قرارداد ۱۹۱۹، نظامیان ایرانی نمی‌توانستند به درجه‌ای بالاتر از سرگرد برسند. این سبب نارضایتی‌های بسیار شد، به گونه‌ای که کلنل فضل‌الله خان خودکشی کرد. رضاخان از دیگر ناراضیان بود. همچنین او درخواست تجدید قوا کرده بود که عملی نشده بود و پرداخت حقوق زیردستانش ماه‌ها به تعویق افتاده بود. به‌طور کلی، وضع کشور، ۱۴ سال بعد از مشروطیت، تغییر چندانی نکرده بود و در برخی موارد حتی بدتر شده بود. نیروهای نظامی تحت سلطهٔ افسران خارجی و آخوندها در اوج قدرت خود بودند، شرایط اقتصادی و اجتماعی بدتر شده و خزانه خالی بود، راه‌ها ناامن بودند و ایلات نیز سرکش. حتی تمامیت ارضی کشور در خطر بود. در این شرایط، دولت وثوق‌الدوله در تیر ۱۲۹۹ استعفا داد. نورمن با احمدشاه ملاقات کرد و او را بی‌میل به دخالت در امور کشور یافت و ناامیدی خود را به کرزن اطلاع داد. در این زمان بود که ژنرال ادموند آیرونساید در آذر ۱۲۹۹ با مأموریت ساماندهی به خروج نیروهای بریتانیایی، وارد ایران شد.[۳۶] رضاخان با باقی‌ماندهٔ نیروهایش، خود را به قزوین (محل اردوی بریتانیایی‌ها) رساند و آن‌جا برای نخستین بار آیرونساید را ملاقات کرد. در دیدار نخست، آیرونساید از افسران ایرانی خواست که سلاح‌هایشان را تحویل دهند. رضاخان با او مخالفت کرد و گفت: «قزاق‌ها نیروهای مخصوص اعلی‌حضرت پادشاه ایران هستند و از فرماندهٔ بیگانه دستور نمی‌گیرند.» آیرونساید تحت تأثیر جسارت او قرار گرفت و به مترجم تذکر داد که منظورش – تحویل سلاح برای ورود به شهر قزوین – را درست برساند.[۳۷]

کودتای سوم اسفند

آیرونساید بدان نتیجه رسیده بود که اجرای قرارداد ۱۹۱۹ امری غیرممکن است.[۳۸] نیز این بیم وجود داشت که با خروج نیروهای بریتانیایی، تهران هدف حملهٔ بلشویک‌ها و نیروهای تحت حمایت آن‌ها واقع شود.[۳۹] در نتیجه، تصمیم گرفت زمام امور را به مردی بسپارد که توانایی حفظ نظم را داشته باشد؛ او در قزوین، رضاخان را به درجهٔ ژنرالی ترفیع داد، مهمات و هزینهٔ مورد نیاز ۳٬۰۰۰ سرباز تحت فرمانش را فراهم کرد و همچنین از او قول گرفت احمدشاه را برکنار نکند و به خروج انگلیسی‌ها از ایران یاری رساند.[۴۰] رضاخان علی‌رغم دستورهای مکرری که از تهران مبنی بر بازگشت قزاق‌ها به پایگاه‌شان صادر می‌شد، به سمت پایتخت پیشروی کرد[۴۱] و در پیامی مشترک به احمدشاه و هیئت نمایندگی انگلیسی، تصریح کرد که به شاه وفادار و با انگلیسی‌ها دوست است.[۴۲] در ۳ اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌ها بدون مقاومت وارد تهران شدند. افسران بلندپایهٔ ژاندارمری ایران مشتاقانه حمایت کردند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاق‌ها در میدان مشق مستقر شدند[۴۳] و حکومت نظامی اعلام شد.[۴۴] به روشنی مشخص نیست که دولت تصمیم گرفت مقابله نکند، یا این‌که سربازان تحت امرشان حاضر به درگیری با نیروهای رضاخان نشدند.[۴۵]

پُرتره سردار سپه در مقام وزیر جنگ.
اثر آنتوان سوریوگین

دیگر چهرهٔ شاخص کودتا، سید ضیاءالدین طباطبایی بود. او روزنامه‌نگار جوان خواهان اصلاحاتی بود که روابط نیمه‌رسمی با دولت داشت.[۴۶] سید ضیاء و رضاخان نخستین بار در شاه‌آباد، نزدیکی تهران، با یکدیگر ملاقات کردند[۴۷] و به قرآن قسم خوردند که در خدمت شاه و میهن باشند.[۴۸] به هر روی، در نخستین ساعات روز سوم اسفند، بسیاری از سران و مقامات بازداشت شدند. رضاخان و سید ضیاء، هر دو این بازداشت‌ها را مفید و مهم می‌دانستند زیرا می‌توانست به کودتا چهره‌ای انقلابی دهد. تمام راه‌های ارتباطی با استان‌ها قطع شده و پس از مدتی کوتاه، مقامات بلندپایهٔ استانی نیز بازداشت شدند. ۳ روز بعد از کودتا، احمدشاه، سید ضیاء را به رئیس‌الوزرایی گماشت؛ او را می‌توان نخستین نخست‌وزیر ایران از طبقهٔ متوسط دانست.[ث][۵۰] رضاخان نیز سردار سپه و فرماندهٔ کل «دیویزیون قزاق شهریاری» نامیده شد و مسعود خان نیز وزیر جنگ.[۵۱] اندکی بعد از کودتا بیانیه‌های تند و تیزی، یکی از سوی سید ضیاء و دیگری از سوی رضاخان، صادر شد[۵۲] که دربارهٔ «نجات کشور و سلطنت از دست خائنان و نالایقان و بازسازی آن» بود.[۵۳] بیانیهٔ رضاخان با عبارت «حکم می‌کنم» آغاز شده بود.[۵۴]

دربارهٔ این کودتا و دخالت بریتانیا در آن سوال‌های بی‌جواب وجود داشته و دارد.[۵۵] هر چند در سال‌های بعد، سید ضیاء و رضاخان هر دو ادعا می‌کردند که بازیگر اصلی کودتا بودند[۵۶] و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از کودتای سوم اسفند به عنوان قیامی برای نجات ایران یاد می‌شد،[۵۷] اما بسیاری از ایرانیان تا مدت‌های مدیدی قانع شده بودند که کودتای مذکور یک «نقشهٔ انگلیسی» بوده است.[۵۸] می‌توان با قطعیت گفت که افسران انگلیسی حاضر در ایران به واقع در این کودتا دخیل بوده‌اند، اما هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد کودتا توسط بریتانیا برنامه‌ریزی شده باشد یا کودتاگران دستوری از جانب آنان داشتند.[۵۹] انگلیسی‌ها نسبت به تأثیر پروپاگاندای بلشویک‌ها بر قوای نظامی ایران نگرانی‌هایی داشتند و آیرونساید نیز احتمالاً مشوق این حرکت بوده، گرچه در جریان جزئیات برنامه نبوده است.[۶۰] او خود به مقام مافوقش، ژنرال هلدین، می‌نویسد که قزاق‌ها با دستور شاه برای دستگیری گروهی دیگر از قزاق‌ها که مشغول غارت تهران بودند، راهی آن شهر شده‌اند.[۶۱] همچنین محتمل است دولت بریتانیایی هند به کودتا و تشکیل یک دولت معتدل میانه‌رو در تهران تشویق کرده باشد. مقامات آن دولت از قرارداد ۱۹۱۹ انتقاد کرده بودند و آن را مغایر با احساسات ملی‌گرایان ایران و منافع بلندمدت بریتانیا در کل منطقه می‌دانستند.[۶۲] در هر صورت وزارت خارجهٔ بریتانیا دخالتی در روند ماجرا نداشته است.[۶۳] باری، فعالیت‌های انگلیسی‌ها در طول واقعه چنان تأثیری از قدرت ماورایی آن‌ها بر ذهنیت رضاشاه گذاشت که او را نسبت به خارجی‌ها و کسانی که با خارجی‌ها نشست و برخاست داشتند، بدبین کرد و این بدبینی را به محمدرضاشاه نیز منتقل ساخت. مصدق جمله‌ای به او منسوب می‌کند بدین مضمون که «مرا سیاست انگلیس آورده است، ولی ندانست که را آورده است.»[۶۴]

از وزارت تا پادشاهی

وزارت جنگ

هر چند بیشتر قشرها از کودتا حمایت کردند، اما دولت قدرت لازم را در تمام کشور نداشت. علاوه بر خان‌های محلی که به میل خود عمل می‌کردند، محمد مصدق (فرماندار فارس) و قوام السلطنه (فرماندار خراسان) نیز نخست‌وزیری سید ضیاء را نپذیرفتند. مصدق استعفاء داد و قوام توسط محمدتقی‌خان پسیان بازداشت و به تهران فرستاد شد. پسیان سپس حاکم نظامی خراسان شد.[۶۵] قرارداد دوستی ایران و شوروی که مطابق آن شوروی از تمام امتیازات روسیه در ایران و بدهی‌های ایران به آن کشور چشم‌پوشی می‌کرد، در ۷ اسفند به امضا رسید.[ج] همچنین قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس به بهانهٔ عدم تصویب، ملغی و پلیس جنوب منحل اعلام شد. تا دو ماه بعد از کودتا که وزیر مختار شوروی برای اجرای قرارداد به تهران آمده بود، نیروهای نظامی آن کشور گیلان را تخلیه کرده بودند.[۶۷] در طول این مدت، اختلافات بنیادین بین رضاخان سردار سپه و سید ضیاء به وجود آمده بود. جدا از همهٔ موارد، سید ضیاء امیدوار بود نفوذ بریتانیا بر نیروهای نظامی ایران را حفظ کند، اما رضاخان خواهان استقلال آن‌ها بود. در ۷ اردیبهشت، مسعود خان، با فشار سردار سپه، از وزارت جنگ استعفاء داد و سید ضیاء، رضاخان را جانشین او کرد. رئیس‌الوزرا چندان به این انتصاب بی‌میل نبود. او امید داشت رضاخان با رسیدن به وزارت، از جایگاه خود به عنوان فرماندهٔ قوای قزاق کنار خواهد کشید و حضورش با لباس رسمی در جلسات کابینه، هالهٔ قدرت که دور او را گرفته بود، از بین خواهد برد؛ سردار سپه هیچ‌کدام را انجام نداد. او به ندرت در نشست‌های کابینه حاضر می‌شد، آن هم با لباس نظامی. اختلافات زمانی به اوج رسید که سید ضیاء بدون اطلاع وزیر جنگ، افسران انگلیسی بیشتری استخدام کرد و با اعتراض علنی رضاخان مجبور به عقب‌نشینی از تصمیم خود شد.[۶۸] خواستهٔ بعدی سردار سپه انتقال کنترل ژاندارمری از وزارت داخله به وزارت جنگ بود.[۶۹] و رئیس‌الوزرا که چاره‌ای نداشت، قبول کرد. سرانجام، رضاخان از سید ضیاء درخواست کرد که استعفاء دهد و او نیز پذیرفت و دولتش بعد از ۹۹ روز به پایان رسید.[۷۰] بازداشت‌شدگان آزاد شدند و برخی از آن‌ها به مناصب دولتی بازگشتند. قوام السلطنه، بعد از این‌که مشیرالدوله و مستوفی حاضر به پذیرفتن این منصب نشدند، رئیس‌الوزرا شد.[۷۱]

رضاخان در سال ۱۳۰۳

با سقوط سید ضیاءالدین طباطبایی، رضاخان به بازیگر اصلی صحنه تبدیل شده بود. او در قدم بعدی، افسران بریتانیایی و سوئدی را از قوای قزاق مرخص و سپس تمام نیروهای مسلح را در یکدیگر ادغام کرد.[۷۲] ترقی پرسرعت رضاخان و نخست‌وزیری قوام السلطنه، باعث نگرانی پسیان در خراسان شده بود. او ادغام در قوای قزاق را نپذیرفت و سر به شورش برداشت. پسیان با میرزا کوچک‌خان در ارتباط بود و دولت تهران را تهدید به حمله نظامی کرد. اما سرانجام مدتی بعد در درگیری با ایلات کُرد و قوای دولتی کشته شد و شورش خراسان به پایان رسید.[۷۳] میرزا کوچک‌خان و انقلابیون جنبش جنگل هنوز بزرگ‌ترین چالش دولت تهران به حساب می‌آمدند، اما خروج روس‌ها آن‌ها را تضعیف کرده بود. در اوایل ژوئیه (تیر)، شوروی به‌طور غیرمنتظره‌ای در انزلی نیرو پیاده کرد و قزوین بار دیگر در دسترس میرزا کوچک‌خان قرار گرفت، اما روس‌ها تا هفدهم ژوئیه دوباره از ایران خارج شدند. میرزا و یارانش با ضدحملهٔ قزاق‌های قزوین مواجه شده و به اجبار عقب نشستند. در مرداد، رضاخان حمله‌ای دیگر علیه جنبش جنگل را آغاز و تا لنگرود و رودسر پیشروی کرد. تا اواخر مهر، رضاخان وارد رشت شده و میرزا به درون جنگل عقب‌نشینی کرد. پنج روز بعد، نبرد مهمی درگرفت و قزاق‌ها، علی‌رغم از دست دادن ۶۰۰ نفر، پیروز شدند. ۴ روز بعد رضاخان وارد انزلی شد و میرزا کوچک‌خان نیز در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات تالش از سرما یخ زد و درگذشت. با سرکوب پسیان و کوچک‌خان، جایگاه سردار سپه محکم‌تر از قبل شد.[۷۴] در دی همان سال، رضاخان عنوان‌ها «قزاق» و «ژاندارم» را برانداخت و اصلاحات دیگری در سازماندهی ارتش ایجاد کرد. همچنین برنامه‌هایی برای ایجاد مدارس نظامی تدارک دید.[۷۵]

احمدشاه ترجیح می‌داد خارج از کشور باشد و با تشکیل دولت توسط مشیرالدوله در بهمن ۱۳۰۰، در سفری شش‌ماهه برای «درمان» راهی فرنگ شد.[۷۶] در کابینهٔ جدید، رضاخان، مطابق انتظار، وزیر جنگ بود[چ] اما دیری نپایید که اختلاف بر سر افزایش بودجهٔ نظامی، منجر به استعفای مشیرالدوله شد. قوام در خرداد ۱۳۰۱ به نخست‌وزیری بازگشت.[۷۷] در همین خلال، پرسی لورن به عنوان وزیر مختار بریتانیا وارد ایران شده بود. او به دفعات با رضاخان دیدار کرد و مشاهدات او و تلگراف‌هایش به لندن، دولت بریتانیا را قانع کرد که سردار سپه، بازیگر اصلی صحنه سیاست ایران است. همچنین رضاخان قشون‌کشی‌های خود علیه خان‌های غیر مطیع را ادامه داد و اسماعیل سیمیتقو رهبر ایل شکاک در ارومیه و سیدجلال در گیلان را سرکوب نمود. مطیع‌کردن خان‌های جنوب که بیشترشان با بریتانیا عهدنامه امضا کرده بودند، برنامهٔ بعدی رضاخان بود. بریتانیا به‌طور کلی نیمهٔ جنوبی ایران را متعلق به خود می‌دانست و با شیخ خزعل «روابط ویژه» داشت. سردار سپه که با آغاز کار دولت قوام، از امور اداری کشور فارغ شده بود، انگلیسی‌ها را در جریان برنامهٔ لشکرکشی به جنوب گذاشت. لورن که خطر را احساس کرده بود، درخواست تعلیق آن را داد، اما سردار سپه گفت قشون از اصفهان راهی شده است که با اعتراض لورن به رئیس‌الوزرا مواجه شد. قوای دولتی در این مأموریت از ایلات کهگیلویه شکست خوردند و با ۴۰ کشته به اصفهان عقب‌نشینی کردند.[۷۸]

لورن بدان نتیجه رسیده بود که رضاخان قصد دارد حاکمیت نظامی بر تمام کشور برقرار کند و در نتیجه، بریتانیا باید رابطهٔ خود با ایلات جنوبی را کاهش دهد، زیرا آن‌ها دیر یا زود در برابر رضاخان تسلیم خواهند شد. تا اردیبهشت، لورن طرفدار رضاخان شده بود و در مکاتبات خود با لندن، حمایت از یکپارچگی ایران را پیشنهاد می‌کرد، تا سدی در برابر نفوذ شوروی باشد؛ ولی کرزن هنوز قانع نشده بود و به او هشدار داد «ارتش ملی [رضاخان] ایجاد شده تا دوستان ما را نابود کند.» رضاخان، ۶ ماه بعد از درگیری یادشده، به لورن اطلاع داد که تحقیقاتش نشان داده خان‌های بختیاری دستور حمله را صادر کرده بودند و قصد لشکرکشی علیه آن‌ها را دارد. مدتی بعد، رضاخان، مستوفی (رئیس‌الوزرا) و لورن، دوباره ملاقات کردند. لورن اطلاع داد که بریتانیا با حاکمیت دولت مرکزی بر تمام ایران، غیر از حوزهٔ نفوذ شیخ خزعل مشکلی ندارد. به هر روی، طرفین در مسئلهٔ شیخ خزعل، تا یک سال آینده به نتیجه نرسیدند.[۷۹]

نخست‌وزیری و جمهوری‌خواهی

رضاخان در دورهٔ نخست‌وزیری، وزیر جنگ نیز بود.

با رفت و آمد نخست‌وزیران مختلف، مشهود بود که رضاخان، سرانجام رئیس‌الوزرا خواهد شد. در نتیجه، زمانی که مشیرالدوله در خرداد ۱۳۰۲ دولت تشکیل داد، همه آن را دولتی موقتی به حساب می‌آوردند. در این زمان، احمدشاه شدیداً از رضاخان بیمناک بود و احتمال می‌داد کودتا کند و به همین جهت، قصد داشت سریع‌تر به اروپا بازگردد.[۸۰] در ماه مهر، مشیرالدوله استعفاء داد و رضاخان در ملاقاتی با شاه، اعلام کرد تنها در صورتی از وزارت جنگ استعفا نمی‌دهد که رئیس‌الوزرا شود. چهار روز بعد، در ملاقاتی دیگر، شاه در حضور لورن اعلام کرد سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب خواهد کرد،[ح] به شرطی که رضاخان اجازه دهد شاه از کشور برود. سرانجام احمدشاه در اوایل آبان، رضاخان را به ریاست‌وزرا منصوب کرد و سپس، پنج روز زودتر از موعد، ایران را ترک کرد و هرگز بازنگشت.[خ][۸۲] این اتفاقات همزمان شد با پیروزی حزب کارگر در انتخابات بریتانیا؛ کرزن کرسی وزارت خارجه را از دست داد و بدین طریق، دست رضاخان برای اقدام علیه خان‌های جنوب بازتر شد.[۸۳]

ریاست دولت باعث درگیر شدن رضاخان در مسائلی غیرنظامی می‌شد که مهم‌ترین‌شان رابطه با بریتانیا و شوروی بود. شوروی بنا به دلایلی، از جمله این‌که او را رهبر مبارزهٔ ملی علیه نفوذ بریتانیا می‌دید، نظر مساعدی نسبت به رضاخان داشت اما مسائل اقتصادی بین دو کشور، تا پایان دورهٔ حکومت رضاخان، از دغدغه‌های مهم او بود.[د] روابط با بریتانیا بهتر شده بود، اما علاوه بر مسئلهٔ خان‌های محلی، موضوعات دیگری نیز وجود داشت. مهم‌ترین این مسائل، بدهی‌هایی بود که بریتانیا ادعا می‌کرد ایران به آن کشور دارد. لورن مدت کوتاهی بعد از آغاز دولت رضاخان، با او دیدارهایی کرد. در دیدار دوم، لورن پیشنهاد تشکیل کمیسیون مشترکی برای بررسی نحوهٔ پرداخت بدهی‌های یاد شده را داد، اما رضاخان زیر بار نرفت که ایران به بریتانیا بدهی دارد؛ او گفت بریتانیا به دولت‌هایی که خود بر سر کار آورده کمک مالی کرده است و ایران هرگز بازپرداخت آن را نمی‌پذیرد، اما با تشکیل کمیسیون موافقت کرد. کمیسیون ملاقات‌هایی با حضور رضاخان و لورن تشکیل داد که به نتیجه نرسید. در اسفند، بریتانیا با درخواست رضاخان مبنی بر خروج نیروهای انگلیسی از بنادر خلیج فارس موافقت کرد.[۸۴]

چند ماه بعد از آغاز رئیس‌الوزرایی رضاخان، به خصوص از اسفند، تبلیغات گسترده برای برپایی جمهوری آغاز شد و تجددخواهان، ناسیونالیست‌ها، تمرکز طلبان و سوسیالیست‌ها همگی از آن حمایت می‌کردند. ارتش بیشترین نقش را در این تبلیغات داشت. تا آن زمان مجلس پنجم گشایش یافته بود و اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند.[۸۵] سردار سپه قصد داشت اعلام جمهوری تا پیش از نوروز انجام شود تا با حضور به عنوان رئیس‌جمهور آینده در مراسم سال نو، جایگاهش به عنوان رئیس کشور بعدی تثبیت شود.[۸۶] تبلیغات برای جمهوری با مخالفت مذهبیون، به رهبری مدرس، همراه شد. اما به هر روی جنبش جمهوری شکست خورد؛ بعد از سیلی‌خوردن مدرس از برادر فرج‌الله بهرامی، در برابر ساختمان مجلس تظاهراتی ایجاد شد و رضاخان به گارد مجلس دستور داد تظاهرات‌کنندگان را متفرق کند که باعث کشته‌شدن تعدادی از آن‌ها شد. این واقعه واکنش‌های تندی برانگیخت و رضاخان استعفاء کرد[۸۷] اما مجلس ۹۴ به ۶، رای به بازگشتش داد[۸۸] و او را با تشریفات رسمی بازگرداندند. سپس در قم به «نصیحت» روحانیون بلند مرتبهٔ شیعه مبنی بر ادامهٔ نظام پادشاهی و عدم تأسیس جمهوری گوش کرد و زان پس خود را حافظ اسلام نشان می‌داد.[۸۹]

رضاخان نخستین گام‌ها برای ساخت راه‌آهن سراسری ایران را در همین دوره برداشت. دولت ایران دو شرکت آمریکایی را به ایران دعوت کرد و از آن‌جا که پولی برای تأمین هزینه نداشت، در ازای امتیاز نفت شمال، از شرکت نفت سینکلر ۱۰ میلیون دلار وام گرفت. دولت بریتانیا مدعی بود کمپانی بریتانیایی «سندیکای راه‌آهن ایران» (PRS) امتیاز ساخت راه‌آهن در ایران را در اختیار دارد، اما مشخص شد چنین نیست و ایران آزاد است با دیگر شرکت‌ها قرارداد امضا کند.[۹۰] در فروردین ۱۳۰۴، با تصویب مجلس، تقویم رسمی ایران اصلاح شد؛ نام‌های زرتشتی ماه‌ها را دوباره رسمیت دادند و و اعتدال بهاری و نوروز، آغاز سال در نظر گرفته شد. در اردیبهشت همان سال، نخستین بانک ایرانی با کمک سرمایهٔ قوای نظامی تأسیس شد. در آغاز بانک ارتش، مدت کوتاهی بانک پهلوی و سرانجام بانک سپه نامیده شد. سپس، داشتن شناسنامه و نام خانوادگی اجباری شده و القاب سنتی برافتادند. رضاخان خود نام پهلوی را به عنوان نام خانوادگی‌اش انتخاب کرد. انحصار واردات قند و شکر به دولت داده شد تا سود آن در ساخت راه‌آهن به کار گرفته شود. قانون مهم دیگر، خدمت سربازی اجباری برای همهٔ مردان ۲۱ ساله به مدت ۲ سال بود. زمین‌داران و روحانیون با این قانون مخالفت کردند، اما اقلیت‌های مذهبی آن را به فال نیک گرفتند، زیرا مطابق شریعت اسلام تا آن زمان حق حمل اسلحه نداشتند اما با قوانین جدید، امکان خدمت نظامی برای آن‌ها فراهم شده بود.[۹۱]

شاه در زمان خروج از کشور، نگرانی خود از ترقی رضاخان را با شیخ خزعل در میان گذاشته بود.[۹۲] شیخ خزعل که برخورد با سردار سپه را اجتناب‌ناپذیر یافته بود، در تابستان ۱۳۰۳ طوایف اطراف را برای مقاومت علیه او گردآورد[۹۳] سردار سپه از شیخ خزعل خواست عذرخواهی کند یا عواقب کار خود را بپذیرد. لورن تعطیلات خود در لندن را کوتاه کرد و به سرعت راهی خوزستان شد. وزارت خارجهٔ بریتانیا خواهان درگیری داخلی در ایران نبود[۹۴] و کنسول بریتانیا در اهواز با هدف حفظ ظاهر، شیخ خزعل را قانع کرد که عذرخواهی کند و او نیز چنین کرد،[۹۵] اما رضاخان به پیشروی ادامه داد و خواهان تسلیم بی‌قید و شرط او شد. وزرات خارجهٔ بریتانیا که به‌شدت از رضاخان دلگیر شده بود، وساطت کرد و سردار سپه و شیخ خزعل با یکدیگر دیدار کردند و به قرآن عهد دوستی خوردند. رضاخان قول داد شیخ خزعل حاکم اهواز بماند و سپس برای زیارت عتبات راهی عراق شد، اما در بازگشت دستور داد شیخ خزعل را دستگیر و املاکش را ضبط کنند. وی را در تهران زندانی کردند و چند سال بعد در حبس کشتند.[۹۶] تمام این اتفاقات روی هم رفته بریتانیا را قانع کرد که زمان تغییر سیاست نسبت به ایران فرا رسیده است.[۹۷]

رسیدن به پادشاهی

تاج‌گذاری رضاشاه
بر تخت نشستن رضاشاه

سردار سپه بعد از دو ماه، به تهران بازگشت. طرفدارانش برنامهٔ ورود فاتحانه‌ای تدارک دیدند و آتش‌بازی تا سه روز در تهران و مراکز استان‌ها ادامه داشت. پیروزی بدون خون‌ریزی در جنوب، بر احترامش نزد مردم شهر افزوده بود. هرج و مرج در کشور به پایان رسیده بود و صدای مخالفان رضاخان به صورت عمومی، دیگر شنیده نمی‌شد. منتقدان سردار سپه با اظهار امیدواری جهت بازگشت شاه، مخالفت خود را به شکل سربسته‌ای ابراز می‌کردند؛ آن‌ها امید داشتند احمدشاه در بازگشت، رضاخان را برکنار کند یا حداقل، حضورش از قدرت او بکاهد. اما تقریباً بر همه عیان بود که رضاخان هنوز قدم آخر را برنداشته است. بعد از شکست پروژهٔ جمهوری‌خواهی، رضاخان می‌دانست حمایت مطلق مجلس برای شاه شدنش ضرورت دارد.[۹۸] خاصه آن‌که بر خلاف جمهوری، تجدد طلبان و شوروی احتمالاً از پادشاهی او حمایت نمی‌کردند. بریتانیا در هر دو حالت بی‌طرف بود و رضاخان حمایت روحانیون را مهم می‌دانست. او به دیدارهای خود با رهبران مذهبی افزود. رضاخان همچنین پیشتر شورایی غیررسمی متشکل از مشیرالدوله، مستوفی، مصدق، تقی‌زاده، دولت‌آبادی، علاء، مخبرالدوله و فروغی تشکیل داده بود و این شورا هر هفته دیدار می‌کرد. رضاخان در دی ۱۳۰۳ به این شورا خبر داد که ادامهٔ همکاری با شاه و ولیعهد برایش ممکن نیست و باید به دنبال راهی برای عزل آن‌ها باشد. در نشست بعدی، مشیرالدوله به نمایندگی از جمع توضیح داد این عمل با قانون اساسی مغایر است؛ رضاخان با بی‌میلی پذیرفت، اما درخواست کرد مجلس او را فرماندهٔ عالی قوا بنامد. آن‌ها پذیرفتند و مدرس را نیز راضی کردند و در بهمن، مجلس طرح نام‌برده را تصویب کرد. با حضور تیمورتاش، داور و فیروز، مجلس به‌طور کلی تحت اختیار رضاخان بود.[۹۹]

تا تابستان ۱۳۰۴ تبدیل‌شدن رضاخان به رئیس کشور امری اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. دربار و ولیعهد که از این موضوع آگاه بودند، بی‌وقفه تلاش می‌کردند شاه را بازگردانند.[۱۰۰] در اواخر شهریور، احمدشاه در تلگرافی رضاخان را در جریان بازگشت خود به ایران در ۱۰ مهر قرار داد.[۱۰۱] بسیار بعید به نظر می‌رسید او بدون اطمینان از حمایت انگلیسی‌ها بازگردد. سرانجام، ولیعهد «نظر شخصی سر پرسی لورن» را جویا شد و او نیز از اظهار نظر در امور داخلی ایران خودداری کرد. تا یک ماه پیش از اعلام پایان قاجاریه، مثلث تیمورتاش، داور و فیروز، همهٔ جناح‌های مجلس به غیر از یاران مدرس را با خود همراه کرده بود. مخالفت سوسیالیست‌ها و رهبرشان سلیمان میرزا محتمل به نظر می‌رسید اما رضاخان به او قول داد مجلس مؤسسان به او فقط عنوان دائمی شاه بدهد.[۱۰۲][۱۰۳] بریتانیا و شوروی هنوز تصور می‌کردند این‌ها قدمی به سوی اعلام جمهوری است. در اوایل مهر، در تهران بلوای نان ایجاد شد و معترضان جلوی مجلس شعار «ما نان می‌خواهیم، شاه نمی‌خواهیم» سر دادند. یکی دو هفته بعد، تلگراف‌های زیادی از استان‌ها برای خلع سلسلهٔ قاجار به تهران ارسال شد که ۷ آبان در مجلس بررسی شد. همان شب و شب بعد، داور ۸۴ نفر از نمایندگان مجلس را به خانهٔ رضاخان برد و آن‌ها طرح مادهٔ واحده مبنی بر خلع احمدشاه را یک به یک امضا کردند. طرح مادهٔ واحده در ۹ آبان به مجلس تقدیم شد. مستوفی از ریاست مجلس استعفاء کرد، اما سید محمد تدین (معاون او و از طرفداران رضاخان) ریاست جلسه را بر عهده گرفت و اجازهٔ اعتراض به مدرس نداد. مدرس جلسه را غیرقانونی اعلام کرد و با عصبانیت خارج شد.[۱۰۴]

چهار نفر از اعضای شورای رضاخان، یعنی تقی‌زاده، مصدق، علاء و دولت‌آبادی، ضمن قدردانی از خدمات او، در مخالفت با مادهٔ ذکر شده سخنرانی کردند.[۱۰۵] اما با تصویب مجلس، احمدشاه از سلطنت خلع و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد.[۱۰۶] بیشتر اعضای طبقهٔ حاکمه از اقدام مجلس راضی بودند و فقط روحانیون علیه آن اقدامی نکردند[۱۰۷] که آن‌ها نیز به‌طور کلی تا زمانی‌که نظام سلطنتی بود و جمهوری نمی‌شد، مسئله را حیاتی نمی‌یافتند.[ذ][۱۰۸] قضاوت دربارهٔ نظر عامه مردم آسان نیست اما قابل ذکر است که آنان که رای موافق دادند، در انتخابات بعدی تهران رای نیاوردند. سفارت انگلیس به کنسول‌گری‌هایش دستور داد دربارهٔ نظر مردم گزارش‌هایی تهیه کنند و کنسول‌گری‌ها فقط نظر مردم در سیستان و یزد را هم‌سو با نمایندگان یافتند.[۱۰۹] مدت کوتاهی بعد از تصویب ماده واحده، رضاخان از ریاست وزرا استعفا داد و فروغی موقتاً جانشین او شد.[۱۱۰] قوای نظامی قصرهای سلطنتی را در دست گرفتند و ولیعهد به عراق فرستاده شد.[ر] سه روز تعطیلی و جشن اعلام شد و رضاخان بیانیه‌ای صادر کرد. احمدشاه در تلگرافی خلع خود را به رسمیت نشناخت و تهدید کرد موضوع را به جامعه ملل خواهد کشاند، هر چند اعضای ارشد سلسله قاجار در ایران به رضاخان پهلوی تبریک گفتند.[۱۱۱]

در ۱۲ آبان ۱۳۰۴ فرمان برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان صادر شد، زیرا رضاخان بیم داشت گذر زمان باعث قدرت‌گرفتن مخالفان شود. تنها به کسانی که رای موافق‌شان تضمین بود اجازهٔ حضور در انتخابات داده شد و در برخی حوزه‌ها نماینده را بدون انتخابات برگزیدند. تمام کشورهای حاضر در ایران (غیر از آمریکا که تا صدور رای مجلس مؤسسان صبر کرد) به رسم ادب به وزارت خارجه نامه نوشتند. نخستین جلسهٔ مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۰۴ با سخنرانی رضاخان تشکیل شد. او تأکید کرد که نمایندگان باید در زمانی کوتاه به نتیجه برسند. کمیسیون مطالعه پس از بررسی اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ متمم قانون اساسی و بازنگری آن‌ها، اصول پیشنهادی خود را در جلسهٔ چهارم به تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۰۴، به مجلس تسلیم و روز بعد، رضا پهلوی را شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینان‌اش که از مادر ایرانی متولد شده باشند را ولیعهد اعلام کرد. سلیمان میرزا و دو سوسیالیست دیگر تنها کسانی بودند که رای ممتنع دادند.[ز] سرانجام رضاخان در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در مجلس مؤسسان حاضر و با ادای سوگند به قرآن، رسماً رضاشاه پهلوی نامیده شد.[۱۱۲] رضاشاه همان روز برای نخستین بار بر تخت مرمر نشست. ملکه جهان، مادر احمدشاه، تلاش کرد از مراجع عتبات حکم خارج از دین بودن رضاخان را بگیرد، اما به موقع به عراق نرسید.[۱۱۳] مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تالار سلام انجام شد. تدارکات این مراسم بر عهدهٔ تیمورتاش بود و تاج جدیدی برای شاه و سلسلهٔ جدید طراحی شد.[۱۱۴]

نگاره رسمی در آغاز سلطنت سوگند در برابر مجلس مؤسسان رژه در روز تاج‌گذاری روز تاج‌گذاری تمبر یادبود

دوران پادشاهی

دورهٔ رضاشاه آغاز نظم نوینی بود.[۱۱۵] او در دورهٔ پادشاهی خود، به‌طور کلی اهدافی را دنبال کرد که در دورهٔ وزارت آغازشان کرده بود: ایجاد ارتش و پلیس مدرن برای تأمین امنیت داخلی، تحمیل ارادهٔ خود بر مخالفان، ایجاد سیستم ارتباطی نوین، توسعهٔ صنعتی و از بین بردن نفوذ خارجی‌ها در امور داخلی ایران.[۱۱۶]

سال‌های نخست پادشاهی

با آغاز سلطنت رضاشاه، فروغی از کفالت نخست‌وزیری استعفاء داد و شاه که به او اعتماد کامل داشت، تا تشکیل مجلس ششم به ریاست وزرا منصوبش کرد.[۱۱۷] تیمورتاش نیز وزیر دربار شد و دیری نپایید که نفوذ عظیمی در دربار به دست آورد، به گونه‌ای که گفته می‌شد حرف تیمورتاش، حرف رضاشاه است.[۱۱۸] انتخابات مجلس ششم در تمام کشور (غیر از تهران) فرمایشی بود.[۱۱۹] در این زمان، مدرس که هنوز از رجال مهم مملکت به‌شمار می‌رفت، تلاش داشت با شاه جدید به توافقی برسد. اطلاعات مستندی از مذاکرات او و رضاشاه وجود ندارد، اما ظاهراً خواستار ادامهٔ کار مجلس به شیوهٔ سابق بود. ظاهراً آن دو، بر نخست‌وزیری مستوفی به توافق رسیدند[۱۲۰] و مجلس ششم که در تیر ۱۳۰۵ تشکیل شد، به او رای اعتماد داد. مستوفی ابتدا به وزارت بی‌میل بود، اما با اصرار مدرس پذیرفت. وثوق نیز (احتمالاً به پیشنهاد مدرس) وزیر مالیه شد[ژ]. حمایت مدرس از وثوق باعث ریزش محبوبیت‌اش شد. در خرداد ۱۳۰۶ مستوفی استعفاء داد و مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) جانشینش شد. مستوفی در دیدار با هدایت، این دوره از نخست‌وزیری خود را «تا چانه در لجن فرورفتن» توصیف کرد و به او گفت «شما سعی کنید تا سر در لجن فرونروید.» انتخابات مجلس هفتم در ۱۳۰۷ برگزار شد و این دوره حتی انتخابات تهران هم آزاد نبود. حکومت رضاشاه در تلاش برای سازش، به مصدق پیشنهاد داد ۶ نمایندهٔ تهران را ملت و ۶ نماینده را دولت انتخاب کند؛ مصدق زیر بار نرفت اما دولت، نام مستوفی، پیرنیا (مشیرالدوله) و مؤتمن را به عنوان نمایندگان گروه اول رد کرد، هر چند هر سه استعفا دادند. مدتی بعد، مدرس دستگیر و تبعید شد و ۱۰ سال بعد به قتل رسید.[۱۲۱]

از آغاز ۱۹۲۶ (دی ۱۳۰۴) لورن به صورت ماهانه ملاقات‌هایی با رضاشاه داشت و دربارهٔ مسائلی مثل مالیات‌هایی که شیخ خزعل به دولت تحویل نداده بود، گفتگو کردند. در یکی از ملاقات‌ها، شاه پذیرفت که دولت ایران به زودی به لندن نامه زند و بپذیرد که «مقداری پول» مربوط به سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی به آن دولت بدهکار است. از جمله مسائل مطرح دیگر، راه‌آهن بود؛ لورن نگرانی خود نسبت به دسترسی احتمالی شوروی به خلیج فارس را ابراز کرد، اما رضاشاه آن را بی‌اساس دانسته و گفت شوروی‌ها نیز همین نگرانی را در مورد دسترسی بریتانیا به دریای خزر دارند. در ملاقات آخر، وزیر مختار هشدار داد سیستم اداری و نظامی ایران فاسد است. همچنین گله کرد که «سیاست خارجی ایران شفاف نیست»[س] و رضاشاه از این حرف برآشفت و سیاست دولت خود را «کاملاً شفاف» دانست. در سپتامبر ۱۹۲۶ (مهر ۱۳۰۵) دورهٔ خدمت لورن در ایران به پایان رسید. او که رضاشاه را مردی لایق و کاردان یافته بود، تلاش کرد تا دولت متبوعش را قانع به همکاری با او کند، زیرا یک ایران قدرتمند را به سود منافع بریتانیا می‌دانست؛ ولی با خروج او، چرخشی در این سیاست پدید آمد؛ هارولد نیکولسون، شارژدافر بریتانیا، به یکی از دشمنان شاه تبدیل شد و دو ماه بعد از خروج لورن، نوشت که «رضاشاه از درک واقعیت‌ها ناتوان است»[۱۲۲] و «پیش‌بینی‌های لورن محقق نشده است.» او خواستار سیاستی «انتقادی‌تر» و نزدیکی بیشتر به مجلس و ملی‌گرایان شد. پاسخ وزارت خارجه[ش] بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تأکید داشت، هر چند احتمال عدم توجیه این سیاست توسط سیر وقایع (یعنی سلطهٔ یک کشور خارجی بر ایران) را رد نکرد.[۱۲۳]

رضاشاه در نیمهٔ نخست سلطنت خود از یاری سیاست‌مداران کاردانی برخوردار بود که البته بیشتر آن‌ها را به مرور زمان از صحنهٔ قدرت حذف کرد. گزارشی از کلایو، وزیر مختار بریتانیا که در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۷/۸) به لندن مخابره شده می‌نویسد: «غیر از قوای نظامی که در ید اختیار شاه است، نیروی محرکهٔ دولت در دست سه نفر متمرکز شده است: تیمورتاش (وزیر دربار)، فیروز (وزیر مالیه) و داور (وزیر عدلیه)». همین گزارش اضافه می‌کند «تیمورتاش عملاً «وزیر اعظم» است، هر چند با توجه به شخصیت او و شاه به نظر نمی‌رسد این وضعیت پایدار باشد.» اتحاد بین پادشاه و سه وزیرش نه از سر علاقه و اعتماد، که به دلیل منافع مشترک بود؛ هر چهار تن به اهمیت یکدیگر در ساخت یک ایران مدرن، هدفی که همگی محترم به حسابش می‌آوردند، واقف بودند. رضاشاه در این سال‌ها همچنین به اصلاحات نظامی خود ادامه داد. او برای ارتش در بقای سلسلهٔ خود نقشی حیاتی قائل بود و تلاش خود را به کار بست تا وفاداری ارتشیان به خود را حفظ کند. بودجهٔ نیروهای نظامی طی سلطنت رضاشاه به‌شدت افزایش پیدا کرد و به‌طور کلی افسران ارتش نسبت به دیگر کارمندان دولت، از حقوق بیشتری برخوردار بودند. تعداد سربازان ارتش شاهنشاهی تا سال آخر پادشاهی رضاشاه از ۴۰ هزار نفر به ۱۲۷ هزار نفر رسید. شاه برای جلوگیری از شورش بین قوای نظامی، لشکرها را با هنگ و تیپ جایگزین کرد، هر چند هیئت نمایندگی بریتانیا معتقد بود که رژیم رضاشاه تنها با ترور او سقوط می‌کند، نه با شورش سربازانش.[۱۲۴]

حزب ایران نو در سال ۱۳۰۶ به ابتکار عبدالحسین تیمورتاش و با تأیید رضاشاه تأسیس شد. این حزب ملی‌گرا که به حزب ملی فاشیست ایتالیا و حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه شباهت داشت، هدف خود را «حفظ استقلال ایران تحت بیرق پهلوی و مبارزه با تفکرات ارتجاعی» اعلام کرد.[۱۲۵] به‌طور کلی این حزب تأسیس شده بود تا با تشکیل اکثریت در مجلس تمام لوایح مد نظر دولت، خواه هر اندازه اصلاح‌گرانه و رادیکال، به تصویب برسند.[۱۲۶] هدف دیگر همچنین، افزایش کنترل دولت بر جامعه بود. در تبلیغات حزب، لحن اسلام‌ستیزانه‌ای وجود داشت و روحانیون نیز اجازهٔ عضویت در آن را نداشتند. مدتی بعد از تأسیس حزب ایران نو، احزاب رقیب، به‌خصوص احزاب کمونیست و سوسیالیست، ممنوع اعلام شدند، هر چند خود این حزب را نیز دوامی نبود؛ بعد از چند ماه منحل شد و جای خود را به حزب ترقی داد ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان این‌که اندیشه‌های خطرناک جمهوری‌خواهانه دارد، برچیده شد.[۱۲۷]

به گفتهٔ همایون کاتوزیان، روی هم رفته حکومت رضاشاه، در این دوره به مانند عهد رئیس‌الوزرایی، دیکتاتوری بود، اما هنوز به حکومت فردی (اتوکراتیک) تبدیل نشده بود و با وجود انحرافات روزافزون از قانون اساسی، شکل مشروطه را از دست نداده بود.[۱۲۸]

راه‌آهن

بازدید رضاشاه از روند ساخت راه‌آهن سراسری

در آن زمان، ساخت راه‌آهن آرزویی ملی برای بسیاری از ایرانیان بود و رضاشاه بعد از تاج‌گذاری با جدیت بیشتری آن را دنبال کرد. با تصویب لایحهٔ راه‌آهن شمال به جنوب توسط مجلس ششم در اسفند ۱۳۰۵، مذاکرات دولت با کمپانی‌های بریتانیایی، آلمانی و دانمارکی آغاز شد[۱۲۹] و در مجموع، مهندسانی از آلمان، بریتانیا، آمریکا، اسکاندیناوی، ایتالیا، بلژیک، سوئیس و چکسلواکی برای به سرانجام رساندن این پروژه به کار گرفته شدند.[۱۳۰] بودجهٔ ساخت راه‌آهن تماماً با سرمایهٔ داخلی (با صرف هزینه‌های حاصله از انحصار تجارت قند و چای) تأمین شد و ۹۰٪ کارکنان آن ایرانی بودند که در رشد صنعتی کشور و تربیت کارگران فنی تأثیرگذار بود.[۱۳۱]

ساخت راه‌آهن در ۲۳ مهر ۱۳۰۶ آغاز شد و در ۲۷ مرداد ۱۳۱۷ به پایان رسید. در مجموع ۱۰٫۱ میلیارد ریال هزینه دربرداشت و در نتیجه به گران‌ترین و بزرگ‌ترین پروژهٔ صنعتی تاریخ ایران تا به آن روز تبدیل شد.[۱۳۲] این پروژه بدون انتقاد هم نبود؛ آرتور میلسپو، مشاور مالی آمریکایی ایران، اعتقاد داشت با در نظر گرفتن عدم پیوند شهرهای تجاری مهم ایران به وسیلهٔ راه‌آهن، این پروژه از نظر مالی به صرفه نخواهد بود.[۱۳۳]

اصلاحات قضائی و لغو کاپیتولاسیون

دغدغهٔ اصلی رضاشاه در ربط با انجام اصلاحات در تشکیلات قضائی، تقویت حاکمیت ملی ایران به وسیلهٔ الغای کاپیتولاسیون بود. کاپیتولاسیون امتیازی بود که دولت ایران در عهد قاجاریه به ملل کامله‌الوداد[ص] اعطا کرده بود و این از نگاه ملی‌گرایان سبب تحقیر ایران شده بود. الغای کاپیتولاسیون، حذف روحانیون شیعه از دستگاه قضا و در نتیجه ایجاد قوه قضائیه‌ای مشابه دولت‌های غربی می‌طلبید. کمیسیونی به رهبری علی‌اکبر داور، وزیر عدلیه که معمار قوه قضائیهٔ نوین ایران به‌شمار می‌رود، تشکیل و در نهایت، در اردیبهشت ۱۳۰۶ در حضور رضاشاه، ایجاد تشکیلات قضائی نوین اعلام شد.[۱۳۴] با ایجاد دستگاه قضائی جدید که بخش اسلامی آن به ازدواج و طلاق محدود شده بود،[۱۳۵] رضاشاه در دست‌خطی، از رئیس‌الوزرا (مستوفی) درخواست کرد که مقدمات الغای کاپیتولاسیون را فراهم آورد. به هیئت‌های دیپلماتیک حاضر در ایران اطلاع داده شد که در مدتی یک ساله امتیازات قضائی آن‌ها باطل خواهد شد. تیمورتاش به‌طور محرمانه به هیئت آمریکایی اطمینان داد محکمه‌های جدید از احکام اسلامی کاملاً خالی شده‌اند. سرانجام، کاپیتولاسیون در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ با حضور رئیس‌الوزرا (هدایت) در مجلس لغو شد و کشورهای غربی نیز اقدام خاصی علیه آن انجام ندادند. مطابق انتظارات، صدای اعتراض روحانیون بلند شد و آنان در قم سخنرانی‌هایی علیه این اصلاحات کردند. آن‌ها خواستار بازگشت عدلیه‌های سابق[ض] بودند. رضاشاه با هدف جلوگیری از شورش، ابتدا تمایل داشت با آن‌ها سازش کند، اما داور با اعطای مناصب بلندپایه در دستگاه قضا به برادر و داماد احمد بهبهانی، از تنش اوضاع کاست.[۱۳۶]

لغو برده‌داری

ایران یکی از ممالک امضاکنندهٔ قانون کنفرانس ۱۸۹۰ بروکسل که تجارت برده را ممنوع می‌کرد، بود اما این قانون سبب ممنوعیت تملک بردگان نمی‌شد. با در نظر گرفتن تبلیغات دولت رضاشاه مبنی بر مدرن‌سازی ایران و سیاست‌های ملی‌گرایانه، چنین وضعیتی برای یک کشور مستقل عقب‌افتاده به نظر می‌رسید. در نتیجه، در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۶) تیمورتاش با وزیر مختار بریتانیا رابرت کلایو، برای یافتن راه‌حلی به گفتگو نشست، زیرا انگلیسی‌ها کشتی‌های ایرانی را در پی یافتن تجار برده و توقیف آن‌ها جستجو می‌کردند. ایران پیشنهاد داد که هر دو کشور کشتی‌های مشکوک را بازرسی و بردگان را آزاد کنند؛ انگلیسی‌ها زیر بار نرفتند، زیرا می‌دانستند این بازرسی به کشتی‌های انگلیسی محدود نخواهد بود و عصبانیت متحدان عرب آن‌ها که کشتی‌هایشان با پرچم بریتانیا به تجارت برده ادامه می‌دادند را منجر خواهد شد. همچنین نمی‌خواستند به ایران امتیاز برابری بدهند. سرانجام دو طرف به توافق رسیدند که بریتانیا به بازرسی کشتی‌های ایرانی خاتمه دهد و دولت ایران به تنهایی با برده‌داری در خاک خود مبارزه کند. رضاشاه و وزیرانش می‌دانستند برده‌داری در ایران بدون منع قانونی به پایان نخواهد رسید. در نتیجه، مادهٔ واحدهٔ «قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت» در ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید.[۱۳۷]

به حاشیه راندن روحانیون

رابطهٔ رضاشاه و علمای شیعه حاصل توالی مجموعه‌ای از درگیری‌ها بود. کهنه‌سربازان سیاسی مشروطه مقاومت گروه بزرگی از روحانیون در برابر اصلاحات دموکراتیک، مثل حقوق برابر برای همهٔ شهروندان ایران، را به خاطر می‌آوردند و روبرو شدن با دولتی مشابه دولت‌های اروپایی باعث شده بود که علمای شیعه موضعی دفاعی گیرند. اصلاحات رضاشاه در آموزش و پرورش، قوه قضائیه و جاهای دیگر، روحانیون را از این نهادها بیرون رانده و باعث شده بود که از لحاظ اقتصادی به حاشیه روند. روحانیون که از قانون لباس متحدالشکل استثناء بودند؛ برای پوشیدن عبا و عمامه باید از مقامات دولتی اجازه می‌گرفتند و این به معنای سر خم کردن در برابر قدرتی برتر[۱۳۸] و تمایز روحانیون از سایر ارکان جامعه بود.[۱۳۹] همچنین کلاه شاپو نشانهٔ «تابعیت در برابر کفار» و قانون کشف حجاب که چند سال بعد اجرایی شد، حملهٔ دیگری علیه اسلام به حساب می‌آمدند که عمیقاً حس می‌شد.[۱۴۰]

البته روحانیون همهٔ منابع خود را از دست نداده بودند و وقف، خمس و کمک‌های مالی مؤمنان را در اختیار داشتند و در نتیجه، نهادهای شیعی مثل مدارس علمیه به کار خود ادامه دادند. رضاشاه شخصاً هرگز از اسلام خارج نشد و بر خلاف آتاترک، نمادهای اسلامی مهم را حفظ کرد: نماز و اذان کماکان به عربی بودند و فارسی به خط عربی نوشته می‌شد. روحانیون به‌طور کلی تلاش می‌کردند از درگیری مستقیم با دولت اجتناب کنند و این باعث پرورش حس انتقام در آن‌ها گردید. به علاوه، آنان بر دین خود اصلاحاتی اعمال کردند تا آن را چون راه‌حلی برای اقتدارگرایی شاه پهلوی، به روشن‌فکران عرضه کنند.[۱۴۱]

قانون لباس‌های متحدالشکل

در ۱۳۰۷ با انجام مراسم‌هایی در سطح کشور، کلاه پهلوی کلاه رسمی مردان ایرانی اعلام شد. همزمانی این تغییر با اصلاحات در تشکیلات قضائی و تصویب نهایی قانون سربازی، بر آتش اعتراضات افزود.[۱۴۲] به‌طور کلی صدای اعتراض از سوی مذهبیون شنیده می‌شد زیرا لبه کلاه در زمان سجده از رسیدن سر به زمین جلوگیری می‌کرد و حتی بسیاری تصور می‌کردند هدف از آن، ترویج بی‌دینی است.[۱۴۳] برخی از روحانیون تهرانی در قم بست‌نشینی اختیار کردند، اما دولت با ترکیبی از زر و زور شرایط را تحت کنترل گرفت و راه برای تغییرات بیشتر در پوشش مردانه هموار شد. در دی همان سال قانون متحدالشکل نمودن البسهٔ اتباع ایران در داخله مملکت به تصویب رسید و مقرر شد تا نوروز ۱۳۰۸ غیر از کارمندان دولتی که لباس مخصوص داشتند و روحانیون تمام ادیان،[ط] باید لباس متحدالشکل، شامل کت و شلوار اروپایی و کلاه پهلوی، بر تن کنند. مجدداً اعتراضاتی برخاست؛ ایلات علاقه نداشتند که لباس سنتی خود را کنار بگذارند و هدایت (رئیس‌الوزرا) نیز با آن مخالف بود. پنج سال بعد، رضاشاه در حکمی اعلام کرد که در روز گشایش مجلس دهم، همهٔ مردان باید کلاه اروپایی شاپو بر سر کنند و یک ماه بعد از آن، پوشیدن این کلاه برای تمام کارمندان دولت اجباری شد. با وجود استقبال طبقهٔ متوسط تهرانی، اجباری‌شدن کلاه شاپو نیز موجب برانگیخته‌شدن اعتراضاتی، به خصوص از جانب مذهبیون شد. حائری یزدی به خلوت رفت و در قم ساکت ماند، اما در مشهد، روحانیون علناً علیه کلاه «بین‌المللی» اعتراض کردند. در تیر ۱۳۱۴، بر خلاف انتظار تحصن‌کنندگان در حرم رضا، نیروهای نظامی بر آنان آتش گشودند که منجر به کشته شدن بسیاری گردید و در پیامد این واقعه، فروغی (رئیس‌الوزرا) به دلیل تلاش برای شفاعت نایب التولیه آستان قدس رضوی، مغضوب رضاشاه و برکنار شد. مدتی بعد، قانون رفع حجاب صادر شد. همچنین دو ماه بعد از واقعهٔ گوهرشاد، تقویم شمسی به عنوان گاه‌شماری رسمی مملکت جایگزین تقویم قمری شد که در نظر مذهبیون، اقدام دیگری در جهت اسلام‌زدایی از ایران به حساب می‌آمد.[۱۴۴]

سفر به ترکیه

رضاشاه و آتاترک

تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تأثیر همپای ترک خود، مصطفی کمال آتاترک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. رضاخان در این سفر، شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت: «به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس‌جمهور ترکیه ارسال گردید». امروزه این عکس و شمشیر در موزهٔ رسمی مقبرهٔ آتاتورک در شهر آنکارا است.

قانون کشف حجاب

رضاشاه که در دورهٔ نخست‌وزیری در تلاش بود با روحانیون شیعه رابطهٔ خوبی داشته باشد، از مسئلهٔ حجاب دوری می‌کرد، اما از همان زمان رفع حجاب را در دستور کار داشت. زمانی‌که ابراهیم خواجه‌نوری در نشریهٔ خود دربارهٔ کشف حجاب و آزادی زنان نوشت و به دلیل شکایت ناظر شریعت به ۳ ماه زندان محکوم شد، رضاخان دستور داد او دورهٔ محکومیت‌اش را به جای زندان، در بیمارستان پلیس سپری کند. مسئلهٔ حجاب نخستین بار در نوروز ۱۳۰۸ مسبب درگیری دین و دولت شد. در این سال، ۱ فروردین با ۲۷ رمضان (روز قتل ابن ملجم (قاتل علی بن ابی‌طالب)، مطابق سنت شیعی) مصادف شده بود و زنان خانوادهٔ پهلوی راهی قم شدند تا هر دو مناسبت را در حرم فاطمه معصومه جشن بگیرند. روحانیون به ورود آن‌ها به حرم با چادر نازک، اعتراض کردند. رضاشاه شخصاً از تهران خود را به قم رساند، با چکمه وارد حرم معصومه شد و آن روحانی‌ای که به ملکه معترض شده بود را شلاق زد. با این حال، او هنوز محافظه‌کار بود؛ چند ماه بعد که امان‌الله‌خان و ثریا، شاه و ملکهٔ افغانستان، از ایران بازدید کردند، ملکه ثریا حجاب نداشت، اما تاج‌الملوک بدون حجاب در برابر امان‌الله‌خان ظاهر نشد.[۱۴۵]

از یک سال پیش، دولت به پلیس دستور داده بود که به زنان اجازه داده شود تا بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوند و با وجود مخالفت روحانیون، در تهران تعدادی از زنان بدون حجاب رفت و آمد می‌کردند. شخص ملکه نیز گهگاه حجاب بر سر نمی‌کرد. اما رفع حجاب هنوز به سیاست رسمی تبدیل نشده بود. نخستین نشانه از چنین سیاستی، در آخرین نشست کابینهٔ هدایت (در ۱۳۱۲) مشهود است. در آن جلسه، بنا به اصرار تیمورتاش، کلاه زنانه در فهرست اقلام وارداتی گنجانده شد، زیرا او عقیده داشت که در آینده تقاضا برای آن افزایش پیدا می‌کند. سفر ۱۳۱۳ رضاشاه به ترکیه و مشاهدهٔ مشارکت زنان در جامعه آن کشور، تأثیر عمیقی بر او گذاشت و باعث شد که به اصلاحات خود سرعت بیشتری بخشد. از این زمان اقدامات جهت آماده‌سازی جامعهٔ ایران برای ممنوعیت حجاب اسلامی آغاز شد؛ در ۱۳۱۴، کانون بانوان با حمایت دولتی تأسیس شد که یکی از اهدافش، تبلیغ برای کنار گذاشتن حجاب بود. وزرا موظف شدند یک روز در هفته، به همراه زنان خود که حجاب را کنار گذاشته بودند، در مهمانی‌های مختلط حاضر شوند. با آغاز سال تحصیلی، حجاب در مدارس ممنوع شد؛ مخالفت جدی با این ممنوعیت برنخاست زیرا بیشتر دختران بدون حجاب به مدرسه می‌رفتند. اما واقعهٔ گوهرشاد در اعتراض به کلاه شاپو، باعث شد ممنوعیت سراسری حجاب به تأخیر افتد.[۱۴۶]

پروین اعتصامی در وصف قانون کشف حجاب
خسروا! دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه، در این کار سخت، امید آسانی نبود
شه نمی‌شد گر در این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود

هدایت پیشنهاد داد که چادر با روپوش جایگزین شود اما رضاشاه فقط به پوششی کاملاً اروپایی راضی بود. او دستور داد برنامه‌ای ترتیب داده شود که بتواند در آن دختران بدون حجاب خود را همراهی کند. علی‌اصغر حکمت، وزیر معارف (آموزش)، جشن پایان سال تحصیلی را پیشنهاد کرد. ساختمان تربیت معلم که به تازگی در تهران ساخته شده بود، به عنوان مکان مراسم انتخاب شد. وزرای داخله و معارف به کارمندانشان در سراسر کشور دستور دادند که با برگزاری مراسم‌هایی با حضور زنان، به مردم دربارهٔ مشارکت زنان در زندگی اجتماعی توضیح داده شود. سرانجام در ۱۷ دی ۱۳۱۴، رضاشاه در دانشسرای مقدماتی حاضر شد؛ تاج‌الملوک، شمس و اشرف، همگی بدون حجاب، همراهی‌اش می‌کردند. به تمام زنان حاضر نیز دستور داده شده بود که بدون حجاب اسلامی در مراسم حاضر شوند. زان پس پوشش اسلامی ممنوع اعلام و همچنین در استان‌ها مراسم‌هایی تحت عنوان «آزادی زنان» برگزار شد. کنار گذاشتن حجاب برای زنان مقامات کار سختی نبود، اما حضور در انظار عمومی با لباسی اروپایی باعث شرمساری اغلب زنان طبقهٔ عامه می‌شد. بیشترشان حتی نمی‌دانستند چه بپوشند، زیرا لباس‌هایی که تا آن زمان زیر چادر به تن می‌کردند و دیده نمی‌شد، برای حضور در اجتماع مناسب نبود. بعد از صدور این قانون، از ورود زنان محجبه به مکان‌های عمومی مثل حمام، سینما جلوگیری می‌شد. یک ماه بعد، ورود زنان محجبهٔ ایرانی به حرم امام رضا نیز ممنوع شد (این قانون شامل زنان محجبهٔ خارجی نمی‌شد). مدتی بعد محدودیت تازه‌ای وضع کردند؛ بدین‌گونه که زنان تن‌فروش باید حتماً حجاب اسلامی می‌داشتند و تنها در صورت ازدواج می‌توانستند آن را کنار بگذارند. این‌گونه دولت می‌خواست از احساس «بی‌عفتی» کردن توسط زنانی که حجاب را کنار گذاشته بودند، جلوگیری کند.[۱۴۷]

واکنش‌ها به قانون منع حجاب متفاوت بود؛ طبقهٔ متجدد آن را به فال نیک گرفت و رضاشاه را برای آزادسازی زنان ستود، اما اکثریت زنان کشور با مشکلاتی مواجه شدند. هر چند پلیس اجازهٔ توسل به خشونت را نداشت، اما گاه برخورد فیزیکی اتفاق می‌افتاد و چادرها و روسری‌ها را به زور پاره می‌کردند. در شمال کشور روحانیون با قانون مورد نظر کنار آمدند و در مازندران حتی یکی از آن‌ها، در ستایش رفع حجاب و آزادی زنان سخنرانی کرد، اما در مناطق مذهبی مثل قم، خانواده‌ها دختران را از تحصیل محروم می‌کردند. در هر صورت آمار می‌گوید حضور دانش‌آموزان دختر در مدارس بعد از صدور قانون رفع حجاب و در سال‌های آخر عهد رضاشاه اوج شدیدی گرفت. در نهایت، ممنوعیت حجاب با پایان سلطنت رضاشاه ملغی شد.[۱۴۸]

دین و مذهب

دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه‌های علمیه در قم، اصفهان، و نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار (که توسط امام جمعهٔ منتخب دولت اداره می‌شد) داوطلبان را امتحان می‌کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار، دولت نحوهٔ درآمدن به جرگهٔ علما را تعیین می‌کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می‌شدند، باید لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می‌کردند. این اصلاحات به روحانیون نیز هویتی متمایز بخشید. ضمناً وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرد و با کنترل محتوای این دروس، جلوی هر عقیده‌ای را که بویی از شک‌آوری نسبت به مذهب داشت می‌گرفت. هدف رضاشاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه‌های سکولار. وی زندگی سیاسی‌اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های ماه محرم آغاز کرده بود و برای بسیاری از یازده فرزندش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، علیرضا، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائهٔ برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازهٔ مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می‌کرد که اسلام در تضاد با تجدد — به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد در آن دوران فوتبال — نیست.[۱۴۹]

رضاشاه سنت شاهی تأمین بودجهٔ مالی مدارس علمیه، بزرگداشت مجتهدان اعظم و سفرهای زیارتی — حتی به نجف و کربلا — را استمرار بخشید. به هشت روحانی که در سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰ از عراق گریخته بودند، پناهندگی اعطا کرد. عبدالکریم حائری یزدی، مجتهدی بسیار محترم را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. حائری که همواره از سیاست دوری می‌جست، برای نهادینه کردن تشکیلات دینی، بیش از هر روحانی دیگری فعالیت کرد. در همین سال‌ها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر آیت‌الله و حجت‌الاسلام بین عموم رایج شد. محمدحسین نائینی، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیه‌اش در مدح مشروطیت را نابود کرد. رضاشاه طلاب علوم دینی را از انجام خدمت وظیفه عمومی معاف و تأیید و ترویج هرگونه عقاید «الحادی» و «مادی‌گرایانه» را ممنوع کرد. برخی از روحانیون با لحنی پرجذبه در باب عرفان و مشخصاً شاعران صوفی چون مولوی و حافظ، داد سخن می‌دادند. آن‌ها شک‌آوری را با مادی‌گرایی و ماتریالیسم را با کمونیسم برابر می‌پنداشتند. از نظر یکی از روحانیون نویسندهٔ درس‌نامه، هدف آموزش ابتدایی شناساندن خداوند به کودک است. شگفت‌آور نیست که شمار بسیار معدودی از روحانیون بلندمرتبه در مقابل شاه ایستادگی کردند.[۱۵۰]

رضاشاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری حسین بن علی و همچنین در تکایا و حسینیه‌ها فعالانه شرکت می‌کرد.[۵][۱۵۱][۱۵۲] لیکن در همان دوران (دورهٔ وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت.[۱۵۳] تحقیق محمد فغفوری دربارهٔ رابطه علما-دولت بین سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ میلادی نشان می‌دهد که رضاخان از هویت قومی/دینی برای دستیابی به اهداف سیاسی‌اش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریک خودش، ضیاءالدین طباطبایی را با استفاده از روابطش با گروه‌های غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبههٔ متشکل از ارامنه، بریتانیایی‌ها و سید ضیا، موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد.[ظ]

او روابط خوبی با روحانیون معاصرش نداشت و با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود.[۱۵۴] با طرح کشف حجاب و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای طراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علناً به مبارزه طلبید و در واقعهٔ مسجد گوهرشاد، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بست‌نشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم فاطمه معصومه بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، خودش به قم رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض‌کننده را به شلاق بست.[۵][۱۵۱][۱۵۵] ولی به علت رابطهٔ نزدیک و خوب رضاشاه با عبدالکریم حائری یزدی، بزرگ‌ترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او، هیچ اعتراضی به این اقدام رضاشاه صورت نگرفت.[۱۵۶][۱۵۷]

گرچه در دورهٔ رضاشاه به ارامنه خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نمایندهٔ بیشتر در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارس آن‌ها را در سال‌های ۱۹۳۸–۱۹۳۹ بست[۱۵۸] و خودمختاری درونی‌شان را در خطر انداخت. مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمت‌ها و انتقادها در رسانه‌های در کنترل دولت علیه جامعهٔ مسیحی عمدتاً متوجه ارامنه و آشوریان بود. درحالی که بریتانیایی‌ها این مسئله را بخشی از گرایش طرفدار ناسیونال سوسیالیسم طراحی شده به منظور تحریک بخش‌های متعصب مذهبی جامعه می‌دیدند، بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه می‌دانستند. دیگران این را بخشی از نقشهٔ بزرگ فعالیت‌های پان‌ایرانیستی در کشور دیده‌اند. روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضاشاه نامشان را فارسی کرد، نام‌های ارمنی داشتند. هر دوی بستن مدارس اقلیت‌های مذهبی و تغییر نام روستاها، شهرها، خیابان‌ها و… بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود.[ع][۱۵۹] دوران رضاشاه به طرزی غریب به جامعهٔ زرتشتی ایران مربوط بود. از یک سو، عبادت‌گاه‌ها و مدارس‌شان، مثل سایر اقلیت‌های غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بی‌همتا برای ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه جدید بودند. نمادهای ایران باستان (دارای ارتباط نزدیک با زرتشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشن‌تر از همه، اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این‌که خارجیان کشور را به جای «پارس»، «ایران» بخوانند؛ و در ایدئولوژی جدید، به‌طور نزدیکی در ارتباط با گذشتهٔ درخشان پادشاهان ایرانی در دورهٔ پیش از اشغال اعراب بود.[۱۶۰] [غ]

رضاشاه پهلوی در آئین گشایش آرامگاه فردوسی و اختتامیهٔ کنگره هزاره فردوسی در ۱۶ مهر ۱۳۱۳ خورشیدی.

اقدامات رضاشاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی‌های زیادی در میان اقلیت‌های مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش‌آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانهٔ برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب، تعطیل شد. در مورد مدارس ارامنه، نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه‌نامهٔ فعالیت این‌گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامهٔ نیمه رسمی اطّلاعات، با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام‌های ارمنی و آشوری بود، مبارزهٔ شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.[۱۶۱]

دارایی و سرمایه

بر اساس برآورد یکی از زندگی‌نامه نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده است. بیشتر این زمین‌ها در منطقهٔ اجدادی‌اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادرهٔ مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین‌داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین‌هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.[۱۶۲][۱۶۳]

در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که «رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری‌که همهٔ خانواده‌ها را روانهٔ زندان می‌کرد، مگر این‌که با فروش املاکشان به وی موافقت کنند». در این گزارش آمده که «اشتهای سیری‌ناپذیر وی به اندازه‌ای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی‌حضرت بی‌درنگ همهٔ ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به‌رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین‌داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند.»[۱۶۳][۱۶۴]

همسران و فرزندان

آرامگاه رضاشاه در پیرامون حرم شاه عبدالعظیم، شهر ری

رضاشاه پنج بار ازدواج کرد. وی در زمانی که به عنوان سردار سپه انتخاب گردید و پس از آن هم نخست‌وزیر شد، علاوه بر همسر خود، دارای دو همسر دیگر از شاهزادگان قاجار بود. همچنین گفته می‌شود که او زمان حضورش در همدان، صفیه همدانی را به عقد موقت خود درآورده بوده و برخی همدم‌السلطنه پهلوی را حاصل این ازدواج می‌دانند.[۱۶۵][۱۶۶]

نخستین همسر وی مریم سوادکوهی نام داشت که دخترعموی او بود و بعد از ۱۰ سال زندگی با وی درگذشت. حاصل این ازدواج دختری به نام همدم‌السلطنه بود.[۱۶۷] بعد از آن، رضاشاه دز مانیکه که در همدان بود در سال‌های ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۴ با زهرا سوادکوهی ازدواج کرد. او پس از عزیمت رضاخان به تهران همچنان در همدان ماند و در مرداد سال ۱۲۹۵ دختری بنام صدیقه به دنیا آورد. وی چند ماه پس از زایمان فرزندش بر اثر بیماری سل در گذشت.[۱۶۸][۱۶۹][۱۷۰]

رضا شاه سپس در سال ۱۲۹۵ با تاج‌الملوک آیرملو دختر میرپنج تیمورخان آیرملو ازدواج کرد[۱۷۱] که محمدرضا، اشرف، علیرضا و شمس حاصل این ازدواج می‌باشند. تاج‌الملوک در دورهٔ پادشاهی رضاشاه به عنوان ملکه و در زمان پادشاهی پسرش به عنوان ملکهٔ مادر شناخته می‌شد. تاج‌الملوک در سال ۱۳۶۰ درگذشت.[۱۷۲]

در سال ۱۳۰۱ رضاشاه که هنوز به پادشاهی نرسیده و نخست‌وزیر بود، با یکی از شاهزادگان قاجار به نام توران امیرسلیمانی که نوهٔ مهدی‌قلی‌خان مجدالدوله (پسر دایی ناصرالدین‌شاه قاجار) بود ازدواج کرد. اما این ازدواج دوامی نیاورد و پس از یک سال و پیش از پادشاهی رضاشاه به جدایی انجامید. حاصل ازدواج سلیمانی با رضاشاه فرزندی به نام غلامرضا بود.[۱۷۳][۱۷۴]

رضاشاه کمی بعد از جدایی از توران امیرسلیمانی، در سال ۱۳۰۲ با عصمت‌الملوک دولتشاهی که شاهزادهٔ قاجار و از نوادگان فتحعلی شاه قاجار بود ازدواج کرد. حاصل ازدواج رضاشاه با دولتشاهی پنج فرزند به نام‌های عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه، حمیدرضا بود.[۱۷۵] عصمت دولتشاهی در سال ۱۳۷۴، در تهران درگذشت.[۱۷۶]

فرزندان

رضاشاه دارای ۱۱ فرزند (چهار دختر و هفت پسر) از چهار همسر خود بود که تا زمان درگذشت وی، تمامی فرزندانش در قید حیات بودند.

نوادگان

پانویس

یادداشت

  1. صورت قسم‌نامه قانون اساسی مشروطه
  2. برخی منابع نام مادر رضاشاه را سکینه یا زهرا عنوان کرده‌اند و تبار او را در اصل، از تبار گرجی نوشته‌اند. (رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴) گفته شده است که مادربزرگ او از اهالی گرجی ساکن مازندران بوده است. Georgians in Iran by Ali Attār, Jadid Online, 2008,. منبعی دیگر مدعی است که او از خانواده‌ای نظامی برخاست که در پی پیشروی روسها به قفقاز، از آن‌جا گریخته و در دهکدهٔ حاصل‌خیز آلاشت در ناحیهٔ سفیدرود مازندران، املاکی در اختیار گرفته بودند. خویشان او، از جمله پدر و پدربزرگ، در هنگ ایلیاتی خدمت کرده بودند - آخری در محاصرهٔ هرات کشته شده بود. (A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008) منبعی نیز مدعی شده پدران او نظامی و از ایلی به نام «پالانی» بوده‌اند. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ملک‌الشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹).
  3. دیپلمات بریتانیایی که به تازگی وارد ایران شده بود
  4. مجلس شورای ملی در برابر تصویب قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت می‌کرد
  5. شاه قصد داشت به سید ضیاء لقبی اشرافی دهد اما او نپذیرفت. در عوض درخواست کرد «دیکتاتور» نامیده شود که شاه زیر بار نرفت و سید ضیاء نیز بیشتر اصرار نکرد.[۴۹]
  6. مطابق قرارداد، شوروی حق داشت در صورت حملهٔ خارجی به ایران، برای دفاع از خود، به ایران حمله کند. این به عنوان عنصری بازدارنده باعث می‌شد احتمال حملهٔ نظامی به ایران کاهش پیدا کند.[۶۶]
  7. عبدالحسین تیمورتاش، وزیر عدلیه، چهرهٔ مهم جدید کابینه بود که در سال‌های بعد تأثیرات مهمی بر سیاست ایران داشت.
  8. در این زمان عمر مجلس چهارم به پایان رسیده بود و مجلس پنجم هنوز تشکیل نشده بود.[۸۱]
  9. خروج احمدشاه مصادف شد با استعفای محمد ششم عثمانی و اعلام جمهوری در ترکیه
  10. ایران در آن زمان، بین کشورهای آسیایی بیشترین صادرات را به شوروی داشت و اقتصاد شمال کشور به بازارهای روسیه وابستگی شدیدی داشت.
  11. جمهوری در نظر روحانیون یادآور اصلاحات سکولار آتاتورک در ترکیه بود و به همین دلیل از برپایی حکومتی مشابه در ایران هراسان بودند.
  12. او سپس خود را به پاریس نزد احمدشاه رساند
  13. دیگر نمایندگان حاضر (۲۵۷ نفر) همگی رای موافق دادند
  14. مدرس وثوق را مرد مقتدری می‌دانست و احتمالاً پیشنهاد نخست او برای ریاست وزرا بود. مدرس از این جهت به حضور وثوق اصرار داشت، چون معتقد بود می‌تواند باعث کاهش قدرت رضاشاه شود.
  15. منظور لورن این بود که ایران به بریتانیا نزدیک‌تر شود
  16. زمانی که پاسخ به ایران رسید، وزیر مختار جدید رابرت کلایو در ایران مستقر شده بود
  17. ابتدا به روسیه در زمان امضای قرارداد ترکمانچای، یک دهه بعد به بریتانیا و سپس به سایر کشورهای غربی
  18. منظور نظام قضائی ترکیبی که بعد از مشروطه ایجاد شد، است
  19. روحانیون شیعه رفتار یکسان قانون با روحانیون تمام ادیان را به عنوان نشانه‌ای از برابری شیعه و دیگر دین‌های کشور می‌دانستند و آن را برنمی‌تابیدند.
  20. Mohammad Faghfoory’s research on ulama– state relations between 1921 and 1941 shows that as early as 1921 Reza Khan had used ethnic/religious identity to achieve his political goals. He set out to eliminate his rival and partner, Seyyed Ziya al-Din Tabatabai, by exploiting his: صص 38 39 Religious, minorities in Iran, relationship with non-Muslim groups, especially the Armenians. Ziya alDin’s arrest of a well-known cleric and deputy from Isfahan was blamed on the Armenians. By manufacturing an Armenian, British, and Ziya alDin front, Reza Khan won the support of the ulama to oust his rival.
  21. The Reza Shah era was a much more difficult time for the community than the Mohammad Reza Shah reign. Although the Armenians were given cultural and religious autonomy in communal affairs and were allowed one additional deputy to the Majlis, Reza Shah closed down their schools in the years 1938– 39 and threatened their internal autonomy. The Armenians were denied government jobs and employment. 10 During this time, accusations and criticism in the government-controlled media against the Christian community was mainly directed at the Armenians and the Assyrians. While the British saw this as part of a pro-Nazi tendency designed to arouse the fanatical religious segments of the population, 11 most Armenians attributed it to Reza Shah’s connection to and personal admiration for Kemal Ataturk of Turkey. Others have seen it as part of the grand plan of pan-Iranist activities in the country. 12 Many villages in Iranian Azerbaijan had ancient Armenian names until the 1930s when Reza Shah Persianized their names. 13 Both closure of minority schools and the changes in the names of villages, cities, streets, etc. were part of Reza Shah’s general policy framework designed to strengthen the state and diminish foreign dependence. : صص 38 - 39 Religious, minorities in Iran,
  22. The Reza Shah era had a peculiar relevance to the Zoroastrian community. On the one hand, their schools and worship centers were subjected to restrictions similar to those on other non-Muslim minorities. On the other hand, they became a unique instrument for the nationalist ideology of the new monarch. Ancient Persian symbols (closely associated with Zoroastrians) became the cornerstone of modern Iranian nation building. The most obvious was the 1934 declaration by Reza Shah that foreigners call the country “Iran” rather than “Persia. ” “Iran” derived from an expression in the Zoroastrian holy book, Avesta, and in the new ideology it was closely associated with the glorious past of Persian kingdoms in the period before the Arab invasion. 83 Naturally, many Zoroastrians welcomed the new system and some were ardent supporters of Reza Shah. Among them was Arbab Keikhosrow Shahrokh, the Zoroastrian deputy in the Majlis, who worked tirelessly to improve the condition of the Zoroastrian communities throughout the country and who was a strong advocate of development programs for Iran. Yet even he could not outlast Reza Shah, who many believe ordered his assassination. 84 This incident is more of a reflection on Reza Shah’s ruling style than on his policy toward the Zoroastrians. : ص 49 Religious, minorities in Iran

ارجاعات

  1. https://www.britannica.com/biography/Reza-Shah-Pahlavi
  2. Rahnema, Ali (2011). Superstition as Ideology in Iranian Politics: From Majlesi to Ahmadinejad. Cambridge University Press. p. 115. ISBN 978-1-139-49562-2.
  3. رضاشاه؛ روایت تبعید، مرگ و جسد مومیایی، بی‌بی‌سی فارسی
  4. صورت قسم‌نامه قانون اساسی مشروطه
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ پسیان، نجفقلی؛ معتضد، خسرو (۱۳۸۲). از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی. نشر ثالث. شابک ۹۶۴-۶۴۰۴-۲۰-۰.
  6. James Buchan. "Days of God: The Revolution in Iran and Its Consequences" (به انگلیسی).
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ رهبر، محمد (۸ اوت ۲۰۱۸). «رضا شاه در خیابان چه می‌کند؟». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۱۱ مه ۲۰۲۱.
  8. آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۷). ایران بین دو انقلاب. نشر نی. ص. ۱۲۴.
  9. آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۷). ایران بین دو انقلاب. نشر نی. ص. ۱۷۱–۱۷۲.
  10. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸
  11. «دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۹. دریافت‌شده در ۱ اوت ۲۰۱۹.
  12. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۸.
  13. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 161.
  14. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 162.
  15. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  16. Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 538.
  17. Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 538.
  18. «پرتال جامع علوم انسانی» (PDF). سندی نویافته از نیای رضاشاه.
  19. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  20. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 162.
  21. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۸.
  22. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  23. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
  24. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
  25. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  26. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 8.
  27. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163.
  28. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
  29. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 8.
  30. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163.
  31. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 164.
  32. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163–164.
  33. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 10.
  34. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 11.
  35. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 165.
  36. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 12–13.
  37. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 13–14.
  38. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  39. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  40. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  41. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  42. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  43. Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 539.
  44. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 199.
  45. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  46. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  47. Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 539.
  48. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۲.
  49. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 199.
  50. Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 540.
  51. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۱.
  52. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۹.
  53. Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 540.
  54. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 200.
  55. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 182.
  56. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  57. Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 219.
  58. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  59. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925, 79.
  60. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  61. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 15.
  62. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  63. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925, 80.
  64. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۶۱.
  65. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 203–204.
  66. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  67. Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 220.
  68. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 216.
  69. Amanat, “Reza Khan as the Commander in Chief”, Iran: A Modern History, 543.
  70. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 217.
  71. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 17.
  72. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 218.
  73. Amanat, “Reza Khan as the Commander in Chief”, Iran: A Modern History, 545.
  74. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 241.
  75. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 242–243.
  76. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 244.
  77. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 253.
  78. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 253–260.
  79. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 262–272.
  80. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 277–278.
  81. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۷۸.
  82. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 280–281.
  83. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 302.
  84. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 300–305.
  85. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
  86. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 310–311.
  87. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
  88. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 318.
  89. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
  90. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 306–307.
  91. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 358–360.
  92. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷.
  93. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 336.
  94. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷–۳۹۱.
  95. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 341.
  96. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷–۳۹۱.
  97. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 347.
  98. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 351–352.
  99. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۱–۳۹۳.
  100. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۴.
  101. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 364.
  102. «مذاکرات جلسه ۱۸۰ دوره چهارم مجلس شورای ملی دهم قوس ۱۳۰۱».
  103. «مذاکرات جلسه چهاردهم دوره پنجم مجلس شورای ملی سوم ثور ۱۳۰۳».[پیوند مرده]
  104. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۵–۳۹۷.
  105. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 369.
  106. Amanat, “Pillars of the Pahlavi Throne”, Iran: A Modern History, 568.
  107. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۷–۳۹۸.
  108. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 377.
  109. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۷–۳۹۸.
  110. «نقش فروغی در تأسیس و بقای سلطنت پهلوی». تاریخ شفاهی. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۸-۲۶.
  111. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 376–378.
  112. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 376–381.
  113. شاهان و زنان فراموش شده قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران
  114. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 385.
  115. Abrahamian, “The Reign of Reza Shah”, Iran Between Two Revoltuions, 135.
  116. Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 225.
  117. «فروغی؛ نظام‌الملکی در عصرجدید/ ناصحی که همچنان گوش شنوا می‌جوید». تاریخ ایرانی. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۸-۲۶.
  118. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 381–385.
  119. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۱.
  120. Katouzian, “State and Society Under Reza Shah”, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, 27.
  121. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۱–۴۱۶.
  122. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 387–388.
  123. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۰۶–۴۰۷.
  124. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 53–54.
  125. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 55–56.
  126. Elliot, “New Iran and the Dissolution of Party Politics”, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, 67.
  127. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 55–56.
  128. کاتوزیان، «رضاشاه و استبداد مدرن»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۶.
  129. Amanat, “Railroad and Modern Infrastructure”, Iran: A Modern History, 574.
  130. Abrahamian, “The Reign of Reza Shah”, Iran Between Two Revoltuions, 146.
  131. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 188–189.
  132. Amanat, “Railroad and Modern Infrastructure”, Iran: A Modern History, 577.
  133. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 189.
  134. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 56–57.
  135. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 173.
  136. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 56–57.
  137. Mirzai, A History of Slavery and Emancipation in Iran, 1800-1929, 176–177.
  138. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 188–189.
  139. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 59.
  140. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 174–175.
  141. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 176.
  142. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212.
  143. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 59.
  144. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212–217.
  145. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212–213.
  146. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 214–216.
  147. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 217–219.
  148. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 219–221.
  149. آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۵۹-۱۶۰.
  150. آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۶۰-۱۶۱.
  151. ۱۵۱٫۰ ۱۵۱٫۱ خطای ارجاع: برچسب <ref> نامعتبر؛ متنی برای ارجاع‌های با نام autogenerated3 وارد نشده است
  152. خطای ارجاع: برچسب <ref> نامعتبر؛ متنی برای ارجاع‌های با نام autogenerated5 وارد نشده است
  153. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۲۲۱
  154. عاقلی، باقر، داور و عدلیه، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۹.
  155. سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون. صادق ادیبی. نشر البرز. ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
  156. L. Daniel, ‎Elton (2001), =PA138&dq= Reza+Shah++cleric&lr =&id= AzqbYf9Q_2UC&num =50&as_brr= 3&as_pt =ALLTYPES The history of Iran (به انگلیسی), Greenwood Publishing Group, p. 138 {{citation}}: External link in |کتاب= (help)نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  157. ص 49 Religious, minorities in Iran
  158. Foundation, Encyclopaedia Iranica (2021-05-17). "Welcome to Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 2021-07-27.
  159. Sanasarian, E. (2000). Religious Minorities in Iran. Cambridge Middle East Studies (به انگلیسی). Cambridge University Press. Retrieved 2021-07-27.
  160. Sanasarian, E. (2000). Religious Minorities in Iran. Cambridge Middle East Studies (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 49. Retrieved 2021-07-27.
  161. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷ صص ۲۰۰–۲۰۱
  162. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۳۹.
  163. ۱۶۳٫۰ ۱۶۳٫۱ Abrahamian، A History of Modern Iran، ۷۱.
  164. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۴۰-۱۳۹.
  165. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ٧۵
  166. https://enghelabe-eslami.com/مقالات/11735--l26-r.html
  167. https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر
  168. خبرگزاری فارس - حکایت دختر رضاخان که در جمهوری اسلامی شناسنامه گرفت + عکس[پیوند مرده]
  169. جام‌جم آنلاین - سرنوشت فرزندان رضاشاه
  170. از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث
  171. پیمایی، نادر (۲۰۰۵). رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ. واشینگتن-آمریکا. ص. ۱۳.
  172. معتضد، خسرو (۱۳۸۷). تاجهای زنانه. ج. جلد اول (ویراست اول). تهران: نشر البرز. ص. ۲۰۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۲۵۹۷۴.
  173. http://iichs.org/index.asp?id=90&doc_cat=1
  174. پهلوی‌ها، جلال اندرمانی‌زاده و مختار حدیدی، ج ۲، ص ۳–۹.
  175. https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر
  176. نهاوندی ایوبوماتی، هوشنگ (۲۰۱۳میلادی). محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه (ویراست اول). فرانسه: perrin Editions(ناشر فرانسوی). شابک ۹۷۸۱۵۹۵۸۴۴۱۵۶. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)

منابع

  • Matin-Asgari, Afshin (2011). "The Pahlavi Era: Iranian Modernity in Global Context". The Oxford Handbook of Iranian History (به انگلیسی). Oxford University Press. p. 365–346.
  • Avery, Peter; Hambly, Gavin; Melville, Charles (1991). The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press.
    • Hambly, Gavin R. G. (1991). "The Pahlavi Autocracy: Riza Shah, 1921–41". The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 213–243.
    • Saikal, Amin (1991). "Iranian Foreign Policty, 1921–1979". The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 426–456.
    • Algar, Hamid (1991). "Religious Forces In Twentieth-Century Iran". The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 732–764.
    • Maclachlan, K.C. (1991). "Economic Development, 1921–1979". The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 608–638.
    • Ferrier, Ronald (1991). "The Iranian Oil Industry". The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 639–702.
    • Chelkowski, Peter (1991). "Popular Entertainment, Media And Social Change In Twentieth-Century Iran". The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 814–765.
  • Amanat, Abbas (2017). Iran: A Modern History (به انگلیسی). Yale University Press.
  • Abrahamian, Ervand (2008). A History of Modern Iran (به انگلیسی). Cambridge University Press.
  • Abrahamian, Ervand (1982). Iran Between Two Revolutions (به انگلیسی). Princeton University Press.
  • Cronin, Stephanie (2003). The Making of Modern Iran: State and Society Under Riza Shah, 1921-1941 (به انگلیسی). RoutledgeCurzon.
  • Afkhami, Gholam Reza (2009). The Life and Times of the Shah (به انگلیسی). University of California Press.
  • Keddie, Nikki R. (1999). Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925 (به انگلیسی). Mazda Publishers.
  • Ghani, Cyrus (2001). Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power (به انگلیسی). I. B. Tauris.
  • Sheikh-ol-Islami, M. J. (1986). ARMY vi. Pahlavi Period (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica.
  • Mamedova, N. M. (2009). RUSSIA ii. IRANIAN-SOVIET RELATIONS (1917-1991) (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica.
  • Ashraf, Ahmad (1997). EDUCATION vii. GENERAL SURVEY OF MODERN EDUCATION (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica.
  • Iranica, Encyclopædia (1997). EDUCATION xxvi. WOMEN’S EDUCATION IN THE PAHLAVI PERIOD AND AFTER (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica.
  • Shambayati, Niloofar (1993). COUP D’ETAT OF 1299/1921 (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica.
  • Richard, Yann (2019). Iran: A Social and Political History since the Qajars (به انگلیسی). Cambridge University Press.
  • Chehabi, Houchang (1993). "Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah". Iranian Studies (به انگلیسی). Routledge.

  1. بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ^ .
  2. اسناد علنی شده دولت آمریکا و تاریخ پهلوی
  3. رضاشاه. در مصاحب، غلامحسین (سرپرست)، دائرةالمعارف فارسی، صص ۱۵۸۷ تا ۱۵۸۹.
  4. Religious minorities in Iran, Eliz Sanasarian, Cambridge University Press, 2000

رضاشاه پهلوی
زادهٔ: ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ درگذشتهٔ: ۴ مرداد ۱۳۲۳
مناصب نظامی
پیشین:
قاسم خان والی
فرمانده لشکر قزاق
۱۳۰۰–۱۲۹۹
تشکیل ارتش شاهنشاهی
پیشین:
احمدشاه
فرمانده کل نیروهای مسلح
۱۳۲۰–۱۳۰۳
پسین:
محمدرضا پهلوی
مناصب سیاسی
پیشین:
مسعود کیهان
وزیر جنگ
۱۳۰۴–۱۳۰۰
پسین:
عبدالله امیرطهماسبی
پیشین:
حسن پیرنیا
رئیس‌الوزرا ایران
۱۳۰۴–۱۳۰۲
پسین:
محمدعلی فروغی
پیشین:
احمدشاه
به عنوان شاه ایران
رئیس کشور ایران
موقت

۱۳۰۴
پسین:
خودش
به عنوان شاه ایران
سِمَت‌های سازمان‌های ناسودبَر
پیشین:
حسن مستوفی
رئیس عالی جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران
۱۳۲۰–۱۳۱۰
پسین:
محمدرضا پهلوی
عنوان سلطنتی
پیشین:
احمدشاه
شاه ایران
۱۳۲۰–۱۳۰۴
پسین:
محمدرضا پهلوی