|
|
| (۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) |
| خط ۱: |
خط ۱: |
| واکاوی اعجاز نظم در قرآنالهه خلیلی
| | در باورهای اسلامی، با نزول [[قرآن]] مسلمانان با نگرش و شیوههای مختلف اعتقادی، ادبی، عقلی و برهانی به مطالعهٔ کتاب الهی پرداختند ازجمله این شیوهها، شیوهٔ ادبی است که با استدلال بر پایهی متن به عنوان یک واحد به هم پیوسته و به هم وابسته با عنوان «نظم» در پی اثبات فرا بشری بودن قرآن پرداخته شده است اعجاز قرآن از جمله مسایل محوری در مباحث اندیشمندان مسلمان است. |
|
| |
|
| | == در نظر اندیشمندان مسلمان == |
| | بدین ترتیب، میبینیم که ذوق نیز مبتنی بر معانی نحوی است و به ترتیب و نظم الفاظِ صِرف کاری ندارد سبک و شیوة جرجانی در پژوهشهای نحوی و بلاغی، اگرچه از سوی دانشمندان پس از او کمتر به کار گرفته شد، اما آراء وی تأثیر قابل توجهی بر آنان گذاشت.)<ref>{{پک|زمخشری|۱۱۴۳|ج=۱|ص=۵۳۸}}</ref> زمخشری نیز دو اثر بلاغی جرجانی را در کتاب نهایة الایجاز و درایة الاعجاز خلاصه کرد و ضمن اینکه به بهرهگیری از آراء جرجانی اعتراف نمود، تأکید کرد که تنها با حذف زوائد و مطالب تکراری، تقسیمبندی تازهای ارائه نموده است) برای نمونه، هنگامی که <ref>{{پک|خطیب قزوینی|۱۳۸۹|ج=۱|ص=ص، ۷۳۹}}</ref> در تعریف بلاغت، از مطابقت سخن با اقتضای حال، سخن به میان میآورد، تأکید میکند که این مطابقت همان چیزی است که جرجانی آن را نظم نامیده است)<ref>{{پک|خطیب قزوینی|۱۳۸۹|ص=۱۲|ج=۱}}</ref> |
|
| |
|
| چکیده
| | === نظم از نگاه عبدالقاهر === |
| | در مفهوم نظم نزد عبدالقاهر که از آن به «توخّّی و ارادهٔ معانی نحو» تعبیر کرده است باید به چند نکته توجه کرد: نظمی که عبدالقاهر از سخن میگوید، نظمی است که در ورای آن، قصد و ارادهٔ گوینده را ببینیم و در سامان دادنِ آن فکر و اندیشه به کار رفته باشد. نظمی که در آن جز توالی و ترتیب حروف در نطق و تلفظ، امر دیگری اعتبار نشده است، مقصود عبدالقاهر نیست. وی در شرح این دقیقه، به مسئله ای اشاره میکند که علاقه مندان به مطالعات زبانشناسی از زبان فردینان دو سوسور زبانشناس نامور این عصر بسیار شنیدهاند. عبدالقاهر میگوید باید بین نظم در حروف کلمه و نظم کلمات در یک ترکیب اسنادی و جمله تفاوت قائل شد. نظم و ترتیب در حروف کلمه چیزی جز توالی در تلفظ نیست. نظمی است که به اقتضای معنا نیست و نظم دهنده در آن اندیشه ای را به کار نبسته است. واضع لغت در «ضرب» میتوانست ترتیب حروف را به هم بزند و به جای آن «ربض» را در همان معنا به کار ببرد و هیچ مشکلی هم که موجب تباهی باشد رخ نمیداد) جرجانی ۱۹۸۴، ص۴۰(این دیدگاه همان است که سوسور از آن به اختیاری بودن لغت یاد میکند) سو سور ۱۳۸۷، ص ۹۸(اصولیین نیز در مبحث دلالت الفاظ، از آن به اعتباطی بودن لغت نام میبرند. نکتهٔ دیگری که عبدالقاهر بر آن تأکید میکند این است که برتری و امتیاز سخن به زیبایی نظم و حسن همجواری کلمات در شبکه ای منسجم و درهم تنیده از روابط نحوی و آگاهی گوینده از جایگاه صحیح کلمات در ترکیب مربوط است. وجه امتیاز گویندگان را نباید در آگاهی آنها از معانی وضعی و قاموسی الفاظ بدانیم. نظم و هماهنگی ای که در الفاظ سخن فصیح مشاهده میکنیم، حاکی از نظم و تنسیق معانی در ضمیر متکلم است. به قول شاعر: «صورتی در زیر دارد آنچه در بالادستی» و تا افکار و اندیشهها در ضمیر و نفس او شکل نگیرد، هماهنگی در الفاظ آشکار نمیشود. وجدان نیز به این مسئله گواهی میدهد. بسیار اتفاق میافتد که آدمی از بیان مطلبی در درون خود احساس ناتوانی میکند؛ دلیل این ناتوانی این است که معانی در ذهنش روشن نیست و نتوانسته است به آنها نظم و ترتیبی منطقی و پذیرفتنی بدهد. از اینجا میتوان دریافت که از نگاه عبدالقاهر، نقش گوینده و صاحب اثر در شکلگیری اسلوب، پررنگ است و سخن مشهور بوفن، نویسندهٔ فرانسوی، را به ذهن تداعی میکند که گفته است: «سبک خود انسان است»)<ref>{{پک|زرین کوب|۱۳۷۱|ص=۱۷۶|ج=۱}}</ref> |
|
| |
|
| با نزول قرآن مسلمانان با نگرش وشیوههای مختلف اعتقادی، ادبی، عقلی و برهانی به مطالعهٔ کتاب الهی پرداختند ازجمله این شیوهها، شیوهٔ ادبی است که با استدلال بر پایهی متن به عنوان یک واحد به هم پیوسته و به هم وابسته با عنوان «نظم» در پی اثبات فرا بشری بودن قرآن کریم پرداخته شده است اعجاز قرآن از جمله مسایل محوری در مباحث اندیشمندان است ا
| | == پانویس == |
| | |
| کلید واژگان، نظریه نظم، اعجاز قرآن، معانی نحو،
| |
| | |
| ۱-درآمد
| |
| | |
| معجزه بودن قرآن کریم اندیشمندان را بر آن داشت تا راز اعجاز و فصاحت آن را بجویند؛ به ویژه که تحدّیّ قرآن به آوردن مثل و مانند، بیشتر ناظر به فصاحت و بلاغت و ابعاد بیانی است.
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |+تحدی در قرآن
| |
| ! colspan="2" |مشخصات قرآنی
| |
| |-
| |
| !نام آیه
| |
| |آیات تحدی
| |
| |-
| |
| !نام سوره
| |
| |[[طور- اسرا - هود - یونس - بقره]]
| |
| |-
| |
| ! colspan="2" |اطلاعات دیگر
| |
| |-
| |
| | colspan="2" |
| |
| * [[الگو:جعبه اطلاعات آیه|<abbr>ن</abbr>]]
| |
| * [[بحث الگو:جعبه اطلاعات آیه|<abbr>ب</abbr>]]
| |
| * <abbr>و</abbr>
| |
| |}
| |
| | |
| | |
| از مباحث مهم و پردامنه در علوم قرآن که با مسائل اعتقادی و علم کلام نیز پیوند خورده است و دانشهای گوناگون از جمله علوم ادبی را به خدمت میگیرد، مبحث «اعجاز قرآن» است. گفتنی است که پیش از جرجانی نیز اصطلاح «نظم القرآن» در مبحث اعجاز به کار رفته بود. جاحظ نخستین کسی است که «نظم» و «تألیف» قرآن را برهانی عظیم دانسته است ابنندیم نیز از چندین مؤلف یاد کرده است، از جمله از جاحظ و ابناِخشید) متوفی ۳۲۶(و ابوعلی حسنبن علیبن نصر که کتابهایی با عنوان نظمالقرآن داشتهاند.
| |
| | |
| محمدبن زید واسطی معتزلی) متوفی ۳۰۷(نیز کتابی با عنوان اعجازالقرآن فی نظمه و تألیفه داشته است خَطّّابی) متوفی ۳۸۸(نیز اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است. باقلاّ نی) متوفی ۴۰۳(هم تصریح کرده که اعجاز قرآن در حروف آن نیست، بلکه در نظم، انضمام و چینش آنهاست. قاضی عبدالجبار معتزلی) متوفی ۴۱۵(نیز فصاحت را نه در اجزای کلام به تنهایی، بلکه در پیوند آنها میداند.
| |
| | |
| در واقع، این بحث بهطور پراکنده در آثار دانشمندان پیش از جرجانی مطرح بوده، ولی مبتکر این نظریه، جرجانی است که زمینهساز علم معانی، بهعنوان دانشی مستقل شد که معتقد است جرجانی، بیشتر، نظر پیشینیان را تنظیم کرده و مبتکر این نظریه نبوده است؛ اما نکته مهم این است که کار جرجانی در نظریه نظم، از چنان کمال و استحکامی برخوردار است که اختلاف بااو نتوانستهاند چیز مهمی بر نظریه وی بیفزایند.
| |
| | |
| اکنون در میان پژوهشگران نقد ادبی، دو نام عبدالقاهر و نظریة النّّظم چنان به هم پیوند خورده است. اهمیت این نظریه درآن است که نقطهٔ عطف و تحول عظیمی در سیر علم بلاغت و نقد بهشمار میآید؛ زیرا پیش از عبدالقاهر، نظرگاه و تفکر غالب در ارزیابی متون ادبی معطوف به اجزای منفرد کلام بود؛ ولی عبدالقاهربرخلاف این دیدگاه غالب به اث۴ر ادبی به عنوان یک کلّ به هم پیوسته نگاه میکرد و برای اجزای کلام، پیش از آنکه به ترکیب و تألیف کلام درآید، وزن و ارزشی قائل نبود. فشردهٔ این نظریه چنانکه خود در دلائل الإعجاز به آن تصریح کرده است چنین است: بلاغت در اجزای منفرد کلام نیست؛ بلکه باید بلاغت را در حُسن تألیف اجزای کلام جست و این حُسن نظم جز با اراده و قصد معانی نحو به دست نمیآید.
| |
| | |
| همواره این پرسش مطرح بوده است که چه ویژگیها و برجستگیهایی در قرآن کریم نهفته است که مسئله نظمدر اعجازقرآن را برای انسانها روشن سا خته است؟ در پاسخ به آن و چند و چون اعجاز قرآن، آثار بسیاری تا کنون سامان یافته است و در باره چرایی معجز بودن آن در نظریه نظم در مقاله حاضربا بررسی در کتاب د لائل اعجازواثبات اعجاز کتاب آسمانی و تأثیر نظریه نظم جرجانی پرداخته شده است.
| |
| | |
| در قرآن کریم بیش از ده مورد میبینیم که خداوند میفرماید: ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم. با آنکه خود عرب زبانان و مخاطبان این آیات میدانستند که این کتاب به زبان عربی است نه زبان دیگری؛ توصیف قرآن به وصف «عربیّ» مفهومی وسیع تر دارد و شایسته نیست فقط به همان زبان قوم عرب محدود شود؛ بلکه بنابر نظر برخی مفسران، وصف «عربی» بر روشنی و وضوح و فصاحت قرآن دلالت میکند؛ بنابراین، بحث دربارهٔ وجه اعجاز قرآن به تفسیر و تعلیل فصاحت سخن کشیده شد. این کاوش به پیدایش نظریههای مهمی در این زمینه منجر شد. یکی از مهمترین این نظریهها «نظریه نظم» عبدالقاهر جرجانی است. جرجانی در دلائل الإعجاز دربارهی این نظریه به تفصیل سخن گفته است.
| |
| | |
| مقالاتی نیز در برخی مباحث مربوط به حوزة اعجاز در دست اقدام داشتند. و مطالب جدید در حال پژوهش بوده و هست نیز یادکردنی است.
| |
| | |
| - مقاله «تأثیر نظم در ایجاد انسجام و تناسب معنایی سورة نمل» متعلق به عبدالرحیم خورتن که در سال۱۳۹۰ در دانشگاهخوارزمی است. او در اثر خود تنها به نظریه نظم عبدالقاهر جرجانی و بررسی آن در سورة نمل پرداخته است.
| |
| | |
| -
| |
| | |
| فخررازی) متوفی ۶۰۶(کتابش را بر اساس دو کتاب جرجانی، یعنی دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغه، اما با تقسیمبندی جدید تألیف کرد.
| |
| | |
| | |
| -
| |
| | |
| ۴- تبیین نظریهٔ نظم عبدالقاهر جرجانی
| |
| | |
| نظریة نظم از عرصههایی بود که در آن، گفتوگوهای دیرین ادیبان دربارة اصالت لفظ یا معنا و ترجیح یکی بر دیگری، جلوهگر شد. بیشتر ادیبان و متکلمان تا) آغاز سدة۵ق (همچنان به دوگانگی و جدایی لفظ و معنا باور داشتند و عموماً زیبایی، فصاحت و بلاغت را به یکی از آن دو ربط میدادند. این سبب شده بود که آنان در دو نحلة لفظگرایان و معناگرایان دستهبندی شوند و بر همین اساس، اعجاز قرآن را نیز یا به الفاظ یا به معانی بازگردانند. جرجانی در دو کتاب خویش، آراء سنتی مربوط به اهمیت لفظ یا معنا را رد کرد و نظریة عمومی معنا و فرایند خلاق خود را مطرح ساخت) ابودیب ۱۳۹۴ ص، ۴۳–۴۲(و سپس فصاحت و بلاغت را برآمده از مجموعة لفظ و معنا و ساخت و ترکیب آنها دانست.)دلائل ،۱۹۸۴، ص ۵۳(
| |
| | |
| جرجانی آشکارا گفته است که سنجش سخن و ارزش آن نه به لفظ تنها ست و نه به معنای تنها؛ زیرا الفاظ بهخودی خود، و البته جدا از برخی ملاحظات موسیقایی و آهنگی، ارزش یکسان دارند و تا زمانی که در ترکیبیگنجانده نشوند، نمیتوان لفظی را از لفظ دیگر بهتر و زیباتر دانست) همان، ۵۲ ،۵۴، ۲۹۹(معانی نیز چنیناند ویک معنا بر معنای دیگر برتر نیست. بنا بر این، چیزی که اهمیت دارد و گونهگونیِ سخن را پدیدمیآورد، چگونگی ساختار، ترتیب و صورت الفاظ است که به آن «نظم» گفته میشود) جرجانی ۱۹۸۴ ص، ۷۸(برای نمونه، در دو جملة متفاوت «انطلق زید» و «زید منطلق»، دو معنای متفاوت در ذهن ما بوده است که براساس آن، لفظ خود را تنظیم کردهایم. ما ابتدا معانی مورد نظر خود را که از سوی جرجانی «معانی النحو» نامیده شده است) همان، ۷٬۱۷۸(در ذهن ترتیب میدهیم و سپس الفاظ را بر پایة همان ترتیب، منظم میکنیم) همان، ۵۶، ۳۰۰،(از این رو، الفاظ، تابع و خادِم معانی میشوند و معانی، مهمتر جلوه میکنند) جر جانی ۱۹۸۴ ص۵۹، ۵۸ (
| |
| | |
| البته در اینجا باید در نظر داشت که جرجانی با نگرشی هوشمندانه، اصطلاح «معنا» را در ۳ مفهوم به کار برده است: نخست، مفهوم تحت اللفظی و بیواسطة واژهای که بیرون از چارچوب جمله و کلام است و میتوان آن را معنای اولیه نامید؛ دوم، معنایی که در پس معنای تحت اللفظی است و به واسطة تشبیه، مجاز، استعاره و… به ذهن مخاطب منتقل میگردد و از اینرو، معنای ثانویه یا «معنی المعنی» نام میگیرد؛ و سوم، همان جایگاهی که ذهن دستوری ما برای واژهها در نظر میگیرد) مانند جایگاه فاعل، مفعول، مبتدا، خبر و…(و به آنها «معانی نحوی» گفته میشود. از نگاه جرجانی، لفظ چونان جامهای زیبا ست که بر تن معنا پوشانده شده است و روح این تن، همان معنی المعنی است) همان، ۲۰۳ ،۲۰۴(این یکی از روشنترین و مهمترین تفاوتهای نظر جرجانی با عموم قدما ست که معمولاً لفظ را جسم و معنا را روح آن میدانستند.
| |
| | |
| باید گفت که جرجانی در جایی که لفظ را معتبر دانسته، به نظم کلام و الفاظی که براساس آن مرتب شدهاند، نظر داشته است و نه ویژگیهایآوایی و جدا از ترکیب؛ اما در جاییکه لفظ را در برابر معنا از اعتبار انداخته، به ویژگیهای یادشده توجه داشته است. بنا بر این، هیچ تعارضی در سخن او نیست. جرجانی ضمن اینکه «معانی نحوی» را به تفصیل و با مثالهای گوناگونی از آیات و اشعار عربی بیان کرده است، پیوسته تأکید میکند که «نظم»، چیزی جز در نظر داشتن «معانی نحوی» و چگونگی ترکیب واژهها با یکدیگر نیست؛ زیرا اگر جایگاه واژگان در ساختار سخن را در نظر نگیریم، مرتب نمودن الفاظ و نظم دادن به آنها نه ممکن خواهد بود و نه معقول) همان، ۳۰۳(.
| |
| | |
| نکتة درخور درنگ دیگر در نظریة جرجانی، آن است که او مبانی روانشناختی را زیربنای این نظم و فرایند خلاق معنا میداند) ابودیب۱۳۹۴، ص ۴۳(به اعتقاد او پیوند میان معانیِ مرتبشده در ذهن گوینده، متناسب با حالت درونی، وضعیت روانی و چگونگی واکنشهای عاطفیاش تعیین میگردد) همان، ۳۹۳(و البته این واکنشها به حالاتروانی مخاطب نیز بستگی دارد و گوینده باید از آن نیز آگاه باشد. جرجانی برخلاف بسیاری از پیشینیان معتقداست که تغییر ساخت و آرایش سخن برای ایجاد معنایی تازه است و این تغییر را نمیتوان تنها در چارچوب اقتضایوزن، قافیه یا اصول نحو تبیین کرد) ابودیب۱۳۹۴ص-۴۵۶٬۴(.
| |
| | |
| برای نمونه، او در بررسی الگوی مبتدا وخبر، نشان میدهد که تعیین واژهای که باید در آغاز سخن قرار گیرد، به ژرف ساخت روانشناختی سخن بستگی دارد و نه روساختهای صرفاً دستوری) همان، ۴۶٬۴۷(.
| |
| | |
| عبدالقاهر جرجانی در تبیین فصاحت کلام نظریه ای مطرح کرد که در سخنان پیشینیان همچون جاحظ و عبدالجبّّار معتزلی هم اشاراتی گذرا و موجز به آن را میتوان یافت. اما در این میان، تلاش عبدالقاهر در گسترش این نظریه و تطبیق آن بر مثالهای متعدد قرآنی و نمونههای مختلفی از متون نظم و نثر عربی، همراه با استدلالهای مستحکم و روشن موجب شد سهم گذشتگان در شکلگیری این نظریه کم فروغ جلوه کند و در تاریخ نقد و بلاغت عربی، این نظریه به نام او به ثبت برسد.
| |
| | |
| قاضی عبدالجبّّار معتزلی صاحب کتاب المغنی فی ابواب التّّوحید و العدل بر این باور بود که فصاحت در کلمات منفرد) جدای از ترکیب کلام (ظاهر نمیشود؛ بلکه در پیوند و تألیف اجزای سخن به شیوه ای مخصوص پدیدار میشود) همان ۱۹۹ ،۱۴(این نظر عبدالجبّّار در واقع ردّّی بود بر نظر استادش ابوهاشم جبائی که فصاحت را به جزالت لفظ و حُسن معنایش برمیگرداند و رعایت هر دو را در فصاحت لازم میشمرد.
| |
| | |
| عبدالقاهر برخلاف گرایشهای رایج خود، فصاحت را نه در «لفظ» میدانست و نه در «معنا» به آن مفهومی که انصار معنا از این کلمه اراده کرده بودند. او برای کلمات، تا در ترکیب کلام به شیوه ای مخصوص قرار نگیرند، ارزش و نقشی در فصاحت و زیبایی کلام قائل نبود) جرجانی، ۱۹۳۹، ص ۲(چکیدهٔ نظریه او چنین است: بلاغت در اجزای منفرد کلام نیست؛ بلکه باید بلاغت را در حُسُن تألیف اجزای کلام جست و این حسن نظم جز با اراده و قصد معانی نحو به دست نمیآید.
| |
| | |
| عبدالقاهر بارها در دلائل الإعجاز بر این نکته پای میفشارد که فصاحت و آنچه سبب برتری سخنی بر سخنی دیگر میشود، به معنا برمی گردد، نه به لفظ؛ ولی مقصودش از معنا، معنای برخاسته از ساختار نحوی و نظم سخن است. به عبارت دیگر، گاه از معنای سخن، غرض کلی و اصلی اراده میشود که سخن برای آن ایراد شده است و گاهی مقصود از معنا، معنای ثانوی و معانی اعرابی و نحوی است که از ساختار دستوری و ترتیب و نظم بلاغی کلام برمی آید و این چیزی است غیر از مضمون و مراد کلّیّ کلام. بیتوجهی به این دقیقه موجب شده است برخیعبدالقاهر را در زمرهٔ انصار معنا و در مقابل جاحظ قرار دهند که در سخن مشهورش: «المعانی مطروحة فیالطریق…» شأن معنا را کاسته و اهمیّّت را به گزینش لفظ نیکو، درستی وزن و ساختار زیبا داده است. اما اینجا کهجاحظ میگوید معانی توی دست و پای مردم ریخته است، مقصودش از معانی، همان اغراض اصلی و مضمون اولیه است که گوینده برای آن سخن را القا میکند. عبدالقاهر نیز به همین مفهوم، برای معنا در فصاحت نقشی قائل نیست.
| |
| | |
| جرجانی در زیباییسنجی سخن، ذوق را داور میداند) جرجانی۱۹۳۹، ص ۳۹۱(اما این ذوق نه بر نظم الفاظ، که بر نظم معانی حاکم است؛ زیرا این معانیاند که بر پایة ذوق، دگرگون میشوند و هنگامی که معنایی در ذهن پذیرفته میشود، نظم الفاظ باید تابع آن شود و تنها به اقتضای همان صورت معنایی بیاید) همان، ۵۸٬۵۹(.
| |
| | |
| بدین ترتیب، میبینیم که ذوق نیز مبتنی بر معانی نحوی است و به ترتیب و نظم الفاظِ صِرف کاری ندارد سبک و شیوة جرجانی در پژوهشهای نحوی و بلاغی، اگرچه از سوی دانشمندان پس از او کمتر به کار گرفته شد، اما آراء وی تأثیر قابل توجهی بر آنان گذاشت.)<ref>{{پک|زمخشری|۱۱۴۳|ج=۱|ص=۵۳۸}}</ref>زمخشری ۱۱۴۳ ص، ۵۳۸(از اندک کسانی بود که در الکشّّاف از سبک جرجانی بهره گرفت و آیات را با تکیه بر نظریة نظم تفسیر نمود.
| |
| | |
| )فخر الدین رازی ،۱۴۱۷ ص ۶۰۶،(نیز دو اثر بلاغی جرجانی را در کتاب نهایة الایجاز و درایة الاعجاز خلاصه کرد و ضمن اینکه به بهرهگیری از آراء جرجانی اعتراف نمود، تأکید کرد که تنها با حذف زوائد و مطالب تکراری، تقسیمبندی تازهای ارائه نموده است) همان۷۵ ،۷۴(.
| |
| | |
| برای نمونه، هنگامی که <ref>{{پک|خطیب قزوینی|۱۳۸۹|ج=۱|ص=ص، ۷۳۹}}</ref> قزوینی ۱۳۸۹ ص، ۷۳۹(در تعریف بلاغت، از مطابقت سخن با اقتضای حال، سخن به میان میآورد، تأکید میکند که این مطابقت همان چیزی است که جرجانی آن را نظم نامیده است)<ref>{{پک|خطیب قزوینی|۱۳۸۹|ص=۱۲|ج=۱}}</ref> همان ص ۱۲.
| |
| | |
| تفسیر جرجانی از نظم «آیة ۱۰۰ سورة انعام» «وَجَعَلُوا للِّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَناَتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّّا یَصِفُونَ» و توضیحی که دربارة چند لایه بودن معنا و تفاوت «مقصود کلی» و «مقصود خاص» یککلام ارائه کرده است) جرجانی ۱۹۸۴ص، ۲۲۱ (
| |
| | |
| ۴–۱. معانی نحو از نگاه عبدالقاهر
| |
| | |
| این نکته را نباید از نظر دور داشت که نحو و معانی نحو که عبدالقاهر قصد و ارادهٔ آن را در نظریهٔ نظم ضروری دانسته است، به مفهومی وسیع تر از مفهوم رایج نحو نزد نحویان است.
| |
| | |
| حوزهٔ این مفهوم تا آنجا گسترش مییابد که بسیاری از مسائل علم معانی و بیان و نحو را که در کار سامان یافتن اسلوب کلام مؤثر است شامل شود. این مطلب از مثالهای فراوان او در تفسیر نظم مشهود است. مسائل نحو به مفهوم مرسومش، ناظر به حداقلّ شرایط صحّّت کلام است و غایت آن، دوری از خطا و لحن است و از این قلمرو پا فراتر نمینهد؛ حال آنکه عبدالقاهر در نظریهٔ نظم، به بیان هنری کلام و چیزی فراتر از صحت کلام میاندیشد. او در دلائل الاعجاز میگوید نظم به دو گونه است:
| |
| | |
| نظمی که از روی فکر و روش صورت میپذیرد و دیگری، نظمی که گوینده در ورای آن فکر و روش چندانی را به کار نمیبرد؛ بلکه به کلماتش نظم میدهد. درست مانند کسی که میخواهد مرواریدهایی را به رشته درآورد بی آنکه نظم و شیوه ای خاص در نظر داشته باشد؛ بلکه هدفش از این کار فقط و فقط عدم پراکندگی آن هاست و به صورت و هیئت آن توجهی ندارد. در اینجا اگر حسن و مزیتی باشد، به خود ماهیت الفاظ برمی گردد. اگر گفته شود آیا این چنین کلامی بر صواب و خالی از عیب نیست؟ و نفس این صواب و صحت فضیلت بهشمار نمیرود؟ میگوییم صواب و صحت به این معنا مدّّنظر ما نیست؛ زیرا ما در اینجا درصدد درستی سخن و دوری آن از لحن و خطا نیستیم تا این صحت را در فضیلت و برتری کلام اعتبار کنید) جرجانی ۱۹۸۴، ص. ۷۶٬۷۷(.
| |
| | |
| در واقع، عبدالقاهر میخواهد بین شأن عالِم نحوی و شأن عالِم بلاغی تفاوت قائل شود. عالم نحوی در اندیشهٔ بیان حدّّاقل شرایط صحّّت کلام است؛ اما اهتمام اهل بلاغت به حسن و زیبایی است. در دیدگاه عبدالقاهر، منظور از معانی نحو همین ظواهر اعرابی نیست که بر افواه نحویان جاری است و بیشتر آن را مربوط به الفاظ و از صفات آن میدانند؛ بلکه وقتی در بیان هنری، از فضیلت و برتری گوینده ای بر گویندهٔ دیگر سخن گفته میشود، بعد از تحقّّق شرایط صحّّت کلام است. افزون بر آن، اصولاً تفاضل و برتری در اعراب محال است؛ زیرا قابل تصوّّر نیست که رفع و نصب در کلامی نسبت به رفع و نصب در کلامی دیگر مزیت داشته باشد. آنچه میتوان تصور کرد این است که دو سخن در مسئلهٔ اعراب خللی داشته باشند و بگوییم این یکی از آن دیگری صحیح تر است یا از نظر اعرابی، یکی صحیح دیگری نادرست باشد. در این صورت، برتری در اعراب نخواهد بود؛ بلکه برتری اعراب بر عدم اعراب خواهد بود.
| |
| | |
| از نگاه عبدالقاهر، کلمات در معانی وضعی و قاموسی شان همچون مواد خامی در اختیار صنعتگر و هنرمند هستند. اگر این مواد خام مرغوب اند- اگر چه این مرغوبیت اهمیت دارد و مزیّتّ بهشمار میآید- نباید آن را به مهارت گوینده در سخنوری نسبت داد؛ همان گونه که مرغوبیّّت مواد خامی را که در اختیار صاحب حرفه ای یا هنرمندی چون نجّّار یا زرگر قرار میگیرد، نباید به مهارت آن صاحب حرفه یا هنرمند منتسب کرد. باید به دنبال ویژگیهایی بود که گوینده به واسطهٔ آن ویژگیها، گوینده نامیده شده است. گوینده در معانی وضعی الفاظ خارج از ترکیب کلام دخالتی ندارد؛ بنابراین حسن یا قبح الفاظ را خارج از نظم و ساختار کلام، نباید به او منسوب کرد. امتیاز و برتری گوینده در توانایی و مهارت او در حُسن تشکیل و تألیف اجزای کلام معلوم میشود. او از طریق همین ترکیب و اسلوب کلام، در کلمات و معانی آن تصرّّف میکند و هر ویژگی برخاسته از این ناحیه را باید به او منسوب کرد) جرجانی، ۱۹۸۴، ص ۳۶۵(
| |
| | |
| ۴–۲. نظم از نگاه عبدالقاهر
| |
| | |
| در مفهوم نظم نزد عبدالقاهر که از آن به «توخّّی و ارادهٔ معانی نحو» تعبیر کرده است باید به چند نکته توجه کرد:
| |
| | |
| ۱-نظمی که عبدالقاهر از سخن میگوید، نظمی است که در ورای آن، قصد و ارادهٔ گوینده را ببینیم و در سامان دادنِ آن فکر و اندیشه به کار رفته باشد. نظمی که در آن جز توالی و ترتیب حروف در نطق و تلفظ، امر دیگری اعتبار نشده است، مقصود عبدالقاهر نیست. وی در شرح این دقیقه، به مسئله ای اشاره میکند که علاقه مندان به مطالعات زبانشناسی از زبان فردینان دو سوسور زبانشناس نامور این عصر بسیار شنیدهاند. عبدالقاهر میگوید باید بین نظم در حروف کلمه و نظم کلمات در یک ترکیب اسنادی و جمله تفاوت قائل شد. نظم و ترتیب در حروف کلمه چیزی جز توالی در تلفظ نیست. نظمی است که به اقتضای معنا نیست و نظم دهنده در آن اندیشه ای را به کار نبسته است. واضع لغت در «ضرب» میتوانست ترتیب حروف را به هم بزند و به جای آن «ربض» را در همان معنا به کار ببرد و هیچ مشکلی هم که موجب تباهی باشد رخ نمیداد) جرجانی ۱۹۸۴، ص۴۰(این دیدگاه همان است که سوسور از آن به اختیاری بودن لغت یاد میکند) سو سور ۱۳۸۷، ص ۹۸(اصولیین نیز در مبحث دلالت الفاظ، از آن به اعتباطی بودن لغت نام میبرند.
| |
| | |
| ۲- نکتهٔ دیگری که عبدالقاهر بر آن تأکید میکند این است که برتری و امتیاز سخن به زیبایی نظم و حسن همجواری کلمات در شبکه ای منسجم و درهم تنیده از روابط نحوی و آگاهی گوینده از جایگاه صحیح کلمات در ترکیب مربوط است. وجه امتیاز گویندگان را نباید در آگاهی آنها از معانی وضعی و قاموسی الفاظ بدانیم. نظم و هماهنگی ای که در الفاظ سخن فصیح مشاهده میکنیم، حاکی از نظم و تنسیق معانی در ضمیر متکلم است. به قول شاعر: «صورتی در زیر دارد آنچه در بالادستی» و تا افکار و اندیشهها در ضمیر و نفس او شکل نگیرد، هماهنگی در الفاظ آشکار نمیشود. وجدان نیز به این مسئله گواهی میدهد. بسیار اتفاق میافتد که آدمی از بیان مطلبی در درون خود احساس ناتوانی میکند؛ دلیل این ناتوانی این است که معانی در ذهنش روشن نیست و نتوانسته است به آنها نظم و ترتیبی منطقی و پذیرفتنی بدهد. از اینجا میتوان دریافت که از نگاه عبدالقاهر، نقش گوینده و صاحب اثر در شکلگیری اسلوب، پررنگ است و سخن مشهور بوفن، نویسندهٔ فرانسوی، را به ذهن تداعی میکند که گفته است: «سبک خود انسان است»)<ref>{{پک|زرین کوب|۱۳۷۱|ص=۱۷۶|ج=۱}}</ref> زرین کوب، ۱۳۷۱، ص ۱۷۶(البته مفهوم اسلوب در نگاه عبدالقاهر، به گستردگی مفهوم امروزی آن نیست.
| |
| | |
| عبدالقاهر خطای انصار لفظ را که هر فضیلتی را در سخن به الفاظ منتسب میکنند ناشی از این میداند که آنها در ارزیابی سخن، حال مخاطب و شنونده را در نظر میگیرند. و چون شنونده جز از راه الفاظ به معانی نمیرسد، گمان میبرد که معانی تابع الفاظ است. حال آنکه برعکس است. به این دلیل که گاه معنای سخن تغییر میکند بدون اینکه در الفاظ و ترتیب آن تغییری ایجاد شود و اگر معانی تابع الفاظ بود، این چنین نبود. برای مثال در این مصرع که شیخ ابوعلی فارسی در کتاب التّذّکرة فی علوم القرآن آورده است: «نم و إن لم أنم کرای کراکا»، در توضیح آن میگوید اصل آن «کراک کرای» بوده است؛ یعنی بخواب اگرچه من نخوابیدهام؛ زیرا خواب تو به منزلهٔ خواب من است. در اینجا میبینیم که ابوعلی فارسی برای نظم ظاهریِ الفاظ عبارت را تفسیر نکرده است؛ بلکه نخست مقصود گوینده را در نظر گرفته و ظاهر عبارت را بر مبنای معنای نهفته در ضمیر گویندهٔ سخن تأویل کرده است. به عبارت دیگر، الفاظ را تابع نظم درونی معانی کرده است) جرجانی، ۱۹۸۴، ص۲۵۸(در توضیح این مطلب، ذکر سخن فایده نخواهد بود. او در حاشیهٔ مطوّّل مینویسد: نسبت به گوینده، الفاظ مظروف معانی محسوب میشود؛ زیرا گوینده نخست معانی را در نظر میگیرد و الفاظ مناسب را برای آن انتخاب میکند. ولی اگر حال شنونده و گیرندهٔ پیام را در نظر گیریم، معانی مظروف است و الفاظ ظرف؛ زیرا شنونده سعی میکند معنا را از میان آن بیرون کشد.)جرجانی ۱۹۸۴، ص، ۲۴(
| |
| | |
| از همین رو است که باب تأویل و تفسیر گشوده میشود و برای سخن واحد، تفسیرهای زیادی بیان میشود.
| |
|
| |
|
| ۴–۳. استعاره، تجلی گاه نظم
| | === ارجاعات === |
| | |
| عبدالقاهر جرجانی مقولههایی چون مجاز، استعاره و کنایه را از مظاهر نظم میداند. او برخلاف همهٔ علمای بلاغت که استعاره را تحولی در قلمرو لفظ میدانند، آن را تغییر و انتقالی معنوی میداند و جمال را برخاسته از ناحیهٔ معنا میخواند. او بر این باور است که وقتی دربارهٔ فردی شجاع میگوییم: «رأیتُ اسداً»، نامی را از شیئی به شیء دیگری منتقل نکردهایم؛ بلکه معنای آن اسم را برای دیگری ادعا کردهایم.
| |
| | |
| خمیسُ بشرق الأرض و الغرب زحفه… و فی أذن الجوزاء منه زمازم
| |
| | |
| در این بیت متنّّبی معنایی نخواهد داشت اگر بگوییم فقط نام «اذن» را برای «جوزاء» وام گرفته است و لفظ آن را که در اصل وضع بر عضو معروف اطلاق میشود به چیز دیگری منتقل کرده است؛ زیرا در ستارهٔ جوزا چیزی شبیه گوش وجود ندارد تا لفظ گوش را برایش به کار برد؛ بلکه نخست ادعا شده است که مانند انسان میشنود، به همین سبب آن را به صفات انسان توصیف کرده است. به عبارت دیگر، این انتقال پیش از آنکه در ناحیهٔ «دالّ» صورت پذیرد، در ناحیهٔ «مدلول» صورت گرفته است و قبل از آنکه اسمی به اسم دیگری منتقل شود، معنای اسمی برای شیء دیگری ادعا میشود.
| |
| | |
| کنایه) معنای معنا(: عبدالقاهر در بیان کژفهمیهای انصار لفظ و ردّ شبهات آنان به تبیین کنایه میپردازد و آن را به گونه ای تفسیر میکند که مظهری از مظاهر نظم بهشمار میرود. او نخست دو سخن مشهور انصار لفظ را - که آن را دلیلی بر ترجیح لفظ و اهمیّّت آن در فصاحت کلام میدانند- به گونه ای تفسیر میکند که دیگر نمیتوانند گواهی بر مدّّعای آنان باشد. این دو سخن مشهور انصار لفظ به این شرح است:
| |
| | |
| «الالفاظ زینة للمعانی و حلیة علیها» و «لایکون الکلام یستحقّ اسم البلاغه حّتّیّ یسابق معناه لفظه و لفظه معناه و لایکون لفظه أسبق الی سمعک من معناه الی قلبک».
| |
| | |
| او در تفسیر این سخنان چنین میگوید: وقتی آنها میگویند لفظ بسان جامه ای و زینتی بر تن معناست، مرادشان لفظ منطوق نیست و از معنا نیز معنای اولیه ای را که از لفظ موضوع به دست میآید نخواستهاند؛ بلکه منظورشان از لفظ، معنایی است که ابتدا از لفظ منطوق و موضوع فهمیده میشود و مقصودشان از معنا، معنای ثانوی است که معنای اوّّل بر آن دلالت میکند؛ بنابراین، محاسنی که به ظاهر به لفظ نسبت داده شده است، به معنا برمی گردد و الفاظ فی حدّ ذاتها در این زیباییها نقشی ندارند.
| |
| | |
| در سخن دوم که گفته شده است سخن بلیغ آن است که لفظ قبل از رسیدن معنا به قلب، به گوش مخاطب برسد؛ منظور دلالت معنای اول بر معنای دوم است. محال است که مقصود، دلالت لفظ منطوق بر معنای وضعی اش در لغت باشد، زیرا یا شنونده به معانی وضعیت آگاه است یا جاهل. در هر دو صورت، الفاظ در فهم و درک، حال واحدی در نظر دارد.)جرجانی، ۱۹۸۴، ص۲۰۳(
| |
| | |
| نتیجهگیری
| |
| | |
| نظریهٔ نظم عبدالقاهر جرجانی در تاریخ نقد و بلاغت عربی چندان بیسابقه نیست. پیش از او جاحظ به اهمیت ساختار و تأثیر آن در فصاحت اشاره کرده و با اندک تفصیل بیشتر، قاضی عبدالجبّّار معتزلی تأثیر نظم را در اثبات اعجاز قرآن تبین کرده است. ولی نکته سنجیها و ژرف نگریهای جرجانی در گسترش ابعاد این نظریه به همراه ارائهٔ شواهد بسیار از قرآن و متون ادبی، موجب شده است این نظریه به نام وی شهرت یابد.بر اساس نظریهٔ نظم، فصاحت کلام به ساختار و اسلوب کلام برمی گردد که در واقع همان ارادهٔ معانی نحوی از سوی گوینده است. ملاک و معیار برتری گوینده ای بر گویندهٔ دیگر در علم به معانی وضعی لغات نیست؛ بلکه این معیار را باید در میزان مهارت گوینده در تشخیص مواضع کاربرد کلمات و حسن تألیف اجزای کلام جست و جو کرد.ترتیب و نظم کلام تابع نظم و ترتیب آنها در نفس گوینده است.مقصود عبدالقاهر از نحو، مفهومی فراتر از مفهوم رایج آن در کتابهای نحو است. در نگاه او، نحو به مجموعه ای از قوانین نحو و علم و معانی و بیان اطلاق میشود که در تولید معانی برخاسته از ساختار کلام مؤثر است.وقتی میگوییم عبدالقاهر جانب معنا را ترجیح داده است، مقصود معنای ثانوی و اضافی است. اگر منظور از
| |
| | |
| «معنا» اغراض کلی و اصل مراد باشد؛ برای آن نقشی در فصاحت و زیبایی کلام قائل نیست.
| |
| | |
| ۵-میان آنچه عبدالقاهر در نظریهٔ ادبی خود مطرح کرده است و مطالعات زبان شناسان در عصر جدید به ویژه فردینان دو سوسور، میتوان اندیشههای همسان و مشترکی یافت.
| |
| | |
| منابع - قرآن
| |
| | |
| ۱-ابودیب، کمال، صور خیال، ترجمه:فرهاد ساسانی،انتشارات علم، تهران، ۱۳۹۴ه.ش
| |
| | |
| ۲- جرجانی، عبدالقاهر، اسرارالبلاغه. مصر: دارالمنار، ۱۹۳۹م
| |
| | |
| ۳- ــ دلائل الإعجاز. چاپ رشید رضا. بیروت: دارالمعرفه. ۱۹۸۴م
| |
| | |
| ۴-خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن، ترجمه تلخیص المفتاح، مترجم احمد امینی، تهران، ۱۳۸۹ه.ش
| |
| | |
| ۵- زرین کوب، عبدالحسین، شعر بی دروغ شعر بی نقاب. تهران: چاپخانهٔ مهارت. ۱۳۷۱ ه.ش
| |
| | |
| ۶-زمخشری، جارالله، تفسیر الکشاف، بی تا، ۵۳۸ ه.ق
| |
| | |
| ۷- سوسور، فردینان، دورهٔ زبانشناسی عمومی، ترجمهٔ کورش صفوی. تهران: هرمس. ۱۳۸۷ه.ش
| |
| | |
| ۸-فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر کبیر، بی تا، بیروت ،۱۴۱۷ ه.ق
| |
| | |
| ۹-معرفت، محمد هادی، تلخیص التمهید، قم ،۱۴۱۳ه.ق
| |
| | |
| ۱۰- مجموعه مقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول
| |
| | |
| == پانویس == | |
| <references /> | | <references /> |
| {| class="wikitable mw-collapsible mw-collapsed"
| |
| ! colspan="2" |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable mw-collapsible mw-collapsed"
| |
| !
| |
| * <abbr>ن</abbr>
| |
| * [[بحث الگو:قرآن|<abbr>ب</abbr>]]
| |
| * <abbr>و</abbr>
| |
|
| |
| [[قرآن]]
| |
| |}
| |
|
| |
| = الگو:قرآن۲ =
| |
| {| class="wikitable"
| |
| ![[قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |تقسیمات
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |مفاهیم
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[قرائت قرآن|قرائت]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[ترجمه قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[تاریخ قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[تفسیر قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |مرتبط
| |
| |-
| |
| |
| |
| * [[:رده:قرآن|رده]]
| |
| * [[درگاه:اسلام|درگاه اسلام]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| * <abbr>ن</abbr>
| |
| * [[بحث الگو:قرآن۲|<abbr>ب</abbr>]]
| |
| * <abbr>و</abbr>
| |
| |}
| |
| توضیحات الگو[ایجاد] [پاکسازی]
| |
|
| |
| ویرایشگران میتوانند در صفحات تمرین (ایجاد | آینه) و آزمایشی (ایجاد) این الگو را آزمایش کنند.
| |
|
| |
| لطفاً ردهها را به زیرصفحهٔ [[الگو:قرآن۲/توضیحات|/توضیحات]] بیفزایید. [[ویژه:نمایه پیشوندی/الگو:قرآن۲/|زیرصفحههای این الگو]].
| |
|
| |
| == منوی ناوبری ==
| |
|
| |
| * [[الگو:قرآن۲|فارسی]]
| |
| * ۰۴:۳۴:۱۲(UTC)
| |
| * [[کاربر:Bahar|Bahar]]
| |
| * [[ویژه:آگاهسازیها|هشدارها (0)]]
| |
| * [[ویژه:آگاهسازیها|آگاهیها (2)]]
| |
| * [[بحث کاربر:Bahar|بحث]]
| |
| * [[کاربر:Bahar/صفحه تمرین|صفحهٔ تمرین]]
| |
| * [[ویژه:ترجیحات|ترجیحات]]
| |
| * [[ویژه:فهرست پیگیری|فهرست پیگیری]]
| |
| * [[ویژه:مشارکتها/Bahar|مشارکتها]]
| |
| * خروج از سامانه
| |
|
| |
| * [[الگو:قرآن۲|الگو]]
| |
| * [[بحث الگو:قرآن۲|بحث]]
| |
|
| |
| * [[الگو:قرآن۲|مطالعه]]
| |
| * ویرایشگر متنی
| |
| * نمایش تاریخچه
| |
| * پیگیری
| |
|
| |
| *
| |
|
| |
| === جستجو ===
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |+
| |
| {| class="wikitable"
| |
| ![[قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |تقسیمات
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |مفاهیم
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[قرائت قرآن|قرائت]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[ترجمه قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[تاریخ قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |[[تفسیر قرآن]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| |}
| |
| {| class="wikitable"
| |
| |مرتبط
| |
| |-
| |
| |
| |
| * [[:رده:قرآن|رده]]
| |
| * [[درگاه:اسلام|درگاه اسلام]]
| |
| |-
| |
| |
| |
| * <abbr>ن</abbr>
| |
| * [[بحث الگو:قرآن۲|<abbr>ب</abbr>]]
| |
| * <abbr>و</abbr>
| |
| |}
| |
| !
| |
| !
| |
| !
| |
| !
| |
| |-
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |-
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |-
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |
| |}
| |
|
| |
| == منابع ==
| |
|
| |
| * منبع نام تفسیرهای اهل سنت: کتابخانهٔ طهور
| |
| * منبع نام تفسیرهای شیعی: تفسیرهای شیعه از قرن ۱ تا ۱۵
| |
|
| |
| [[ویژه:ردهها|رده]]:
| |
|
| |
|
| * [[:رده:الگو:قرآن|الگو:قرآن]]
| | === منابع === |
|
| |
|
| [[رده:۳۰۷]]
| | * ابودیب، کمال، صور خیال، ترجمه:فرهاد ساسانی،انتشارات علم، تهران، ۱۳۹۴ه.ش |
| [[رده:۳۰۷ (قمری)]]
| | * جرجانی، عبدالقاهر، اسرارالبلاغه. مصر: دارالمنار، ۱۹۳۹م |
| [[رده:درگذشتگان]]
| | * دلائل الإعجاز. چاپ رشید رضا. بیروت: دارالمعرفه. ۱۹۸۴م |
| [[رده:۳۲۶]]
| | * خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن، ترجمه تلخیص المفتاح، مترجم احمد امینی، تهران، ۱۳۸۹ه.ش |
| [[رده:مؤلف]] | | * زرین کوب، عبدالحسین، شعر بی دروغ شعر بی نقاب. تهران: چاپخانهٔ مهارت. ۱۳۷۱ ه.ش |
| [[رده:مولفان]] | | * زمخشری، جارالله، تفسیر الکشاف، بی تا، ۵۳۸ ه.ق |
| | * سوسور، فردینان، دورهٔ زبانشناسی عمومی، ترجمهٔ کورش صفوی. تهران: هرمس. ۱۳۸۷ه.ش |
| | * فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر کبیر، بی تا، بیروت ،۱۴۱۷ ه.ق |
| | * معرفت، محمد هادی، تلخیص التمهید، قم ،۱۴۱۳ه.ق |
| | * مجموعه مقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول |
| | {{قرآن}} |
| | [[رده:معجزات اسلامی]] |
| | [[رده:قرآن]] |